امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
امید حلالی
1) «سر آرتور کانن دویل» نویسنده شهیر انگلیسی و خالق شخصیت کارآگاه افسانه ای «شرلوک هولمز» است که یکی از فرازهای ادبیات پلیسی محسوب می شود و با اقتباس از این شخصیت محبوب سریال ها، فیلم ها، کارتون ها و داستان های جدید دیگری شکل گرفته است و از فرط بکارگیری غالب مردمان هولمز ساکن خیابان بیکر در لندن و دستیار او دکتر واتسن را موجودی کاملن واقعی می پندارند.
نکته دیگر جالب توجه آن است که هولمز بیرون از نوشته های آرتور کانن دویل نیز در اقتباس ها امتداد می یابد آن چنان که «نیکلاس مه یر» شرلوک هولمز در محلول هفت درصدی را با همان مضامین و فضاها می نویسد با این تفاوت که این بار هولمز را با فروید دانشمند روانشناس رودر رو می نماید یا «آدریان کانن دویل» فرزند ماجراجوی نویسنده اصلی پس از مرگ پدر با همراهی «جان دیکسون کار» جنایی نویس مشهور آمریکایی «ماجراهای جدید شرلوک هولمز» را بازآفرینی می کنند و این روش و ورژن جدید را با دقت در آثار قبلی ادامه می دهند.
با این روش که همچون صنعت «تلمیح» در ادبیات فارسی که ارجاع و اشاره به داستان و نکته ی قبلی در اثر دیگری است و نه بر اثر «گفتگوی بینامتنی» باختینی، در آثار قبلی نویسنده اصلی گشته و پرونده های مبهم و روایت نشده ای که «کانن دویل پدر» در آثار به رشته تحریر درآمده به شکل گذرا به آنان اشاراتی داشته و فقط به ذکر نام پرونده بسنده کرده بدون آنکه آنان را بپروراند را بیرون آورده و پس از استخراج نام پرونده، بال و پر لازم را به آن داده و اثر جدیدی را خلق کرده اند و برای آنکه به متن و نگاشته های «کانن دویل پدر» وفادار بمانند در ابتدا یا انتهای داستان ارجاع خود را در پاراگرافی ذکر کرده اند مانند این پاراگراف در پایان داستان جدیدی به نام «ماجرای اتاق مهر و موم شده» : « در میان موارد متعددی که به او نشان دادم تنها دو پرونده توجه هلمز را به خود جلب کرد : معمای شست آقای هترلی و ماجرای جنون آنی کلنل واربرتن - از انگشت شست مهندس» آن چنان که در داستان جدید با نام «ماجرای اتاق مهر و موم شده» که نوشته «کانن دویل پسر» و نویسنده همکار وی است جنایت قتل «جنون آنی کلنل واربرتن» اتفاق می افتد که «کانن دویل پدر» در داستان دیگری به آن اشارتی گذرا داشته بی آنکه فرصت پرداخت و نگارش آن را به دست آورد.
2) بد نیست که برای وضوح بیشتر و انتقال به زمان حاضر مثالی از آثار خود بزنم از چند سال قبل که مانند آثار پلیسی به قولی دیگر حالا از طبقه بندی خارج شده است! در شعری این عبارت را بکار برده بودم: «کتمان مکن کاتب» که در بافت آن شعر خوش نشسته بود و با فضای کلی هماهنگی تام داشت.
