غلامرضاجعفری
اشاره:
در روزهایی هستیم که پیرو ایام مکتوب در تقویم، به نام خبرنگاران ثبت شده و به طور معمول در چنین روزهایی صاحبان نام تقویمی دردانه خلقت می شوند و هرکس که این همه توجه را ببیند شاید اندکی حس حسادتش گل کند و ... بماند که در همان روز مسمی به روزخبرنگار، صاحب قلم و قدمی خاص در استان خاکزده امان در اثر شکایت مدیری از انبوه مدیران خالی از نوستالژی مشترک با مردمان اهوازی، در راهروی دادگاهها طی طریق میکرد.
با این همه دیدم که بد نیست اگر به موضوع خبر از زاویه ای دیگر نگاهی داشته باشیم خاصه در این ایام که تقویمش با اهل خبر گره خورده است.
كافي است در دستي قلم داشته باشيد و در دست ديگر كارتي و يا حتي سر برگ روزنامه اي ، تا احساس كنيد چقدر مطبوع طبع هستيد و چه آسان همه درها برايتان – بدون نياز به جادوي چهل دزد بغداد – باز مي شوند و پذيرا،و از آن پس سيل گزارشهاي عملكرد است كه گوشتان را نشانه ميگيرند، تا از ميان رگان انبوهي كه به انگشتان تان مي رسند ، برروي كاغذ سپيد يله شوند و در مرحله ديگر چشم مخاطبين را ببلعند.
تا اينجاي كار،بسيارخوب و عالي است و همه چيز بر وفق مراد ، تا آنجا كه گاه خواسته يا ناخواسته شما را با مركب سنگ صبور بودن به اوج عليين مي برند و مشكلاتي كه مرده ريگ پيشينيان است را بر سفره دلتان انبار مي كنند ، ميراث مديران سابق و اسبقي كه به زعم تاليان شان چندان مايه افتخار نبوده اند ، هر چند اين گزارش اندوه، گويي در تكثري مدام ، قرار است با رفتن و آمدن هر مدير تكرار شود، و لاجرم در آينده؛ مدير جديد نيز چنين گزارش اندوهي در بساط خود خواهد داشت.
مي توان اين داستان را در همين جا ختم به خير كرد و با تنظيم نهايي خبر و يا گزارش، آخرين استكان چاي و يا نسكافه را نوشيد و رفت ، اما واي از آن لحظه كه ذهن كنجکاو يك قلم بدست شايد مزدور! سوالي در چنته داشته باشد ، به ويژه اگر اين سوال ؛ پاشنه آشيل مدیران باشد، كه آنوقت چنين فردي نه تنها از نامحرمان و غير خودي ها خواهد بود ، كه بدتر از آن حتي لياقت انسان بودن را نخواهد داشت، و سيل واژههاي عصبي است كه نثارش مي شود.
خاصه كه امروزه در هر اداره نه چندان عريض و طويلي، بخشي به نام ((روابط عمومي)) تزيين كننده كريدورها و راهروها و اتاق هاست، بخشي كه عمده ترين و ظيفه خود را پاسخ گويي مي داند و به قاعده بايد پلي براي ارتباط دو سويه باشد؛ اما سؤال اين است كه پاسخ در برابر كدام پرسشگر؟ اگر كه نگوييم پرسشگران اصلي هنوز زاده نشده اند!
در حال حاضر عمده ترين پاسخ روابط عمومي ها به اذهان عمومي، انتشار گزارشي از عملكرد سازمان متبوع شان در پايان هر سال است، گزارشي كه رشد عملياتي سازمان را به رخ مخاطبان مي كشد و در هر جمله سعي در نشان دادن افزايش نرخ رشدهاي رنگارنگ با درصد هاي رنگارنگ تر مي كند، افزايشي كه البته رنگ و بويي در زندگي مردم ندارد و يا معمولا اثر معكوس مي گذارد، بگذريم كه عموماً مخاطب اينگونه گزارشها،نه مردم بلكه از سويي مديران ارشدتراست تا بدانندكه سازمان مورد نظر در حال تلاش است، واز سوی ديگر مديران سابق، تا نشانی بر كاستی هايشان باشد.
