ما همه پرندگان درخت ایرانیم
خسته هم که شویم باز
بر شانه های زیبای او می نشینیم
وایران مادر همه ی ماست .
دیدن من
من را سرطانی می کند بزرگ
می خواهم تو بگویم .
تو به من دستور بده .
تو به من امر کن
.
تا تمام روزهای ناهموارت را
دشتی کنم سبز
و اگر روزی زبانم لال .
صاعقه ای بر شاخه ات بزند
برگی از تو بریزد ....
. . باز اینجا قلمرو توست
قلمرو ایران!
هرچند جزیره ای در محاصره
. هر چند حبابی
در این جهان ِ پهناور
که به چشم جهان خواری نیاید
.
قلمروی ریشه های توست در افلاک
.
اینجا...
.
. رشته های مهر خود را از آسمانت تابی بده .
. امر کن هر وقت
.
به ما تنها دستوری بده ......
.
و تو ای گرگ ِ سر بریده
که با تنی بدون ِ سر
با پوشالی تغییر ِ شکل .
از مرزها عبور کرده . .
با ارتشی بی مغز!
.
تو ما را به درخت ِ سرزمینمان می بندی
که اعدام کنی ؟!
.
و لابد ما هم بندگانی مورچه
.
خواهیم ماند .
مقابل تو ارباب؟! .
.
فریاد بزن
. با تمام حنجره .
ایران را .
زنده باد ِ ایران را .
.فریاد بزن.
که اگر سنگ شوی و سکوت
بی گمان دشمنی از پشت
.
ترا طعمه ی غرق خواهد کرد
با همان دو دست ِ نامردی که
حمله کرد ... !
.
. "ن-جعفری"