دوست نو رسیده ای از نسلی پس از من همین عبارت را برداشت و در ابتدای داستانی به نام خود نوشت. بدون آنکه در پانوشت به منبع اصلی اشاره ای کند. و وقتی که جمله اول داستان چنین شروع شود مشخص بود که کل داستان هم تحت تاثیر معنوی لحنی، فرمی و محتوایی آن شعر شکل گرفته بود. پس از چاپ داستان در مجله از آنجا که جهان بسیار کوچک است مجله به دست من هم رسید و پس از چندی دیداری با آن دوست، دست داد. اشاره ای محجوبانه به موضوع کردم، دوست شریف با تصدیق اصل وام گیری فرمود: «عبارت ابتدایی داستان را که از اثر شما اقتباس شده بود را در گیومه گذاشتم اما متاسفانه یادم رفت که در پانوشت ذکر کنم که عبارت از شماست!» هر چند توضیح به نظر شرافتمندانه به نظر می رسید اما باور کنید که نویسنده محترم اگر هم بخواهد نمی تواند خود را به اثرش سنجاق کند و به همه آنها که داستان را خوانده اند بگوید فلان عبارت از بهمانی است و به این ترتیب بلیه ای در ادبیات شکل می گیرد که «توارد» نام دارد و اسم عامه ترش «سرقت ادبی» است! اینکه تاثیر بگیریم و وام بستانیم اما بخواهیم رد را گم کنیم حال که این اصلی پذیرفته شده است که در ساحت پژوهش هر چه اثر ارجاعات و اقتباس های اشاره شده تر و دقیقی به آثار بیرونی و دیگر محققان داشته باشد لاجرم اثر به لحاظ ارزش گذاری از غنای بیشتری برخوردار است چرا که اگر نویسنده جدید از نظر تمام یا بیشتر محققان قدیم تر و قبلی تر آن حوزه وام بگیرد و اشارت کند دلیل بر احاطه وسیع او بر موضوع است و اگر صرفاً از یک نویسنده قبل نقل کند یعنی آنکه از دریچه دید او به موضوع نگریسته که در غالب اوقات چنین آثاری حس «فراروی »را در خود نهفته ندارند بلکه به تداعی تام و تمامی از «تکرار» بدل می شوند! آن چنان که به قول «فروغ» : ما فرا نرفتیم، فرو رفتیم!
لذا بر این سیاق در ادبیات و گفتمان های ایرانی این دست مسائل به شکل فراوان و حاد وجود دارند پس بیشتر با صداهای منفرد سر و کار داریم و کمتر با شاعران و نویسندگان و پژوهشگران هم گروهی که یک «مکتب» را تشکیل می دهند و در انواع جدیدتر نیز بیش از آنکه با «مکتب» سر و کار داشته باشیم با «باند» سر و کار داریم و در ادبیات قدیم ترمان با «فرقه»! اگر بخواهیم قدری بیشتر موضوع را بشکافیم به طور مثال در موضوع پیش گفته «ماجراهای جدید هولمز» کانن دویل پسر راه پدر را ادامه داده و «هولمز نویسی» یا اقتباس از هولمز می رود که تبدیل شود به یک مکتب یعنی «مکتب هولمز» در جنایی نویسی تبدیل می شود به یک ابر سوژه و فراروایت آن چنان که کوهستان می شود مقوم و معرف قله شکوهمند و نویسندگان و شاگردان و هم دوره های یک نویسنده بر قله ایستاده که از استعدادی میانه تر ممکن است برخوردار باشند بهترین نقش برایشان این است که بشوند «شارح» استاد خود چنان که همواره درباره آثار حافظ و مولانا و فردوسی و مهم تر از همه خدایگانی در ادبیات فارسی به نام مولانا این ظن وجود دارد که مجموعه به دست ما رسیده ممکن است کار یک کارگاه وفادار به طریقت وی باشد، کار حواریون و شاگردان و فرزند نزدیک به وی مثل «بهاء الدین ولد یا حسام الدین چلبی نخستین سر سلسله طریقه مولویه» که از فرط عظمت اثرها و سروده های مولانا می بایست عمری را در جمع آوری آنها بگذارند و بگذرانند تا چنین اثر گرانمایه ای اکنون به دست ما برسد اما برای مولانا آن «مکتب / گفتمان» بوجود نمی آید تا کار ادبی اش را ادامه دهد بلکه گفتمان وی تحلیل رفته و محدود می شود به یک «فرقه / طریقت و با محوریت یک خانقاه» اما از هولمز آن چنان اقتباس های جور و واجور می شود که می شود یک «مکتب پویا» و یک معدن قابل استحصال! حال آنکه مولانا و مثنوی معنوی برای ما یک گنج نهفته و نامکشوف است. شارحان با تاخیر چند سده ای با آن برخورد می کنند و اگر «بوستان و گلستان سعدی» عمومی تر اند و در مکتب خانه ها و قبل از ایجاد نظام آموزشی جدید مدرسه محور این دو اثر ارجمند ستون خیمه نثر و نظم فارسی مکتب خانه ای تلقی می شده اند و به فرهنگ عمومی راه یافته اند اما همچنان مثنوی اثری برای خواص علما و عرفا و حکماء است. شارحانش نیز سخت می نویسند و بیشتر برای هم و از روی دست هم.
