شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۸۱۱۷۶
تاریخ انتشار: ۰۴ آذر ۱۳۹۶ - ۲۰:۱۳
نامه ی سرگشاده ی مستندسازِ خوزستانی خطاب به استاندار خوزستان:
دلیلِ نگاشتنِ این نامه، "ما مردمِ خوزستان" هستیم ولاغیر. ما مردمی که درنفت و بی نفت، در آب و بی آب، در کشاورزی و بی قوت و قوتی، در تحصیلاتِ قابل اعتنا و در استخدام، بی اعتنا...
شوشان: حبیب با وی ساجد، عضو پيوسته انجمن مستندسازان سينمای ايران و عضو  شبكه مستند اروپا (EDN)، داستان نویس وروزنامه نگار، اسفندماه سال گذشته اعلام کرده بود فیلم مستندی باموضوع ریزگردها در خوزستان خواهد ساخت که بازتاب خبری ورسانه ای آن باعث شد استانداری خوزستان نیز اعلام حمایت کند. این هنرمند خوزستانی پس از 8 ماه پیگیری و بادردست داشتن نامه ها و اسنادی مبنی بر تأمین اعتبار مالی پروژه مستند ریزگردها، به دلایلی موفق به تهیه و تولید آن نشد. به همین دلیل نامه سرگشاده ای خطاب به استاندار و مردم استان نوشته و در اختیار ما قرار داده است. 


گفتنی است باوی ساجد در بسیاری از جشنواره مهم سینمایی ملی وبین المللی حضور داشته وجوایزی نصیب سینمای ایران واستان خوزستان کرده است.

نخست نمی دانم این نامه را خطاب به چه کسی ویاچه کسانی بنویسم، واساسأ چرا باید بنویسم؟ درذهنم بارها وبارها مرور کرده و اندیشیدم تابالاخره به یک دلیل نگاشتنِ این نامه رانه تنها امری طبیعی، که امری حقیقی دانستم. 

دلیلِ نگاشتنِ این نامه، "ما مردمِ خوزستان" هستیم ولاغیر. ما مردمی که درنفت و بی نفت، در آب و بی آب، در کشاورزی و بی قوت و قوتی، در تحصیلاتِ قابل اعتنا و در استخدام، بی اعتنا، ما مردمی که درجنگ و با جنگ هستیم. 

باری، "مردمِ زادگاه ام" مهم ترین دلیلِ من هستند برای نگاشتنِ این نامه. چرا که از همان روزِ نخست که چشم به ویزور دوربین دوختم، بازتابِ مردمِ زادگاه ام با هزار توی این جغرافیای سحرانگیز وپررنج برای من مهم بوده وهمواره مهم اند. 

درست از همین روست که 9 ماه پیش وقتی رسانه ها اعلام کردند می خواهم فیلم مستندی درباره ی "ریزگردها" بسازم، گفتم : "این فیلم مستند، وصیت نامه ی سینمایی من است". چرا؟ برای این که عمیقأ معتقدم، ما جامعه ی هنری بخصوص، در سال های آمده ای که چه بسا خود دیگر وجود نخواهیم داشت، سخت موردِ بازخواستِ فرزندان مان قرار می گیریم که چرا نسبت به پدیده ی جانفرسای ریزگردها در عرصه ی هنر گامی برنداشته ایم؟ باری، ازهمین روست، که باتمامِ توش و توان وهرآن چه آموخته ام در عرصه ی سینما، خیز برداشتم تا "یک بار برای همیشه" از ریزگردها بگویم وبگویم که سخت به آینده بدبینم اگر به فکرِ چاره ای برای درمان این "مرگِ بی صدا" نباشیم.

