امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان / امید حلالی
کارخانه ریسندگی اهواز بدون شک جزوی از تاریخ جدید این کلانشهر است. وقتی که پای صحبت و سخن قدیمی ها می نشینی می توانی طنین سوت آغاز بکار این کارخانه را که در واقع بیدار باش مردم منطقه خاصه اهالی کوی یوسفی ست را بشنوی که این کارخانه در نقش آنان نقش داشته و هنوز می توان افرادی را یافت که در آن کار کرده اند اما ماجرایی تازه پیش آمده که ضرورت دارد قدری درباره آن بحث کنیم تخریب بخشی از دیوار فرسوده این محوطه وسیع 3 هکتاری در مرکز شهر است که مجدداً محل بحث شده است.
ماجرا از این قرار است که شهرداری منطقه 1 پارچه هایی را بر دیوارهای این بنا نصب می کند که با توجه به خطر آفرین و در معرض ریزش بودن دیوارهای این بنا خواستار مراجعه مالکان می شود. چند روز بعد قسمت هایی از دیوار را تخریب می کند و ظرف چند روز گذشته هم مقادیری آجر تازه در کنار دیوار تخریب شده ریخته شده حتم برای ترمیم و کشیدن مجدد دیوار.
پس از تخریب قسمت هایی از دیوار اما اظهارنظرهایی عمدتاً از طرف طیفی از دوستداران میراث فرهنگی در سطح رسانه ها شروع شد با عنوان: «جنایت فرهنگی شبانه در قلب اهواز و ...» که شهرداری را به این اقدام متهم می کردند با این استنباط که ریسندگی بخشی از تاریخ اهواز است و از این بابت که در سال 1379 به ثبت ملی رسیده بنابراین جنایتی آن هم از نوع فرهنگی صورت گرفته است و میراث فرهنگی هم غافل بوده از این کار و ...
از طرفی در سایت این تشکل مواضع ضد و نقیضی از گذشته تا بحال در مورد این بنا وجود داشته است از جمله :
نشانی های غلط میراثی
«... اکنون مکان این کارخانه به محل تجمع معتادان و دپو نخالههای شهری و زباله تبدیل شده است.»
یا : «بی توجهی تعاونی مسکن نهاد مربوطه و عدم پیگیریهای سازمان فعلی میراث فرهنگی برای بازسازی این بنای ثبت شده باعث شده که وضعیت فعلی مشکلاتی را به لحاظ اجتماعی و امنیتی برای ساکنان اطراف این محوطه فراهم نماید.
اگرچه انبوهی از زباله ها و وجود اتاقهایی مخروبه که محلی برای تجمع معتادان شده همسایگان را نگران کرده است اما بسیار علاقه دارند که بار دیگر شکوه بنای عریض و طویل کارخانه ریسندگی و بافندگی را ببینند.»
همچنین : «ما میدانیم که وضعیت محوطه سه هکتاری ریسندگی و بافندگی مشکلاتی را به لحاظ اجتماعی و امنیتی برای ساکنان اطراف این محوطه فراهم کرده است اما تکلیف بناهای تاریخی این شهر که از هر لحاظ مورد تهاجم و تعرض قرار میگیرند چیست»
از طرفی میراث فرهنگی به عنوان متولی رسمی اظهارنظری نکرده است.
اما آنچه خوب است در این مجال به آن پرداخت و از آن زاویه وارد بحث شد تا صرفاً یک نوع تک گویی از طرف نهاد دوستدار میراث در رسانه ها صورت نگرفته باشد پرسشی است درباره اینکه «داشتن میراث فرهنگی به چه قیمت؟» آن هم درباره محلی مثل بقایای کارخانه ریسندگی سابق و نه خود کارخانه! که حالا تبدیل شده به سایتی مخروبه و پر از آوار ساختمانی یا به اقرار خود آقایان تبدیل شده است به مخروبه و پاتوق معتادان و مشکلات امنیتی و ناهنجاری برای یک منطقه شلوغ و متراکم مثل کوی یوسفی و سلطانی ایجاد کرده است؟
اصلن چه معیار درستی برای ثبت ملی یک بنا که آغاز بکارش در سال 1313 است به کار گرفته شده است که حتا قدمت آن به یک سده نیز نمی رسد و کاربرد صنعتی داشته و از معماری فاخر و ویژه هم در آن خبری نیست؟
ثبت ملی بر اساس کدام معیار؟
آیا دست اندرکاران محترم میراث برای این اقدام خود نظر جامعه محلی و همسایگان را جلب کرده اند که به این کار رضا دارند یا خیر؟ و مگر نه می بایست پیوست های فرهنگی و اجتماعی را در کارها لحاظ کرد؟ اصلن این کجایش کار فرهنگی ست که یک محوطه وسیع 3 هکتاری در مرکز کلانشهر و در محله ای شلوغ را که می تواند تبدیل شود به بوستان شهری، پارک، فرهنگسرا و یا حتا مجتمع تجاری به فرض اینکه در 66 سال قبل (ثبت ملی بنا در 1379 بوده است) کار تولیدی در آن صورت می گرفته قفل کرد و با عنوان ثبت چنان بختش را بست که دیگر کسی حتا نتواند دست به یک آجر فرسوده و حتماً - مقدسش ! - بزند؟
اگر این فرضیات صحیح باشد که منجر به صدور گواهینامه ثبت ملی بنا و سپس اصرار بر نگهداشتنش به همین شکل زننده و زشت شده است پس حتمن می بایست انتظار داشت که تا50 سال دیگر همگی شهرک های صنعتی نیز گواهینامه ثبت ملی بگیرند و نتوان هیچ دخل و تصرفی در آنها داشت چرا که60 سال قبل در انها کار صنعتی و تولیدی می شده است؟ و راستی مگر در آلمان صنعتی یا اروپا هم از این خبرها هست که هر گوشه اش که کار صنعتی یا تولیدی در گذشته می شده حالا قفل شود؟
واقعیت آن است که اهواز شهری نوبنیاد پس از سال ها و قرن ها تخریب و ویرانی است که از اوایل قرن حاضر و در دوره پهلوی اول مجدداً رونق گرفت و بر اثر ویرانی و بیماری در شهرهای بالادست بالاخص شوشتر، و رونق تجارت و بازرگانی آبی و اعطای امتیاز کشتیرانی در کارون به انگلیسی ها و مرکزیت اهواز - بندر ناصری - در نقطه وسط خرمشهر و شوشتر، مرکزیت استان به آن منتقل شد و سپس با استقرار کارخانجات نفت و فولاد و نیشکر و بعدها هم نقش پشتیبانی در جنگ و سر ریز جمعیت مهاجر به حاشیه و متن آن به کلانشهری پر جمعیت و در عین حال فاقد تاریخ وسیع و درخشان تبدیل شد و بنابراین اصرار برخی علاقمندان برای مثلن فاخر نشان دادن معماری یا بناهای قدری قدیمی این کلانشهر سندیت و واقعیت ندارد.
