امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
به گزارش شوشان، قبل از او انتقال شاهرخ بیانی از استقلال به پرسپولیس و پیوستن احمدرضاعابدزاده به پرسپولیس پس از سه سال بازی در استقلال، بازتاب زیادی در جامعه فوتبالی داشت اما آنچه انتقال هاشمینسب را جنجالیتر از آن دو انتقال میکرد، چهرهی ویژهی او در دربیهای پایتخت بود. هاشمینسب یک بازیکن معمولی نبود، یک فوق ستاره بود که در پنج دربی که از ابتدا برای پرسپولیس به میدان رفته چهار گل به ثمر رسانده بود آن هم در حالی که در پست دفاع بازی میکرد. سه گل با ضربهی سر و یک گل از روی نقطه پنالتی در دربیها، هاشمینسب را تبدیل به دومین بازیکن محبوب پرسپولیس پس از عابدزاده کرده بود. بنابراین انتقال او به اردوی رقیب شگفت انگیز ترین و شوکهکنندهترین خبری بود که یک هوادار پرسپولیس در طول عمر هواداری اش میتوانست با آن مواجه شود.
هاشمینسب به میل خود از پرسپولیس جدا نشد. او ابتدا از سوی علی پروین طرد شد و سپس به پیشنهاد استقلال پاسخ مثبت داد. پیشنهاد نجومی فتحاللهزاده به هاشمینسب تنها دلیل انتقال هاشمینسب به استقلال نبود. چه بسا او با نیمی از پولی که استقلال به او میداد نیز در پرسپولیس ماندگار میشد. اما پروین پایش را در یک کفش کرده و اعلام کرد که شاگرد یاغیاش را دیگر نمیخواهد. اختلاف این دو از اردوی عربستان در بهمن ۷۸ آغاز شد. پرسپولیس در مرحله یکچهارم نهایی جام باشگاههای آسیا سه بازی در ریاض برگزار کرد و جالب اینکه با تک گلی که هاشمینسب به ثمر رساند و با پنج امتیاز، یک گل زده و بدون گل خورده به عنوان تیم دوم منطقه غرب آسیا به نیمهنهایی صعود کرد. ظاهرا شوخی و شیطنت هاشمینسب و چند بازیکن دیگر با دستیاران پروین علت نیمکتنشینی هاشمینسب در این بازیها بود. پس از تساوی بدون گل در بازی اول و گره خوردن کار پرسپولیس در بازی دوم، بلاخره پروین مجبور شد هاشمی نسب را در پانزده دقیقه پایانی بازی دوم به میدان بفرستد و این بازیکن با قرار گرفتن در خط حمله پرسپولیس سانتر هادی مهدویکیا را با ضربه سر تبدیل به گل کرد تا بار دیگر ضربات سر جادویی این مدافع به داد پرسپولیس برسد. اما گلزنی در این بازی نیز باعث نشد تا پروین از او در بازی سوم مقابل الهلال نیز استفاده کند. چند روز بعد از این بازیها پرسپولیس باید به مصاف استقلال میرفت و این بار نیز پروین قصد استفاده از هاشمینسب را نداشت اما اصرارهای عابدینی به او باعث شد تا بلاخره پروین به حضور مدافع مغضوبش رضایت دهد و او نیز در همان دقایق ابتدایی چهارمین گلش در دربیها را به ثمر رساند و با خوشحالی به سمت جایگاه تیفوسیها رفت. هاشمینسب در اوج محبوبیت قرار داشت و پرسپولیس بار دیگر با حضور او دربی را برد. اما با پایان یافتن فصل، پروین در خروج را به گربه سیاه استقلال نشان داد و او نیز در کمال ناباوری سه ماه پس از گلزنیاش در دربی، لباس آبی به تن کرد.
