شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۸۲۶۹۰
تاریخ انتشار: ۰۴ دی ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۱
 شاید سخنی به اغراق نرود اگر گفته شود که کمتر کسی را می‌توان در سپهر سیاسی امروز ایران سراغ گرفت که به‌اندازه من خجل و شرمسار از عملکرد شش‌ماهه آقای روحانی باشد. هنوز خاطره تلخ پشت کردن به مطالبات ۲۴میلیون رأی‌دهنده در فضا بود که حکایت چینش کابینه‌اش و پشت کردن به زنان، اهل سنت و کردها به میان آمد؛ و هنوز انتخاب وزرایش را فراموش نکرده بودیم که با بودجه سال۹۷‌ نمک بر روی زخم‌های قبلی پاشیده شد. بودجه‌ای که محیط‌زیست، آموزش‌وپرورش، بهداشت و درمان، عمران و توسعه از اولویت چندانی برخوردار نیستند در عوض مصارف جاری، نظامی، بودجه‌های گسترده برای تبلیغات ایدئولوژیک در خدمت نهادها، بنیادها و سازمان‌های عدیده مذهبی و این دست هزینه‌ها از اولویت بیشتری برخوردارند. به نظر می‌رسد که بودجه، تیر خلاص بود بر همه اهداف و آرمان‌های صندوق رأی ۲۹اردیبهشت‌ماه.

کم‌وبیش بعد از بودجه بود که اعتراضات جسته‌وگریخته‌ای که ظرف شش ماه گذشته نسبت به عملکرد آقای روحانی در سینه‌ها جمع شده بود سر بازکرده و به بیرون ریخته شد. هشتک‌های «عبور از روحانی»، از «رأی به روحانی پشیمانم» همچون سیلی بنیان‌کن در فضای مجازی به راه افتادند. حتی قبل از به راه افتادن بهمنِ «عبور از روحانی» مدت‌ها می‌شد که من در هر گردهمایی که برای سخنرانی حاضر می‌شدم با اعتراضات گسترده «چرا روحانی وعده‌هایش را زیر پا گذارده؟» روبرو می‌شدم. در دانشگاه‌ها انتقادات و حملات به روحانی تندتر هم بودند. دانشجویان صراحتاً آقای روحانی را متهم به «فریبکاری» می‌کنند. در اجتماع پرشور دانشجویان پلی‌تکنیک به مناسبت ۱۶آذر، در مقابل صدها فریاد اعتراض به روحانی، حتی یک‌صدا، آری حتی یک‌صدا هم در حمایت از وی برنخاست. مشابه همین وضعیت اواخر آذرماه در حضور دانشجویان علوم پزشکی دانشگاه‌های بیرجند و تبریز هم تکرار شدند و دانشجویان یک‌صدا زبان به ملامت و انتقاد از وی گشوده بودند.

 

بدون تردید آقای روحانی خیلی جایی برای دفاع باقی نگذاشته. فی‌الواقع با هیچ ملاک و معیاری، با هیچ درجه‌ای از تسامح و تساهل و با هیچ لطایف‌الحیلی نمی‌توان از کارنامه ۶ماهه آقای رئیس‌جمهور دفاع کرد. آن‌قدر وضعیت حزن‌انگیز است که حتی نزدیکان وی هم ترجیح داده‌اند مهر سکوت بر لب بزنند. بااین‌حال و علیرغم همه این‌ها من مجبورم با «شعار عبور از روحانی» مخالفت نمایم.

 

مخالفتم با شعار «عبور از روحانی» نه به‌واسطه آن است که آن‌همه دویدم تا مردم را تشویق کنم به‌پای صندوق‌ها بیایند و به آقای روحانی رأی دهند. به آنچه کردم باور داشتم (و هنوز هم دارم) و بارها هم گفته‌ام که اگر چرخ به عقب بازگردد، من با علم به رفتار آقای روحانی همچنان همان مسیر را خواهم رفت. این اصرار نه از سر تعصب یا دگم‌اندیشی است. فکر می‌کنم در فضای مجازی یکی از رکورددارهای عذرخواهی باشم به‌واسطه آنکه هرگاه متوجه شدم سخنی گفته‌ام که درست نبوده، بلافاصله عذرخواهی کرده‌ام. اگر روزی به این جمع‌بندی برسم که اصرارم بر مشارکت در انتخابات و رأی دادن به آقای روحانی نادرست می‌بوده، یقیناً آن را اعلام خواهم داشت. اصرارم بر درست بودن به شرکت در انتخابات و رأی دادن به آقای روحانی و حالا هم در مخالفت با شعار «عبور از روحانی» به‌واسطه دلایل دیگری است.