در اين ميانه البته نمی توان تاثير رسانه هاي متعدد محلی و ملی، با سياست خبري يكسان را ناديده گرفت ، چرا كه همين رسانه ها با دامن زدن به چنين گزارشهايی؛ فضايی اين چنين را تقويت مي كنند، و انگار تقدير خبر نويسی و خبرنگاري در ايران به شكلي رقم خورده كه تنها منابع خبری قابل اعتماد همين مديران باشند و بس، و به تبع آنان روابط عمومی ها ، در حالی كه هر كدام از كاركنان يك سازمان و به تعبير کلیتری مردم ، می توانند منبع خبری دست اولی باشند كه چرخه ناقص اطلاع رساني را تكميل مي كند ، منبعی كه معمولاً به سهولت فراموش می شود ، به ويژه آنكه در جيب هاي مردم برای برخی رسانه ها؛ خبری از امضاهای طلايی نيست.
بهرحال در پايان هر سال به طور ویژه مي توان شاهد چاپ هاي جور واجور گزارش عملكرد بود و شاهد نرخ رشدهاي متفاوتي؛ كه گاه چندين برابر نرخ رشد كشورهاي پيشرفته است، اما ابهام قضيه اين است که در جايي كه هنوز آسفالت معابر؛ نامناسب و آب؛ ناآشاميدني و برق، چندان در نوسان كه هر از گاهي بوي سوختن از دستگاههاي برقي مردم سر به آسمان مي كشد و هزار چيز ديگر از اين دست، اين همه رشد در كجا اتفاق مي افتد؟! و در كدام فضاي مجازي است كه هيچ تأثيري بر روند زندگي مردم نمي گذارد كه حتی گاه نتيجه رشد براي مردم بسيار كمر شكن هم مي شود؟
با اين همه به هر كدام از مديران دستگاههاي مختلف كه مراجعه كنيد ، همگي از يك چيز نالان و خستهاند ؛ و آن هم نبود اطلاع رساني مناسب است . البته بيشتر اين مديران يا مجموعه فعاليت روابط عمومي سازمان خود را نارسا و ناكافي مي دانند و يا اينكه احساس مي كنند توطئه اي در كار است تا تلاش گسترده سازمانشان به سمع و نظر مخاطبين نرسد ، حال آنکه امروزه در بیشتر رسانه ها( ملي و محلي) مي توان بمباران همان درصدهاي رشد كذايي را به وفور ديد و اين يورش خبري جداي از اطلاع رساني با شيوه هاي ديگري همچون فضای مجازی، تابلوهاي تبليغاتي ، تراكت، سخنراني و …. است. اما چرا با اين همه هجمه خبري ، باز هم مديران از اطلاع رساني ناكافي دادشان به آسمان رسيده ؟!
واقعيت امر انگار چيز ديگري است ، در حقيقت در زمانه ای که هستیم و با توجه به سير فزاينده آگاهي و خرد اجتماعي، نمي توان با توسل به مجاري رسمي اطلاع رساني به سادگی ره به كعبه مقصود یافت، به ويژه آنكه معمولاً در چنين پروسه اي نشاني از دم خروس را مي شود مشاهده كرد.
واقعيت ملموس ديگر اين است كه هر فعاليتي به خودي خود ميتواند رسانه اي براي ارسال پيام باشد ، و يا به زبان ديگر هر پروژه و طرح اولين فرستنده پيام است ، اما در جايي كه اصل قضيه (همان طرح ها و پروژهها) هنوز چهره در مه نهان كرده اند ، چگونه مي توان ازابزاري همچون ((خبر)) توقعي بيش از اندازه داشت ، خاصه اگر بپذيريم كه وظيه اصلي خبر ((روايت رويداد)) است نه پيشگويي كردن آن ، حال آنكه سازمان ها گاه گزارش فردا را به نام ديروز منتشر مي كنند و مشكل اصلي همين است.