امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
شوشان – محمد چوپان
بنام او که شهید است
و آغوشش همواره
به روی شهیدان ، گشوده است.....
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
در شکستِ جامِ دل
هیچ احتیاجِ سنگ نیست
این شقایق
با نگاهی سرد
پرپر میشود.......!!
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
همسنگر دیرینم......
خبر هجرانت را چگونه باور کنم.....!؟
تویی که دیر سالیانی است
میشناختمت....
از دوران نوجوانی و از کوی سرافرازی
،
حصیرابادِ شقایق زا......
نمیدانم و شاید هم به گمانم که تو را شناختمت....!
جاسم جان....
بی اغراق بگویم که تو تکیه گاهم
بودی در شهادت جانسوز یاران دیروز و امروزمان و بویژه شهیدان والامقام گردان بی ادعای
امیرالمومنین ، چه در دوران دفاع مقدس و چه زمانه ی دفاع از حریم مقدس حرم......
جاسم عزیزم.....
مدتها بود که روحت رهیده بود
و جسمت فقط بر عزت زمین می افزود ! در تمام این مدت ذهنم را مجاب میکردم که تو هم دیر
یا زود دست در گردن شهیدان راهی رضوان خدا خواهی شد ، اما باور کن عزیز دلم ، هنوز
آماده رفتنت نبودم....!
نه ذهنم و نه قلبم کماکان ، تاب
چنگ انداختن تو را به آسمان نداشت..... !
نمیدانم امضای برات پروازت را
پیاده روی هایت در "اربعین برادر" موجب گشت یا دفاع خالصانه ات از
"حریم خواهر"....!!!
اما هر چه بود مهم آنست که در
ایام "هجران مادر" به آسمان خوانده شدی و خلعت فاخر شهات پوشیدی که آرزوی
دیرینه ات بود......
همه یارانت گواهی میدهند که چه
زیبا ، بی ادعا و سزاوارانه فاصله ات را روز به روز با شهادت کمتر کردی تا به مراد
دل و مقصود جانت رسیدی ، آنهم در روزهایی که بوی گل سوسن و یاسمن جان یاران را می نواخت......
جاسمم.......
نمیدانم به استقبال تو چه کسی
می آید که تا سرسرای بهشت خدا راهنمایت باشد
اما قلبم لااقل به حضور سه کس
گواهی میدهد :
● شهید
اصغر محمدی که باید داغ تو را به مثابه داغی
دیگر بر قلب پدرش دانست و به ایشان تسلیتی دوباره گفت که فرزندی دگر را به راه خدا
تقدیم کرد.....
● شهید
مصطفی رشید پور با آن جسم و جان نحیف و رنجور و پر از زخمش که یار دیرین تو بود و هرلحظه
منتظرت......!
● و شهید
احمد رضایی که گویی همین اواخر بر مزارش رازهایت را در کنار فرزند همین مصطفی با او
در میان نهاده ، قول آمین اش را گرفته و مهیای استقبالش کرده بودی........!
جاسم جانم......
حالا دیگر با کنار رفتن پرده
ها از برابر دیدگانت تو هم واقفی بر عاجز بودنم ، دورافتادگی ام و از پای افتادنم و
دستانی که خالی تر از هر زمان در تمنای یار و بیان نیازست........
تو را به همان پاسخ های کوتاهی
که گاهی لایقم میدانستی و از دیار عمه سادات ،
به پیام های روزانه ام میدادی
قسم ات میدهم که فراموشم مکن و هرگز در وعده گاهِ رستاخیز از من روی برمگردان......
جاسم عزیزم
در آخرین جمعه هرسال
و در مراسم عید شهیدانِ مسجد
حضرت ابوالفضلِ حصیرآباد همانند همه سالهای پیش منتظرت خواهیم بود......
هرسال اگر تنها می آمدی ؛
امسال اما با همه کبوتران خونین
حرم ،
قدم رنجه فرما و لایق مان بشمار.......
جمعه ۱۳ بهمن ۹۶
۲: ۲۰ دقیقه بامداد