بگذارید ازاینجا شروع کنم که هدف غایی و نهایی من از کنش سیاسی تحقق دموکراسی در کشورم هست. بنده با تمام وجود معتقدم که ریشه همه معضلات، گرفتاری‌ها، مشکلات و نابسامانی‌های مملکت به‌واسطه کم‌رنگ بودن دموکراسی در کشور است. از فساد گسترده اقتصادی گرفته تا رکود و بیکاری، بحران جدی آب، فقر، فحشا، پایین رفتن سن اعتیاد، بالا رفتن سن ازدواج، طلاق، ۱۵میلیون پرونده قضایی (برای مملکتی که ۸۰میلیون جمعیت دارد درحالی‌که هند با بیش از یک میلیارد جمعیت یک‌میلیون پرونده قضایی دارد)، یک‌ونیم میلیون نفر از بهترین فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌هایمان که در صف نوبت مهاجرت از کشور به سر می‌برند و سایر مصیبت‌ها و معضلات کشور، به ضعف دمکراسی در ایران ارتباط پیدا می‌کند. 

اینکه چرا ریشه ناهنجاری‌های جامعه‌مان، اعم از اقتصادی، سیاسی یا اجتماعی را من در ضعف بنیان دموکراسی و جامعه مدنی در ایران می‌دانم، خارج از حوصله این نوشتار است. فقط اشاره نمایم که ضعف دموکراسی باعث کم‌رنگ شدن نهاد قانون، تضعیف جایگاه مجلس، پاسخگو نبودن نهادهای حکومتی، عدم شفافیت در مناسبات اقتصادی، حاکمیت اقتصاد دولتی فاسد و ناکارآمد و مابقی معضلات دیگر جامعه شده است. پاسخ این پرسش که چرا در هند، ژاپن یا نروژ این‌همه فساد که در ایران است وجود ندارد، بازمی‌گردد به اینکه دموکراسی در هند، ژاپن یا نروژ بسیار پررنگ‌تر از ایران است. اینکه چرا در انگلستان یا فرانسه این‌قدر پارلمان‌هایشان نیرومند است و حاکمیت‌هایشان موظف به پاسخگویی در برابر آن‌ها اما مجلس در ایران کاره‌ای نبوده و نهادهای حاکمیتی خود را در برابر آن موظف به پاسخگویی نمی‌دانند هم بازمی‌گردد به ضعف دموکراسی در ایران و نیرومند بودن آن در فرانسه یا انگلستان. اگرچه باور آن دشوار است، اما اینکه چرا در جوامع دموکراتیک شکاف طبقاتی و ابعاد فقر به‌مراتب کمتر از ایران است نیز ریشه به نحیف بودن دموکراسی در ایران و متقابلاً پررنگ بودن آن در کشورهای توسعه‌یافته دارد. من اصراری ندارم که در اینجا در مقام دفاع از این نظر برایم که چرا ریشه همه بدبختی‌هایمان در ضعف بنیه دموکراسی نهفته است و چرا تا بنیان دموکراسی در ایران تقویت و احیا نشود، خیلی امیدی نه به اصلاحات اقتصادی می‌رود و نه به اصلاحات و تغییرات دیگر. هدفم در این نوشته چیز دیگری است. اینکه چه ارتباطی میان دموکراسی و خطا بودن شعار «عبور از روحانی وجود دارد»؟

