فکرش را بکنید، چند سال است که این زندگی ما شده، خاک و خاک؛ واقعا متوجه هستید که به جای باران و برف خاک ببارد یعنی چه، می فهمید که مردم چه می کشند، دردشان چیست؟
یک دهه بیشتر است که از آسمان بر سر و زندگی مان خاک می بارد، کارمان سرفه کردن است و تخت بیمارستان، ۱۰ سال است که هر روزمان عید است، عید بدبختی و خانه تکانی، چند سالی است که زندگی مان به خاک سیاه نشسته و هر سال شرایط زندگی برایمان تلخ تر می شود.
یک دهه است که می بینیم کسی حواسش به ما نیست و داخلی و خارجی به خوردمان می دهند، فقط حرف، حرف و حرف، سرمان درد گرفت بس کنید، چقدر حرف می زنید، به جای این همه حرف زدن بگویید از توانمان خارج است و همه را خلاص کنید، بعد از گذشت این همه سال چطور وعده فردای بهتر را می دهید، اگر توانایی حل کردنش را داشتید که اجازه نمی دادید به بحران تبدیل شود، حال که بحران شده می خواهید مدیریت کنید، شما که نشان دادید مدیر شرایط عادی هم نیستید چه رسد به مدیر بحران.
عصبانی هستیم و نگران، نگرانیم که چند سال دیگر از خوزستان به جز یک کارگاه اکتشاف نفت یا هر مصیبت دیگری چیزی نمانده باشد، علائمش هم که هست، کارون نفسش به شماره افتاده، پر آب ترین و بزرگترین رودخانه قابل کشتیرانی کشور دیگر آبی ندارد که خودش را تمیز کند، قلبش به شکل جزیره بیرون زده و هیکل تنومندش هر روز باریک و شکننده تر می شود، شکننده همانند پیری سالخورده، کارون غصه دارد، کارون با بغض بی کسی به ما نگاه می کند.
کارون که دارد خشک می شود، بر سرمان که خاک می بارد، آلودگی های نفتی هم که نعمت است، پاییز و زمستان هم که بارانی نمی بارد، گرما هم که بالای ۵۰ درجه است، شغلی که نیست، خدمات و امکانات هم که حرفش را نزنیم، فریاد رسی هم که باید باشد نیست، خودمان هم اعتراض کنیم آشغال و کرکس می شویم، تنها راه، رفتن است، می رویم و خوزستان را متروکه می کنیم، یک کارگاه بزرگ اکتشاف بدون سکنه.
البته خوزستان همین امروز هم یک کارگاه ساختمانی یا معدن اکتشافی ست، کلی تجهیزات سبک و سنگین با پیمانکاران و چهار میلیون کارگر، با سرصدا و آلودگی، با قانون گریزی و حق خوری، با کارگرانی بدون بیمه و حقوق عقب افتاده، در نهایت هم سودی که نیست، می رود، مثل همان نفتی که بردند و می برند، بردند به جز آلودگی و سیاهیش.
فکرش را بکنید، چند سال است که این زندگی ما شده، خاک و خاک؛ واقعا متوجه هستید که به جای باران و برف خاک ببارد یعنی چه، می فهمید که مردم چه می کشند، دردشان چیست؟ یعنی هنوز ضررهای این بحران، برای شما مشخص نشده، باید بنویسیم چه حالی داریم، باید ما بگوییم بودجه اختصاص دهید، یعنی بعد از گذشت ۱۴ سال از شروع این درد، این غم، هنوز دولت و مجلس شک دارند که بودجه ای بدهند یا ندهند، باریکلا مرد با خدا باریکلا.
نه اعتراضی می کنیم که عربستانی و آمریکایی خوانده شویم، نه دیگر اصراری به رفع این معضل داریم، ما دیگر بدنمان به شرایط عادت کرده است، منتظر می مانیم تا همین خاک به زندگی خودتان برسد، می رسد، طبیعت زخمی و دست خورده با کسی شوخی ندارد، راه خودش را می رود، نوبت شما که رسید، از ماسک هایمان برایتان می فرستیم.