امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
امروز که در این هوای غبار آلود برای اولین بار از نزدیک آقا محسن رو دیدم، از مظلومیتش دلم گرفت. فکر نمی کردم اینقدر محجوب باشه. وقتی شنیدم تو این گرد و غبار شدید، به خاطر احترام به همتبارانش خلبان رو مجبور به فرود کرده و این ریسک بزرگ را به جان خریده، اشک در چشمانم حلقه زد. شاید ایلام رای زیادی برای آقا محسن نداشته باشه، اما ایلام رو شهر خودش میدونست، چون شهر مقاومت و ایستادگیه؛ آخه آقا محسن خودش هم اهل مقاومت و ایستادگیه.
پیرمرد بغل دستیم می گفت: بعضی از کاندیداها حتی در این شرایط انتخاباتی نزدیک، فقط نماینده شان رو می فرستند ایلام، چون ایلام رای زیادی نداره و براشون ارزشی نداره که وقتشون رو تلف کنند بیان اینجا، اما آقا محسن اومد و رای اندک ایلام با حیا و مردم محجوبش رو به رای زیاد استان ... نفروخت. آخه آقا محسن خودش محجوبه و با حیا. جوانی می گفت اگه بشه برم پیش آقا محسن و بگم محسن عزیز؛ خودت خوب می دونی که هر رییسی اومد، اول منطقه خودش رو آباد کرد؛ تا ما مشغول دفاع از ایران بودیم دلار ۷ تومانی صرف عمران مناطق برخوردار شد و یکی کویر کرمان رو سرشار از کارخانه، یکی آب بختیاری رو با لوله کشید تا یزد، یکی دیگه سمنان رو صنعتی، آن یکی دیگه آب دز خوزستان رو می بره قم و اون یکی ... اما تا میخواست برسه به آقا محسن، ازدحام و موج جمعیت آقا محسن رو با خودش برد. چون آقا محسن مال همون جمعیت بود.
آقا محسن، تو که رفتی، اما خودت خوب می دونی که زاگرس نشینان هم بهره های زیادی برده اند؛ ۸ سال جنگ و آوارگی، ۸ سال عقب ماندگی و بازماندگی، ۸ سال تهاجم فرهنگی و ۱۰ سال هم گرد و غبار و.... آقا محسن تو رفتی اما زاگرس ماند و روز انتخابات و تعیین سرنوشت. من هم مثل زاگرس ماندم، اما در فکر؛ فکر به اینکه زاگرس نشینان این بار چگونه سرنوشت خودشان را رقم می زنند؟ آیا زاگرس با انتخاب فرزند و سردار خویش، رنگ ترقی و پیشرفت را به خود خواهد دید؟