لفته منصوری
صبح هنگام که به محل کارت عزیمت میکنی، درست روی سرعتگیر جاده زنی با بچهی خواب، نیمه بیدار یا خمار[1] در بغل میبینی؛ دست دراز کرده تا پولی در دستش بگذاری و به خیال خودت صبح ات را با صدقهی دافع و مانع صد قضا و بلا شروع کردهای! چهرهی درماندهی زن و حال زار و نزار بچهی در بغل گرفتهی او صبح را بر تو تیرهوتار میکند. من نمیدانم گویی سرشت «انسان اهوازی» را باغم تنیدهاند! به این عکس نگاه کنید وقتی دو هزار تومان به او دادم و موبایلم را آماده گرفتن عکس از او کردم رو برگرداند؛ گویی این بیت حافظ را نه با عشق که با نفرت آغشته کردهاند:
دل از من برد و روی از من نهان کرد/خدا را با که این بازی توان کرد؟
این بازی او نیست. او گناهی ندارد، به او گفتهاند اجازه نده از تو عکس بگیرند. این بازی سیاستگذاران دینی و فرهنگی جامعه برای «انسان اهوازی» است. میخواهند این انسان را در عرفانی متفرد و منفرد نه حتی بین آسمان و زمین، که پرت شده در برهوت زمین نگهدارند! عرفانِ انسانمحوری چون بودیسم و هندوئیسم که بهجای خضوع در برابر خداوند بیهمتا به کرنش در برابر موجودات ضعیف و محدود دعوت کنند. این آزار انسانیت است! این تحقیر عقلانیت است! اینسوهان روح است!
این پدیده بدون برنامه نیست! یک تسامح، تساهل و غفلت سازمانی و اجرایی نیست! اینگونه نیست که باور کنیم سازمانهای خدمات شهری قادر به جمعآوری و اخراج آنها از کشور نیستند! والا چه کسی باور کند که اینهمه زن بنگلادشی چگونه وارد خوزستان شدهاند؟ چه سازمانی هرروز اول صبح آنها را بر سرعتگیر جادههای درونشهری و برونشهری قرار داده و سر ساعت 9 صبح جمعآوری میکند؟ درآمد روزانهی آنها چقدر است؟ شبکهای که آنها را اداره میکند به کجا وصل است؟ چه اهداف دیگری در استان پیگیری میکنند؟
اما از اینسو سیاستگذاران دینی و فرهنگی چه اهدافی از دادن چراغ سبز به این پدیده دارند؟ اینگونه تحریک عواطف و احساسات مردم با دینمداری و حتی عرفان اسلامی چه نسبتی دارد؟ آیا این پدیده در سایر شهرهای ایران هست؟ با انسان اهوازی چه میکنید؟
پانویس:
[1] - مهدی طرفی یکی از فیلمسازان جوان و برجستهی خوزستانی در حال تدوین فیلم مستندی از گداهای شهری و بچههای خردسال خمارِ در دست آنها در شهر اهواز است. این مستندساز خوزستانی صحنههای تکاندهندهای از این فیلم به من نشان داد. در این فیلم بچهها در اتاقهای پر از دودودم مصرف مواد مخدر و در معرض استشمام مواد قرار میگیرند که همواره خمار و نیمه بیدار بمانند. این وضعیت بهتر میتواند رقت و عاطفهی جامعه را برای پرداخت «صدقهی مدرن» به شور و وجد آورد. عجیب است این فیلم، سگی را نشان میدهد که در این اتاقها دائماً در حال استشمام مواد مخدر است و حالت بنگی و خوابآلودگی و کرختی پیدا میکند؛ وای به حال طفل معصومی که ابزار رقیق کردن عواطف ما انسانها شده است.