از این رو مثنوی معدن کشف ناشده ای است که استخراج لازم از آن صورت نگرفته تا غنی سازی شود اما می بینیم که آثار هولمز این شانس را داشته اند که دچار این غنی سازی اقتباسی شوند.
در تکمله بحث نیز خطاب به ادیبان باید گفت که بهتر است از سرمنشاء حرکت خود یاد کنند و به آن وفادار بمانند تا اصالت و جوهره حرکت آنان حفظ شود و این نکته را بدانند که هیچ کس چنین تلقی ندارد که آسمان باز شده و فلانی فرو افتاده و بدون وام و تاثیر گیری از دیگری شروع به حرکت کرده است. ادباء در قالب مکاتب بیشتر محفوظ می مانند چرا که حرکت انفرادی به منزله ره سپردن فردی در بیابان و حرکت مکتبی همچون سفری جمعی و قافله وار و حمله وار و کاروانی به سوی مقصد است.
3) تغییر ریل. «گفتمان» گفتگوی همه جانبه ی متکثری است که نیل به قدرت دارد.
در کشور ما دو گفتمان اصول گرایی و اصلاح طلبی پس از انقلاب شکل گرفته اند که حاصل جمع تمامی حرکت های پیشین سیاسی وفادار به نظام و اصول قانون اساسی هستند که قدرت سیاسی در مجلس، دولت و شوراها بین آنان دست به دست می شود. حتا آنان نیز که خود را در عرصه سیاسی مستقل می پندارند در بزنگاه ها خود را به این یا آن منتسب و متصل می کنند.
اکنون و پس از اعلام نتایج انتخابات 92 می بایست به جریان شناسی و تبیین جهت افکار عمومی و افراد درگیر موضوع پرداخت تا ره به خطا نپوییم و با دیدی روشن خط و مشی و مکتب منتخب را بشناسیم.
در مراسم تقدیر از دست اندرکاران ستادی دکتر روحانی در خوزستان پس از چند دقیقه سخنرانی مسئول ستاد در شرح راه اندازی کمپین انتخاباتی برخی حضار عموماً جوان و دانشجو به قطع سخنان وی اقدام کرده و شروع به دادن شعارهای تند و مهیج به نفع عارف، اصلاحات، خاتمی و بعد میر حسین موسوی می نمایند چنان که جلسه متشنج شده و هرچه مسئول ستاد دم از اعتدال و میانه روی و عقلانیت و تدبیر که همان گفتمان شیخ معتدل است می زند این طیف متقاعد نمی شدند. وضعیت ستاد روحانی در کل کشور هم به همین نحو است. روحانی برآمده از فرصتی طلایی بود که از تنگنا و صافی شورای نگهبان گذشته بود (ورود به نیمه دوم زمین برای گل زنی) اما گفتمانی که او در پی پیگیری و نمایندگی آن بود تحت عنوان «اعتدال» طرفداران بالفعل آن چنانی نداشت چرا که گفتمانی بود مابین اصول گرایی و اصلاح طلبی. وی با شناختن قدر و قیمت فرصت و بهره گیری از ظرفیت دیپلماتیکش مابین گروه ها و چهره ها دریافت جریان پر مخاطب، با پتانسیل و دور مانده از قدرت اصلاحات بدون نماینده ای پر قدرت وارد صحنه شده است. روحانی پشتش را به هاشمی و خاتمی تکیه زد و به نوعی برآیند آن دو شد - چهره موجه و ظاهر خوش را از خاتمی و ادبیات منعطف و مبهم و امیدوارانه را از هاشمی - همچنین پتانسیل احساسی و همدردی مردم و مخاطبان اصلاحات با هاشمی به دلیل عدم احراز صلاحیت را با مایه گذاشتن و دفاع از وی در فیلم های تبلیغاتی و سخنرانی ها به سبد خود آورد چرا که در این سال