نمیتوان از دربی گفت و از مهدی هاشمی نسب نگفت. کسی که انگار به عشق بازی کردن در دربی به دنیا آمده بود. انگار فوتبالیست شده بود تا در دربی بازی کند و گل بزند. بازیکنی که برای تماشاچیان بازی میکرد. وقتی اولین گل دربی خود را به ثمر رساند، به طرف تماشاچیان استقلال علامت سکوت نشان داد. وقتی بازیکنی به جای شریک شدن شادیاش با هواداران خودی ترجیح میدهد به سمت تماشاگران حریف شادی کند، نشان میدهد که خود یکی از آن کری خوانهایی بوده که هویت تیم خودش را با داشتن رقیب تعریف کرده است. برای هاشمی نسب پرسپولیس بدون استقلال معنا نداشت و برای همین خوشحال از این بود که با گلش آبیهای رقیب را ساکت کرده است نه اینکه قرمزهای خودی را شاد. وقتی هم که دروازه پرسپولیس را باز کرد، فریادش بر سر قرمزهایی بود که چند ماه او را به بدترین نحو آزرده بودند. او دوست داشت به پرسپولیس گل بزند نه به خاطر اینکه استقلالیها را خوشحال کند بلکه برای اینکه حال قرمزها را بگیرد.
مشخص نیست که اگر او به استقلال نرفته بود چه سرنوشتی پیدا میکرد. او دیگر در پرسپولیس جایی نداشت. پروین او را نخواست و این بازیکن برای تلافی به استقلال رفت. سرطلایی قرمزها میخواست جواب بیرون کردنش از پرسپولیس را با رفتن به استقلال به پروین بدهد، اما نفرت ابدی قرمزها را برای خود خرید. او تلافی کار پروین را بر سر هواداران قرمز درآورد. از طرفی او نمیتوانست در تیمی بدون تماشاگر بازی کند.او برای تماشاچی بازی میکرد و وقتی سکوهای قرمز را از او گرفتند، سکوهای آبی را مال خود کرد.
عطشی که هاشمینسب برای گلزنی در دربی داشت، با گلی که با چاشنی شانس به عابدزاده زد فروکش کرد و او در پنج دربی بعدی سربه زیر و آرام در دفاع ایستاد و بازی کرد. دیگر نه کری خواند، نه قول گلزنی داد و نه به فکر گلزنی افتاد. انتقامش را با همان یک گل گرفته بود و برای همین تک گلش به پرسپولیس را از چهار گلش به استقلال بیشتر دوست دارد. هاشمی نسبی که در پرسپولیس برای هر دربی دو برابر تمرین میکرد و فکر و ذکرش گلزنی بود، در استقلال دیگر آن شور سابق را نداشت.چه دلیلی جز این میتوان آورد که هاشمینسب پرسپولیس ادامه بچگیهای خودش بود و درحال و هوای همان کریخوانیهای بچگی. اما بعد از گلزنی به پرسپولیس فهمید، دربی تنها یک بازیست نه همه زندگی و او بعد از آن زندگی کرد بدون دربی. وقتی چند سال پیش برای بازی پیشکسوتان پرسپولیس و میلان توسط پروین به تمرینات دعوت شد اندک هواداران حاضر در تمرینات برخورد خوبی با او نداشتند تا مشخص شود ناراحتی آنها از او پس از سالها هنوز از بین نرفته است. هر چند او بارها اعلام کرده که تصمیمش در آن زمان درست بوده اما تاوان آن عصیانش را امروز در شرایطی میدهد که نه قرمزها او را خودی میدانند و نه آبیها. هر چند او به مدد پولی که از استقلال گرفت و سپس درآمدی که از بازی در تیمهایی چون پاس، سایپا و ابومسلم بدست آورد امروز برعکس الگوی دوران بازیاش مجتبی محرمی، سقفی بالای سرش دارد اما برخلاف الگویش که نماد تعصب شناخته میشود، او نماد بیتعصبی و خیانت در فوتبال ایران است. هر چند که همیشه برای هر تیمی که بازی کرد جنگید و کم نگذاشت و اگرچه در رفتنش به استقلال پروین و عابدینی نیز به اندازه خود او مقصر بودند، اما هوادار پرسپولیس نمیتواند خیانتی که به عشقش شده بود را ببخشد.