شهاب زمانی
کارشناس ارشد علوم سیاسی
حدود چهار دهه جنگ و بیثباتی در کشورهای مسلمان خاورمیانه ، این منطقه را به ناامن ترین منطقه جغرافیایی جهان مبدل نموده است.زخم کهنه فلسطین ، حمله عراق به ایران ، ظهور طالبان در افغانستان، اشغال کویت توسط عراق ، حملات سهمگین آمریکا به افغانستان و عراق و اشغال این دو کشور ، سرنگونی حکومت های لیبی ،تونس ، مصر و جنگ خانمانسوزدر سوریه و یمن ، زخم های مهلکی هستند که بر پیکر خاورمیانه مسلمان ، نمایان و پایان خوشی را در کوتاه مدت برای اوضاع منطقه نمی توان متصور بود.حوادثی که به پازل هایی می مانند که حساب شده و بترتیب در حال چیینش توسط کسانی است که ، منافع کوتاه مدت و بلند مدتی را برای خود از آنها تعریف کرده اند.
خاورمیانه ای که بسیاری از مردمانش ، در قرن بیست ویکم از حداقل های یک زندگی معمولی بی بهره و در عین حال حکومت هایشان به مدد درآمد حاصل از فروش منابع زیرزمینی ( و نه مدیریت درست ) ، هزینه های هنگفتی را صرف تامین امنیت خود و مسابقه تسلیحاتی با یکدیگر می نمایند که نتیجه آن چیزی جز به گردش درآمدن چرخ کارخانجات اسلحه سازی قدرت های شرق و غرب نیست.
بدون شک تئوریسین های قدرت های بزرگ ، با توجه به زاویه نگاهشان به مردم مسلمان خاورمیانه و حکومت های موجود ، ترغیب و تحریک کشورهای مسلمان منطقه به درگیری و رقابت های بی حاصل با یکدیگر و در نتیجه ایجاد بهانه جهت مشروعیت بخشی به حضور و مداخله نظامی خود در منطقه ، تجزیه کشورها و ترکیب دوباره آنها بر اساس معیارهای خاص قومیتی و مذهبی را مد نظر دارند ؛ لذا وجود کشورهایی با قابلیت های باالقوه جمعیتی ، فرهنگی و اقتصادی (همچون ایران ،عربستان سعودی) ،می تواند مانعی برای پیشبرد برنامه هایشان جهت تسلط درازمدت بر منابع منطقه باشد.
از این حیث مهندسی تحولات درکشورهای مسلمان خاورمیانه براساس قومیت و مذهب ، می تواند علاوه بر ممانعت از ظهور قدرت های منطقه ای جدید با پتانسیل های خاص ، هرگونه ائتلافشان را در آینده منتفی و آنها را باالاجبار جهت حفظ موجودیت و بقاء خود، بسوی عقد پیمان های مختلف نظامی و حتی تحت قیمومیت قرارگرفتن اجباری توسط قدرت های بزرگ سوق خواهد داد.
دراین بین دو کشور بزرگ و مهم ایران و عربستان سعودی نقش بی بدیلی را درروند تحولات منطقه نسبت به سایر کشورهای همجوار ایفا می کنند.کشورهایی که تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ، دوستون مستحکمی به شمار می رفتند که سیاست های منطقه ای ایالات متحده را در برابر نفوذ کمونیسم در منطقه، پابرجا نگه داشته بودند، ولی امروزه عملکردی عمدتا متفاوت و متضاد در منطقه نسبت به یکدیگر ایفا می کنند، عملکردی که به زعم هر کدام، در جهت منافع دنیای اسلام و ملت های منطقه تعریف می شود.
شاید ایران بعلت دارا بودن سیاست مستقل خاورمیانه ای خود ، مخالف اصلی تحولات مدیریت شده منطقه توسط قدرت های بزرگ باشد و به همین دلیل تحت فشار و بهانه جویی های مختلفی از سوی آنها به خصوص ایالات متحده قرار دارد ، ولی عربستان سعودی با در پیش گرفتن سیاستی های خاص خود در سوریه ، عراق ، لبنان و یمن ؛ فقط در صدد تقابل با سیاست های منطقه ای ایران می باشد ، بدون آنکه این نکته را مد نظر نماید که عملا نقش بازوی اجرایی استراتژیست هایی را بازی می کند که در صددند با ایجاد رقابت و تخاصم این کشور با ایران ،همچنان توازن قوا را در منطقه به نفع اسرائیل و به ضرر منافع عمومی کشورهای مسلمان منطقه برقرار باشد .
بدون شک تبلیغات مدیریت شده ، تهیج کننده و اقرارآمیز از طرف بنگاه های وابسته به صهیونیست ها، مبنی بر قدرت ویرانگر نظامی هریک از دو کشور ایران و عربستان سعودی نسبت به یکدیگر( در کنار تقابل و کشمکش این دو کشور مسلمان و موثر منطقه ) ، علاوه بر اینکه منابع اقتصادی آنها را بجای توسعه اقتصادی ، صرف هزینه های غیر ضرور امنیتی و نظامی خواهد نمود ، بلکه هر لحظه می تواند توسط جرقه ای که توسط دشمنان دو کشور زده خواهد شد ، جنگ خانمانسوز و ویرانگر جدیدی را به منطقه تحمیل نماید.
با این حال ایران و عربستان سعودی به عنوان دو کشورمسلمان و قدرتمندی که می توانند بسیاری از مشکلات کشورهای های منطقه را با همکاری و تعامل سازنده خود حل و فصل نمایند ، باید با دوری جستن از هرگونه مجادله ،با در پیش گرفتن یک دیپلماسی مصالحه جویانه ، تشنج در روابط فی مابین را به حداقل برسانند ؛ تا از توطئه بزرگ پروسه خاورمیانه جدید، که با روی کار آمدن مجدد جمهوری خواهان در ایالات متحده می تواند شتاب گیرد، به سلامت عبور نمایند ؛ در غیر صورت باید منتظر وقایع پیش بینی نشده ای باشند که منطقه را بسوی بی ثباتی بیشترو انفجار بزرگ سوق دهد.