ها همواره معاون و همراه هاشمی بود و در مقطعی دیگر از مبارزات انتخاباتی دوییت هاشمی و خاتمی را با کنار زدن عارف به نفع خود از بین برد تا بتواند گفتمان ضروری اما کم مخاطب «اعتدال» را در طی فرآیندی برای جامعه ایجاب و پر مخاطب و بالفعل نماید و در این میان اصلاح طلبان راهی غیر از پذیرفتن نمایندگی شدن توسط وی را نداشتند شاید همچون «قوچان نژاد» فوروارد ایرانی که چهار روز پس از انتخابات، توپ را با خستگی ناپذیری از مدافع کره ای روی پرس شدید توپ گیری کرد و ایران را با گل خود به جام جهانی فرستاد و روحانی نیز همین فرآیند حرکت گام به گام و منزل به منزل را از اصلاحات و اصول گرایان انجام داد و خود را به فینال رسانید. روحانی با بهره گیری از ظرفیت آراء اصلاحات به آراء 51 درصدی دست یافت اما هیچ گاه در مناظرات تلویزیونی از اصلاحات به تنهایی و منفرداً یاد نکرد بلکه از اصلاح طلبان و اصول گرایان میانه رو در کنار هم نام برد تا اعلام کند که گفتمان یا جنبش «اعتدال» فراگیر و در برگیرنده هر دو طیف است و تندروها در آن جایی ندارند. هر چند روحانی حرف خود را به صراحت زد و اصول گرایان به وضوح با داشتن نمایندگانی 5 گانه در مناظرات پیام وی را دریافتند و رایی - به جز معتدلان - به وی ندادند اما گویا بعضی تندروهای محترم اصلاح طلب خاصه بخش های دانشجویی یا نکته را نفهمیدند یا چاره ای دیگر برای احیاء و رسیدن به قدرت از طریق پیروزی کمپین وی نداشتند چرا که بلافاصله با طریقه اعتدال دچار چالش شده یا هر آینه خواهند شد. همان نکته ای که جناب جادری مسئول ستاد در خوزستان بارها در سخنرانی اش عنوان کرد که طریقه روحانی اعتدال و تدبیر است اما تعداد زیادی از شنوندگان این حرف را نمی پذیرفتند و بر نمی تابیدند و زیر بار گفتمان جدید نمی رفتند چرا که آنها می خواستند از زبان مسئول ستاد «اصلاحات» را به عنوان ابر گفتمانی مستقل و ریشه دار و پیروز به شکل منفرد بشنوند که این بار وی زیر بار نمی رفت چرا که روحانی هم زیر بار نرفته بود و به همین طریق توانسته بود رای بگیرد چرا که او می خواهد جمع معتدلین دو جریان باشد و با افراطی ها مرزبندی نماید چرا که افتادن دور دست آنها یعنی نقض غرض اعتدال. نتیجه انتخابات 92 نه زلزله پر ریشتر سیاسی بلکه دست به دست شدن نرم و تغییر ریل آرام قدرت اجرایی بود.
روحانی از اصلاحات انرژی گرفت و از این حرکت به منزله «سازمان رای» خود بهره جست اما قرار نیست کابینه اش با وجود مجلس اصول گرا دربست در اختیار آنان باشد. پس بی راه نیست اگر بگوییم شیخ معتدل می خواهد تلفیق دو مکتب باشد و ابایی از نشان دادن سرمنشاء خط سیر خود ندارد اما وقتی در جواب به خبرنگار شرق در نخستین مصاحبه خبری پس از پیروزی و اصرار خبرنگار بر یاد کردن صریح از هاشمی و خاتمی می گوید که من دیگر رییس جمهور همه مردم ایران هستم نشان می دهد که عزم خود را برای مکتب سازی جزم کرده است که لزوماً نه این است و نه آن.