منتقدترین منتقدان هم وجه شاعرانه را انکار نمی کنند و حتی گاه در مقام تحقیر و تخفیف او را با صفت « شاعر» توصیف می کنند. هیچ کس اما وجه شاعرانه شریعتی را نمی تواند نفی کند.
مهرداد خدیر- هر سال در 29 خرداد دچار این تردید می شوم که درباره دکتر علی شریعتی بنویسم یا نه.
این تردید به خاطر آن است که در تمام سال های گذشته و به بهانه های مختلف خاصه سالروز درگذشت او از شریعتی بسیار نوشته ام و جُست و جو در فضای مجازی نیز گواه این مدعاست.
اگر بخواهی بنویسی چه بنویسی که تکرار و مکرر نباشد و اگر نخواهی بنویسی با حس عاطفی که درقبال شریعتی داری چه کنی؟ برخی هم اصرار دارند تمام وقایع 40 سال بعد از مرگ او را هم به او نسبت دهند.
امروز 29 خرداد 1396چهلمین سالروز خاموشی علی شریعتی ( در 29 خرداد 1356) است. هم او که چنان نماد بود که لفظ «دکتر» یادآور او بود و همه از «دکتر» نقل قول می کردند.
مرگ در جوانی و هاله ابهام و شایعه پیرامون این مرگ البته در نام آوری شریعتی بی تأثیر نبوده اما آنچه شریعتی را شریعتی کرد قرائت متفاوتی از اسلام بود که موتور اتقلاب را روشن کرد و ادبیات او چنان فراگیر شد که امام خمینی هم از برخی عبارات او استفاده می کرد.
در حالی که برخی مراجع و علما آشکارا علیه شریعتی موضع می گرفتند و حتی گاه کار به تکفیر هم می کشید، رهبر فقید انقلاب اما گرچه در ستایش او سخنی نگفت اما با جریان ضد شریعتی نیز همراهی نکرد.
اهمیت نوع مواجهه امام را هنگامی بیشتر درمی یابیم که بدانیم مرحوم مطهری هم به جرگه مخالفان پیوسته بود. در میان روحانیون مبارز اما چهره هایی چون آیت الله بهشتی و آیت الله خامنه ای از شریعتی دفاع می کردند.
40 سال از مرگ شریعتی می گذرد و مانند سال های اول دیگر کسی مرگ را مشکوک نمی داند و به ساواک نسبت نمی دهد.
این حکایت منحصر به علی شریعتی هم نیست. درباره مصطفی خمینی، جلال آل احمد، صمد بهرنگی، غلامرضا تختی و البته علی شریعتی همواره انگشت اتهام به جانب حکومت شاه بوده است.
در حالی که هیچ تحقیقات مستقلی دخالت مستثقیم رژیم پهلوی را در این 5 مرگ پر سر و صدا چنان که با قاطعیت بتوان واژه قتل را به کار برد تأیید نمی کند.
امام خمینی هیچ گاه درباره فرزند فقید خود لفظ «شهید» را به کار نبرد. درباره جلال نیز همسر او – سیمین دانشور- شهادت می داد که جلال در اَسالم گیلان و سر بر دامان او چشم از جهان فروبست و توطئه ای در کار نبوده است.
صمد بهرنگی هم در ارس غرق شد و اگرچه جلال آل احمد این شایعه را درانداخت که او را عامل ساواک خفه کرده اما بعدها دوست و همراه او حمزه فراهتی اعتراف کرد که توطئه ای در کار نبوده و صمد غرق شد چون با فن شنا آشنا نبوده است.
حکایت غلامرضا تختی و علی شریعتی اما جداست. نه به این خاطر که کشته شدند از این رو که می توان حکومت را در مرگ آنان مسؤول شناخت. زیرا راه ها را چنان بر آنان بسته بودند که نه مقری داشتند و نه مفری.
احسان شریعتی به جای اظهار نظر درباره این که قایل به قتل پدرش هست یا نه همواره از این منظر نگریسته و تحلیل کرده که چرا یک استاد دانشگاه را باید به زندان انفرادی بیندازند و از شغل و علاقه خود محروم سازند و ناگزیر از جلای وطن شود؟
احسان نگفته اما منظور او این است که اگر هم ساواک شریعتی را نکشته باشد در مرگ او مقصر بوده زیرا پژوهشگر و سخنرانی را از کار و تحقیق بازداشتند و ناگزیر از مهاجرت ساختند و شب زنده داری و سیگار و سیگار و سیگار...