بگذارید ازاینجا شروع کنم که آشنایی با غرب از یکسو و درماندگی روزافزون قاجارها در اداره کشور و تأمین نیازهای اولیه مردم از سویی دیگر، زمینه بیداری و آگاهی بسیاری از ایرانیان بالأخص اقشار و لایه‌های مرفه‌تر، باسوادتر و فرنگ‌رفته یا منورالفکر گردید. با پیوستن شماری از تجار و روحانیون به حرکتی که «منورالفکران» به راه انداخته بودند، اعتراضات جدی‌تر شده و نهایتاً موجب انقلاب مشروطه شد. حاکمیت قانون، محدودیت قدرت حکومت به قانون، آزادی بیان و اجتماعات و تشکیل مجلس شورای ملی که دربرگیرنده «مبعوثین ملت» برای اداره مملکت بود را کم‌وبیش می‌توان اهداف و آرمان‌های نهضت مشروطه دانست. اهداف و آرمان‌هایی که می‌توان آن‌ها را ذیل «دموکراسی» تعریف نمود. اگرچه مشروطه نتوانست به هدف اصلی‌اش که «حکومت بر اساس قانون» بود دست یابد، اما آرمان‌ها و افق‌های جدیدی که برای ایرانیان گشوده بود باقی ماندند. دست‌کم یکی از دلایل ناکامی مشروطه را می‌بایستی «چپ‌روی» برخی از مشروطه‌خواهان دانست. 

مقطع بعدی که باز یک فضای سیاسی نسبتاً آزاد در کشور ظاهر گردید بعد از حمله متفقین به ایران در شهریور۱۳۲۰ و سقوط دیکتاتوری رضاشاه بود. اوج بالندگی فضای سیاسی ایران عصر بعد از رضاشاه در جنبش ملی شدن نفت متجلی شد؛ اما همچون مشروطه، نهضت ملی شدن نفت هم با کودتای ۲۸مرداد سال۳۲ به پایان رسید. کودتای ۲۸مرداد فقط دولت مرحوم دکتر مصدق را سرنگون ننمود بلکه دولت کودتا به‌سرعت به قلع‌وقمع احزاب و تشکل‌های سیاسی، بستن روزنامه‌ها و بازداشت فعالین سیاسی روی آورد و فضای بالنسبه آزادی را که در عصر بعد از رضاشاه در کشور به وجود آمده بود را کاملاً از بین برد. ۲۵سال کشور در چنگال دیکتاتوری و حاکمیت تشکیلات امنیتی فرورفت. دست‌کم یکی از دلایل ناکامی و شکست دموکراسی ایران عصر بعد از رضاشاه چپ‌روی شماری از فعالین سیاسی رادیکال و تندرو بود. خلع شاه از سلطنت، برچیدن نظام شاهنشاهی و اعلام جمهوری فقط شعار حزب توده مارکسیست نبود بلکه برخی از یاران و نزدیکان دکتر مصدق هم دربار و شاه را به سخره گرفته بودند. کودتای ۲۸ مرداد همه امیدهایی که نسبت به تحقق دموکراسی به وجود آمده بود را پرپر کرد.

انقلاب اسلامی سومین تجربه تاریخ معاصر ایران برای تحقق دموکراسی بود. اگرچه امروزه آمریکاستیزی، استکبارستیزی، مرگ بر آمریکا، نابودی اسرائیل، صدور انقلاب و این دست شعارها بدل به گفتمان انقلاب اسلامی‌شده است، اما واقعیت آن است که اهداف و آرمان‌های انقلاب اسلامی در حقیقت همان اهداف و آرمان‌های دموکراسی انقلاب مشروطه بود. دیکتاتوری، خفقان و سلطه سازمان امنیت بر نخبگان، روشنفکران، روحانیون منتقد حکومت، بازاری‌ها، دانشجویان، نویسندگان، روزنامه‌نگاران و هر منتقد حکومت علت اصلی نارضایتی از رژیم شاه بود؛ اما این بار هم چپ‌روی و تندروی باعث شد تا اهداف و آرمان‌های دموکراسی انقلاب اسلامی جای خود را به آمریکاستیزی، غرب‌ستیزی، مرگ بر آمریکا و صدور انقلاب بدهند. 

بار چهارم و این بار در دوم خرداد ۱۳۷۶ یک‌بار دیگر فضایی برای تحقق دموکراسی پدید آمد؛ اما چپ‌روی و تندروی‌های شماری از اصلاح‌طلبان رادیکال همان بلایی که در مشروطه، نهضت ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی بر سر دموکراسی آورده بود را تکرار نمود. شعارهایی همچون «عبور از خاتمی»، «کوبیدن هاشمی رفسنجانی»، «خرده‌گیری به نظریه ولایت‌فقیه»، «انتقاد از ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر» و خیلی انتقادات تند و رادیکال دیگر جوانه دموکراسی خواهی را که در دوم خرداد شکوفا شده بود را در نطفه خفه کرد.
 


نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار