محمد مالي
انتخابات ٢٩ ارديبهشت يكي از پيچ هاي حساس در تاريخ سياسي نظام جمهوري اسلامي بود. دو گانه هاي "ترامپ و برجام" در عرصه بين المللي "داعش و عربستان" در فضاي منطقه اي و "دو قطبي سياسي و شكاف اجتماعي" در بستر داخلي از چالش هاي فرا روي انتخاب مردم بودند، صندوق ها اما ايرانِ پيش از ١٤٠٠ را رقم مي زد. حال آن كه مناظرات نفسگير به خوبي نشان داد دموكراسي ايراني تا چه اندازه واقعي و شكوهمند و غيرتشريفاتي است.
به معناي ديگر، صندوق هاي راي در جامعه ايراني، ميدان انتخاب ميان دو راه، انديشه و تفكر است و تمرين شكست براي "اقليت" و مدارا و حرمت نهادن به منتقد براي "اكثريت" از بايسته هاي فضاي پساانتخابات است و جز اين، وقتي "داعش در تهران" است و "سلمان در عربستان" آيا "خيانت" نيست؟
پس چرا بازيگران سياسيِ مشهد نشين، برآيند انتخاب مردم را بر نمي تابند؟
آري "مشهد" يكي از بنيادهاي قدرت در ايران معاصر است. حالا اما مخالفان منتخبِ جمهورِ دوازدهمِ جمهوري اسلامي با اين شهر بي نسبت نيستند. جليلي، قاليباف و رييسي؛ هر يك از اين "روحاني رقيبان" از مشهد برآمده اند. از اين سه، يك تن اما هنوز مُهر تاييد شوراي نگهبان بر انتخاب دوم روحانيِ ٢٤ ميليوني خشك نشده بود كه اولين "دولت سايه" در تاريخ دولت هاي منتخب مستقر پسا انقلاب ٥٧ را تشكيل داد.
"سعيد جليلي" دانش آموخته "دانشگاه امام صادق" است، شيخ ريش سفيد جمهوري اسلامي، پدر معنوي سعيد و هم تايان اوست، مردي كه در همه سال هاي حيات، "زعيم راست و معتمد چپ" به شمار مي رفت: "مهدوي كني" همان كه پس از اقامه نماز جمعه رهبر انقلاب در ٢٩ خرداد ٨٨، نماز عصر را اقامه كرد، بر صندلي رياست خبرگان با رضايت "هاشمي" نشست و در مهر ماه پنج سال بعد، راه رفته را رفت، او نماد وحدت و سياستمداري مصلحت انديش و اعتدالي در ساخت سياسي حاكم بود.
به گمان من، سعيد جليلي اما با تشكيل دولت سايه در مسيري خلاف جهت منويات شيخ ريش سفيدِ سفر كرده قدم بر مي دارد، با او به اين بهانه بي پرده تر در سخن خواهيم شد.
يكم:
تا ديروز در ادبيات سياسي جامعه ايراني "دولت سايه" شعبده كارتل هاي ليبرال دموكراسي، سوغات بريتانياي فراماسون و رهيافت "يك درصدي ها" براي غلبه هژمون خود بر فرودستان بود. آقاي جليلي خود بهتر مي دانند در متن "بنياد انديشه سياسي اسلام در قرآن" كه از قضا موضوع پايان نامه دكتراي علوم سياسي ايشان چنين است، سازه اي معارض دولت حاكم با چنين كاربستي بر نمي آيد.
دوم:
هسته فكري "دولت سايه پردازن" بر اين باور است كه دولت منتخب اگر هم محصول آراي اكثريت جمهور باشد فاقد ميزان لازم از "قدرت" براي اِعمال اراده سياسي است و از اين رو آنان با بهره مندي از "قدرت حقيقي"! در سايه نشسته و تصميم مي سازند و مُهره مي چينند و نظر خود را تحميل مي نمايند.
سوم:
مردان كابينه دولت سايه، راي مردم را تشريفاتي و زينتي براي ويترين نظام در عرصه بين المللي مي پندارند حال آن كه جمهوريت بُن مايه انديشه انقلابيون مسلماني است كه در ٥٧، استبداد ديرپايِ جان سختِ ديرينه را برانداختند.
امام خميني بناي "جمهوري اسلامي" را نهاد و مقام معظم رهبري نهال "مردم سالاري ديني" را به درختي تنومند بدل ساخت، بنابراين جمهوريت زدايي و منتخب جمهور ستيزي اگر ميوه درخت دولت سايه باشد، سمّي است.
چهارم:
مچ گيري و بالاتر يعني توليد پارازيت توسط دولت سايه در كار دولت مستقر همان خروجيِ متداول دولت هاي سايه در خاستگاه غربي آن است، مگر آن كه ايده پردازان دولت سايه در جامعه ايراني پس از فحاشي برخي به رييس جمهور روحاني، اگر مطلوب و مورد تاييدشان نباشد، نام ديگري براي اين تعبير برگزينند.
پنجم:
دست آخر اين كه تشكيل دولت سايه توسط يك كنشگر سياسي كه خود را حتي در معرض انتخاب مردم قرار نداد و قدم به ميدان رقابت هاي رياست جمهوري دوازدهم نگذاشت، همچنان محل سوال است.
پي نوشت اول:
بدترين نوعِ استبداد، ديكتاتوري اقليت است.
پي نوشت دوم:
توهين به رييس جمهور روحاني در حاشيه راهپيمايي روز قدس، خداي نكرده مورد رضايت دولت سايه وطني نباشد! حالا كه حزب نداريم و دولت سايه داريم، حتماً در اين خصوص ارشاد فرمايند.
پي نوشت سوم:
مي خواستم امشب از ناخداي شنا نابلد ادبيات اين سرزمين، نويسنده "ماهي سياه كوچولو" "صمد بهرنگي" و غربت او بگويم، شنيدن شعار "مرگ بر آخوند امريكايي" بيخ گوش رييس جمهور، حاشيه را بر متن غلبه داد.
پي نوشت آخر:
همين چند دقيقه پيش از لحظه اكنون، تك بيتي در اينستاگرام شاعر محبوبم "بهمن ساكي" خواندم كه: "اي علفِ علف ها؛ بره هاي مرا كجا گم كردي؟