روزی دکتر بهشتی به شریعتی گفته بود کاش دو چیز را کنار بگذارید و شریعتی پرسید چه چیزهایی را؟ بهشتی می گوید: سیگار و فندک را و شریعتی می گوید: فعلا از دومی شروع می کنم چون سیگار را با سیگار روشن می کنم و به فندک نیاز ندارم!
از این رو این ادعا که مرگ او به خاطر شدت استرس و شب ناخوابی و کار زیاد و سیگار کشیدن های مفرط بوده گزاف نیست اما اگر در مشهد یا تهران مانده بود هم این اتفاق می افتاد؟ وقتی جریان عادی زندگی او را مختل کردند طبعا انگشت های اتهام نیز به جانب حکومت شاه نشانه گرفته شد.
علی شریعتی را چه دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم یک شخصیت تاریخی تأثیرگذار بود چندان که همان 40 سال پیش خبر درگذشت او با حروف درشت در صفحه اول کیهان هم نقش بست.
شریعتی در همه عرصه های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اجتماعی اثر گذاشت.
روزی مرحوم احسان نراقی از نویسنده این سطور پرسید چرا همکاران شما (روزنامه نگاران) با این که به ظاهر با من مصاحبه و اظهار محبت و ارادت می کنند اما دراقع چندان میانه ای با من ندارند؟ آیا به خاطر نسبت خانوادگی من با فرح پهلوی یا دوستی من با هویداست؟
پاسخ دادم: درباره این دو نمی دانم اما حدس می زنم بیشتر به خاطر شریعتی باشد. چون درباره شما این اتهام مطرح است که قصد داشتید در زندان شاه نزد شریعتی بروید و او را به اعتراف در تلویزیون ترغیب کنید.
برافروخته شد و پرسید: چه کسی چنین ادعایی را مطرح است؟ گفتم: در خاطرات دکتر محمد مهدی جعفری آمده که چهره ای است بسیار موجه و به راست گفتاری و صداقت و انصاف شهرت دارد. قویا تکذیب کرد و گفت: من هرگز چنین کاری نکردم. نمی دانم با آقای جعفری تماس گرفت یا نه ولی در نوبت بعد گفت: در مصاحبه ای وقتی دخالت ساواک در مرگ شریعتی را تکذیب کردم و مصاحبه کننده را به گواهی بیمارستان ارجاع دادم این بخش را حذف کردند.
احسان نراقی آن گاه اضافه کرد: این تصور که من دشمن شریعتی هستم درست نیست و بلافاصله گفت: به عنوان یک جامعه شناس بزرگ ترین کار او را درباره زنان می دانم. چرا که شریعتی گونه جدیدی از زن ایرانی را معرفی کرد: نه مطبخی و نه عروسکی. زنی که وارد جامعه شده و تأکید می کرد این گونه ی جدید از زن ایرانی که نه به کنج مطبخ و زندگی سنتی رضایت می دهد و نه به قصد جلوه فروشی و اغواگری در جامعه حاضر می شود محصول اندیشه های شریعتی است.
روزگاری تصور می شد شریعتی تمام شده است و نظریه « دین، فربه تر از ایدیولوژی» دکتر سروش چربیده است.
قرائت های ایدیولوژیک از دین اما فروننشست و ظهور گروه ها و فرقه های گوناگون نشان داد که همچنان قرائت های مختلف صورت می پذیرد.
آثار شریعتی به سه دسته اسلامیات، اجتماعیات و کویریات تقسیم می شود. منظور از «اسلامیات» آثار او در زمینه «اسلام شناسی» و مراد از « اجتماعیات» هم دیدگاه های مختلف او در زمینه های مورد علاقه در جامعه شناسی و تاریخ و ادبیات. کویریات اما نگاه شاعرانه شریعتی به هستی است.
اسلامیات و اجتماعیات اگر در گذر زمان رنگ ببازند کویریات باقی است. راز تمام نشدن شریعتی در شاعرانگی سخن اوست. منتقدترین منتقدان هم وجه شاعرانه را انکار نمی کنند و حتی گاه در مقام تحقیر و تخفیف او را با صفت « شاعر» توصیف می کنند. هیچ کس اما وجه شاعرانه شریعتی را نمی تواند نفی کند.
راز ماندگاری شریعتی شاید همین روح شاعرانه باشد که پس از 40 سال باقی و زنده است...