درباره میراث فرهنگی و کارهای دردسر سازش هم از جمله صدور بی رویه آثار ثبت ملی باید گفت که بهتر است این سازمان اگر اعتقاد کارشناسی به با ارزش بودن بنا و اثری دارد و می خواهد گواهینامه ای برای ارزش و اعتبار آن صادر کند، در عین حال تقبل کند که از اثر محافظت و مرمت نماید نه اینکه شناسنامه و کاربری آن را قفل نماید و نگذارد کسی آجر روی آجر هم بگذارد تا حال نزار تر این بنا ها نزارتر شده و هر روزی که می گذرد بیشتر در خود فرو بریزند. شاهد مثال این مدعا وضعیت اسف بار شوشتر به عنوان شهری تاریخی ست که از یک طرف بر مردمش منت می گذارند که این شهر تاریخی است و گواهینامه ثبت ملی صادر می کنند اما در واقع توسعه شهر را قفل می کنند که نه معبری بتواند گشوده شود، نه مالک و ورثه ای بتواند بهره برداری موثری از ملکش کند که حاصل آن شده ده ها ساختمان خرد و خمیر و آوار شده در خود در مرکز شهر.
راستی مگر تاریخ ستایی و نگاه باستانی صرف حلال مشکلات امروز است؟ اینکه 70 سال قبل در محوطه وسیع 3 هکتاری ریسندگی - که الان فقط یک نام از او باقی مانده و د ها هزار قالب آجر فرسوده در این محل آوار شده اند - افراد زیادی مشغول به کار بوده اند چه دردی را از مسائل و مشکلات اجتماعی و فرهنگی و اشتغال و اوقات فراغت شهر و مردم و کوی و محله حل می کند؟
آیا متولیان رسمی میراث فرهنگی یا دوستداران عزیز و محترم این مقوله رویشان می شود دست مهمان نوروزی شان را بگیرند و ببرند بنای درهم و برهم فعلی ریسندگی را که خروارها آوار و نخاله در آن ریخته شده به عنوان یکی از مواریث و افتخارات نشان بدهند؟ یا نکند ساختمان کلنگی 70 ساله ریسندگی ارزشی هم سطح آثار 7 هزار ساله عیلامی یا آثار پر ارج اشکانی دارد و محققان خبر ندارند؟ تا گزارشات یک سویه ژورنالیستی همچنان میدان دار افکار عمومی شوند؟ آیا تخریب یک دیوار کج فرتوت که خوشبختانه هنوز بقایای آن برجا و قابل مشاهده برای اهل بصیرت ست «جنایت شبانه فرهنگی» است؟ آن هم در استان و کشوری که به بنای یگانه چغازنبیل یا آبشارها هم توجه درخوری صورت نمی گیرد؟ یا اینکه برخی به دادن نشانی غلط عادت کرده اند آن قدر که خودشان هم بجای مسیر سرراستی که باید به مردم نشان بدهند مسیر ناصحیح را از فرط اشتباه رفتن درست پنداشته اند؟ و مگر با مغالطه صرف و «داشتم داشتم گفتن» کارها سامان می گیرد؟ این طور نشانی غلط اندر غلط دادن و زننده است که بجای محوطه کارخانه سابق ریسندگی که خود اذعان به پاتوق شدن برای افراد معتاد و انباشت زباله داریم با آب و تاب بگوییم که کارخانه ریسندگی شبانه تخریب شد!
اما پیشنهاد این است که میراث فرهنگی در استانی قدیمی مثل خوزستان - که البته همه جهان و زیستگاه های بشری قدیم است و دلیلی نمی شود بر نصب ترمز بر کاروان حرکت و تحول بشری- بجای صدور بی رویه گواهی های ثبت ملی که عملن از آنها چیزی عاید استان و مردمش غیر از قفل شدن فضاها نمی شود و صد البته خدمتی تلقی نمی گردد، سیاسی کاری نکرده و هر سال با تمرکز بر چند پروژه و سایت مرجع و اصیل اهتمام به صیانت و مرمت از آنها نماید.
در غیر این صورت نه نشانی های غلط و نه گواهینامه های فاقد اعتبار دردی را از اجتماع پیچیده امروز درمان نمی کند.