امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
آرش قلعه گلاب در روزنامه کارون نوشت :
پسر: بابا بزرگ شدم برام يه پورشه ميخري؟
پدر: بابا مگه براي ثبت نام مدرست پوشه نخريدم؟!
پسر: بابا مثل اين که حواست نيست من دارم چي مي گم،
مي گم پورشه!
پدر: منظورت ماشين پورشه؟! پسرم مي دوني اصلا ماشين پورشه قيمتش چنده؟ اينو ديگه از کجا ياد گرفتي؟
پسر: ياد نگرفتم بابا، باباي دوستم يکي خريده! دوستم مي گه باباش گفته اگه بزرگ شد، مي خواد براش يه ماشين پورشه بخره!
پدر: پسرم من فقط مي تونم بهت قول بدم که سال ديگه پرايد بخريم!
پسر: بابا، تو که مي خواي پرايد بخري، خُب پرايد نخر، به جاش پورشه بخر!
پدر: نمي شه بابا، پسر گلم، پورشه يه ماشين خارجي يه که خيلي گرونه، ولي پرايد يه ماشين ايراني يه که خيلي ارزونه!
پسر: بابا، مثلا يعني چند تا گرونه؟!
پدر: مثلا يعني بايد پول 50 تا پرايد رو داشته باشي تا بتوني يه پورشه بخري!
پسر: بابا يعني ما پول پنجاه تا پرايد رو نداريم! که بريم يه ماشين پورشه بخريم!
پدر: پسرم فعلا ما پول يه پرايد رو هم نداريم! ولي من دارم زياد کار مي کنم تا بتونيم يه پرايد بخريم!
پسر: پس يعني ما نمي تونيم يه ماشين پورشه بخريم؟!
پدر: پسرم اول ما بايد بتونيم يه پرايد بخريم که بعدش بريم يه پورشه بخريم!
پسر: بابا پولت کي جمع مي شه تا بريم باش يه پرايد بخريم؟!
پدر: پسرم من چند ميليون تومني جمع کردم! چند ميليون ديگه هم بايد وام بگيريم! تا سال ديگه حتما يه پرايد مي خريم!
پسر: بابا چرا همين الان نمي ري وام بگيري تا پرايد بخريم؟!
پدر: اول بايد چند ميليون رو بزاري تو بانک! بعد از چند ماه بهت وام مي دن! بعد اون وقت من و تو و مامانت با هم مي ريم يه پرايد مي خريم!
پسر: آخ جون! پس چند ماه ديگه من و مامانم و تو با هم مي ريم پرايد ميخريم!
پدر: آره بابا، قربون پسر گلم برم که خيلي مي فهمه، حالا برو بگير بخواب تا فردا ببرمت پارک!در همين لحظه فرشته ي نگهبان کودکان بر بالاي سر پدر حاضر
مي شود. فرشته ي نگهبان کودکان: چرا به پسرت دروغ گفتي، تو که سپرده اي توي بانک براي گرفتن وام نداري !
پدر: يعني فکر کردي بايد بهش راست مي گفتم!
فرشته ي نگهبان کودکان: حالا ديگه اون بچه تا چند ماه با آرزوي خريدن پرايد شب ها خوابش مي بره!
پدر: زياد مهم نيست ! اون بچه ي منه! من خودمم چند سالي يه که با آرزوي خريدن پرايد خوابم مي بره!