دوم : برای جان به تصویر دادنِ این پدیده ای که "مردمِ زادگاه ام" را بی جان    می کند، باید عزمِ جزمِ دولت دوشادوشِ من می بود. خاصه این که شعارِ دولت، جامه ی عمل پوشاندن به ریزگردهای زادگاه ام بود وچه مغرورمشعوف می شدیم وقتی رئیس جمهور، آقای "دکترحسن روحانی" درکلام وگاه درعمل حقیتأ این گونه می نمود که به واقع بود. پس دستِ ما نه به نیاز که به مهر وهمکاری دردستِ مجموعه ی استانداری قرار گرفت. 

ابتدا خوش آمد بود وفرشِ قرمز ومِهر توأمان. بعد به تدریج ریزگردها گاه کم وگاه ناپدید می شد، واز همین روست برخی کسان در مجموعه ی استانداری آن گونه که باید وشاید همراه نمی شدند واصلأچه بسا از همان نخست همراه نبودند، جز این که جبرِ زمانه وبحرانِ مقطعی ریزگردها آنان را برآن داشته بود تظاهر به همراهی کنند. 

باری، درچنین شرایطِ تلخی، از من سکوت بود وصبر وآهسته وافتانِ وخیزان چانه زنی درخفا برای محقق کردنِ پروژه ی مستندی که فراتر ازسینما وبرای من خودِ زندگی بود. اماصبرِ آدمی حدی دارد، خاصه این که در نگریستن به پیرامونِ خود نکته سنج ونکته بین باشی و می دیدم و حس می کردم که روندِ پروژه دارد بشدت فرسایشی می شود.

 امضا و دستورِ استاندار خوزستان؛ آقای "دکتر غلامرضا شریعتی" در روز شانزده فروردین ماه پای پروژه خطاب به رئیس سازمان برنامه وبودجه ثبت و ضبط و شد، اما دریغ از اعتنا. 

جز این که باید صبر می کردیم تا خردادماه که بودجه ی سالجاری ابلاغ گردد ومن که اجرای این پروژه را هرچه سریع تر می دیدم، باید ناگزیر تن به روندِ کُندِ وفرسایشی اداری می دادم که دادم وخردادِ پراز حادثه آمد وگذشت وپروژه ی مستند ریزگردها همواره درخَمِ یک کوچه. 

نمی دانم مدیرانِ اجرایی زادگاه ام به وقت چه نگاهی دارند، اما می دانم که نمی دانند، در عرصه ی هنر، یک روز ویک هفته ویک ماه که جای خود، کسرِ ثانیه هم برای جامعه ی هنری مهم است، خیلی خیلی مهم. خاصه این که قراراست پروژه ای جان به تصویر بگیرد، که ریشه درزندگی مردمِ زادگاه ام دارد. 

در این راستا از آن جایی که کارِ سینما، کاری ست گروهی، باید اذعان کنم نه تنها وقتِ من به عنوان کارگردان، بل، عواملِ دیگری همپای وقتِ من صرف شد، به ویژه عزیزانی که فقط به علتِ موضوعِ ریزگردها که برای شان مهم است از کارشان زدند ودوشادوشِ من گاه وبی گاه وتانیمه شب بودند.

سوم : این نامه را برای افکار عمومی زادگاه ام می نویسم که پس ازاین که مطلع شدند پروژه ی مستند ریزگردها راخواهم ساخت، بامهر ومحبت پیام ارسال کردند واعلام نمودند می توانند دوشادوشِ من در چنین پروژه ی مهم و حیاتی باشند. باری، نمی دانم آقای استاندارِ خوزستان، چقدر بافرهنگ، هنر و اساسأ سینما ارتباطِ نزدیک دارد. 

اما به عنوان یک تجربه به ایشان خواهم گفت در تاریخِ سینما وبه خصوص سینمای مستند، آثاری بوده اند که در کنار آسیب شناسی مضامینِ گونه گون، دولت ها و حاکمیت ها را در بازتاب مضامین اجتماعی، سیاسی، و محیط زیست یاری داده اند.

 از همین روست که پندارِ من به عنوانِ کارگردان وپژوهش گر مستندِ ریزگردها این بود که آقای استاندارِ خوزستان، خود به مثابه یکی از قربانیان پدیده ی جانفرسای ریزگردها پیش قدم می گردد.

چهارم: آقای دکتر شریعتی، (خوش دارم شمارا بنام بخوانم نه به منصب که منصب نمی ماند، نام امامی ماند و چه خوش شانس اند آنانی که نام شان به مهر می ماند. 

دریغ اما دراین مُلک گویی منصب برنام ارجحیت دارد ومن ناگزیر شمارا به منصب می خوانم)، استاندارخوزستان، به یاد بیاورید در تنها دیدار و نشستی که با شما داشته ام، گفتم شما لزومأ باعث و بانی مصائب و مسائل این استان بازخم های دهان گشوده اش نیستید، اما می توانید باعث وبانی اقداماتِ درخور وپیشگیرانه ای باشید. 

باری، شما از پروژه ی مستند ریزگردها استقبال کردید ودرلحظه دستور به تأمین اعتبارِ پروژه ی مستند ریزگردها دادید، اما پرسش این است : حالا باگذشتِ 8 ماه چرانتیجه ای حاصل نشد؟ آیامیان صدها مشکلاتی که دراستان هست، یک بار به این پروژه اندیشیدید؟ 

چرا باید به گاهِ ریزگردها وقطعی برق و آب و بحران های ریز و درشت، ستادِ بحران تشکیل شود، اما به گاهِ آسایش، همه ی مارا رخوت و آسودگی کاذب فرامی گیرد؟ 

8 ماه دوندگی وفرصت سوزی برای پروژه ای که مساله ای ست ملی قابل توجیه است؟ 

مساله ای دیگری که مایلم به شما یادآور شوم، این است که برخی از معاونین شما به محضِ این که ببینند کسی، خاصه ازجامعه ی هنری، بشدت پیگیر کارش هست، غیرمستقیم وبه قولی رندانه، (بخوانید نابخردانه) راهش را مسدود می کنند وپروژه را ابتر وحتی درنطفه خفه می کنند. 

دراین میان شما هم که به علت وعللِ گونه گون حواس تان به چنین پروژه هایی نیست، درنتیجه ناخواسته هنرمند را مقابل دستگاه های طویل و عریضی قرار می دهید که بشدت شکست خورده اند. 

شکست خورده اند چون برنامه ی دراز مدتی برای خود تعریف نکرده اند، می گویم برای خود، نه اصلاح می کنم، برای مردم زادگاه ام برنامه ی مدونی ندارند. به یاد دارم در یکی از نشست های متعدد ی که برای پروژه ی مستندِ ریزگردها با برخی معاونین شما داشته ام، متوجه شدم یکی از مسولین مربوطه، ابدأ اطلاعاتی    درباره ی ریزگردها ندارد. 

حال این که من به عنوان کارگردان، حداقل 4 سال در این راستا پژوهشِ اسنادی و میدانی داشته ام ودرتلاش بودم که با فیلم مستندِ ریزگردها همه ی این طلاعات درآسیب شناسی وارائه ی راه حل برای مهارِ ریزگردها را به زبانِ سینما مطرح کنم. باری، درچنین شرایطی، ما چگونه باید به آینده ی این استان امیدداشته باشیم درحالی که مافیای ثروت وقدرت، بی پشتوانه ی فکر وپژوهش، استان را درخود فروبرده اند؟

موخره : آقای استاندار، من به گواه هشت ماه دوندگی نفس بُر در استانداری خوزستان که اسنادش در دوربین های مداربسته ی شما موجود است! دریافتم شما آن گونه که باید و شاید از برخی معاونین خود مطالبه گری نمی کنید که نتیجه ی فلان دستور و امضاء چه شد؟ 

اگر این مطالبه گری ونظارت شما آن گونه که باید وشاید بود، فلان معاون شما که چندین سال است در استانداری و در دولت های مختلف حضور دارد و مسن ترین معاون شماست و من در شگفتم که بالاخره اعلام بازنشستگی ایشان کی هست، یک طرفه راه بر پروژه ی من که پروژه ی یک استان است مسدود نمی کرد، اگر نظارت شما آن گونه بود که به واقع باید باشد، فلان معاونِ شما که البته برای من قابل احترام است، در می یافت چنین پروژه ای لازم و حتمی ست زیر چتر معاونت فرهنگی واجتماعی قرار بگیرد، اگر شما برامضای خود حساس بودید، باید می پرسیدید از فلان سازمان بودجه که چرا علیرغم جلسات گونه گونِ گروه فیلم مستند ریزگردها با کارشناسان آن سازمان وتعیین ردیفِ اعتبار، چرا از گردونه ی اعتبارات خارج شد؟ به سخن دیگر : نگرانی من از ساخته نشدن این فیلم یک طرف، نادیده گرفتن امضاودستور شما هم نگرانی مضاعف است. 

شما را ارجاع می دهم به: "شورایعالی اداری در هشتادمین جلسه مورخ 28/7/1377 بنا به پیشنهاد سازمان امور اداری و استخدامی کشور و وزارت کشور دراجرای مفاد تبصره 31 قانون برنامه دوم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران بمنظور متناسب کردن اختیارات استانداران و فرمانداران با مسئولیتهای محوله در استان و تعیین نحوه ارتباط آنها با مقامات مرکزی و نحوه نظارت برعملکرد مدیران محلی و چگونگی عزل و نصب آنان و همچنین تعیین وظایف استانداران و فرمانداران و نحوه عزل و نصب آنها و چگونگی ارتباط آنها با مسئولین دستگاههای اجرائی تصویب نمودند:

ماده 1 - استانداران درقلمرو مأموریت خویش بعنوان نماینده عالی دولت، مسئولیت اجرای سیاست های عمومی کشور درارتباط  با وزارتخانه ها، مؤسسات و شرکت های دولتی و سایر دستگاههائی که بنحوی از بودجه عمومی دولت استفاده می نمایند، نهادهای انقلاب اسلامی، نیروهای انتظامی، شوراهای اسلامی شهر و شهرداریها و مؤسسات عمومی غیردولتی را عهده دار خواهند بود."

حال پرسش این است : استانداری خوزستان مشخصأ برای محقق شدن پروژه ی فیلم مستند "ریزگردها" باچنین اختیاراتی حقیقتأ گامی برداشته است؟  

آقای استاندار خوزستان، این نامه را که نمی دانستم باید خطاب به چه کسی وچه کسانی بنویسم، باید پایان بدهم. من نمی دانم استاندارخوزستان، به عنوان یک خوزستانی، صرف نظر از مسولیتش، چه واکنشی در برابراین نامه نشان خواهد داد. 

اما می دانم حالا آن عزیزانی که باخواندنِ خبرِ ساخته شدن فیلمی درباره ی پدیده ی شومِ ریزگردها خرسند شده بودند، حالا متوجه می شوند چرا چنین پروژه هایی ساخته نمی شوند؟ متوجه خواهند شد "آب به لانه ی مورچه گان ریختن" تاوان دارد. آن ها می فهمند که 8 ماه ازوقتم را برای چنین پرژه ای صادقانه صرف کردم وهمین بس. 

آن ها می فهمند که مافیای ثروت و قدرت ولابی های شِبه فرهنگی، در صحنه از مردم زادگاه ام سخن می گویند، اما درپسِ صحنه باسکوت شان، تنِ جریحه دار شده ی مردمِ زادگاه ام را جریحه دارتر می کنند. مردمِ زادگاه ام سال هاست خیلی چیزها را فهمیده اند، ولزومأ سکوت شان علامت رضانیست.

حبیب باوی ساجد / خزانِ 1396 / اهواز
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار