از کاخ جشنواره رفتیم به کوخ! یعنی امسال از برج میلاد سرازیر شدیم و انتهای اتوبان نم کشیدیم. در واقع ما خبرنگاران امسال مشرف شدهایم به یکسری کوچه آشتیکنان که هی میتوانیم در قدمروهای مداوم همدیگر را ببینیم و بغل کنیم (با مراعات شرایط محرم نامحرم البته).
روزنامه شهروند- یاسر نوروزی: از کاخ جشنواره رفتیم به کوخ! یعنی امسال از برج میلاد سرازیر شدیم و انتهای اتوبان نم کشیدیم. در واقع ما خبرنگاران امسال مشرف شدهایم به یکسری کوچه آشتیکنان که هی میتوانیم در قدمروهای مداوم همدیگر را ببینیم و بغل کنیم (با مراعات شرایط محرم نامحرم البته).
در مجموع این پردیس ملت را بیشتر شبیه پارک آبی ساختهاند. نه اینکه متلک بیندازم به مدیریت آن. بندهخدا هرکسی هست، شاید به او ارتباطی نداشته که از آن کاخ سُر بخوریم سمت این کوخ، اما مسأله اینجاست که اگر برادران و خواهران تصمیمگیر و مدیر قصد داشتهاند ما را از رمق بیندازند، کاملا خسته نباشند که موفق شدند.
در چلاندن شور و حال جشنواره و خواباندن انواع امواج هیجان هم دستشان را به گرمی میفشارم. دستکم شب اول که اینطور بود، چون رفتم این راهروها را هی زیر و بالا کردم، اول دستشویی را پیدا کنم و بعد هم اتاق مرتبط با دخان را. اولی پیدا شد اما خب دومی نشد و فهمیدم که این ١٠ شب، باید بعد از هر فیلم، بدوم تا پایین و بعد از آن بدوم تا بالا، بدوم پایین، بدوم بالا، پایین، بالا، پایین، بالا... خلاصه ورزش داشتیم امشب.
بعد هم رفتیم نشستیم داخل سالن منتظر اکران فیلم «کامیون». این فیلم را کامبوزیا پرتوی ساخته که با ٢٠ دقیقه تأخیر پخش شد. ضمن اینکه وقتی رفتم داخل سالن ٣ نشستم، کلا ٣٠نفر بودیم، بعد البته ٤٠نفر شدیم و بعدتر که عوامل فیلم آمدند، ٥٠نفر. نه اینکه حالا دقیق بخواهم بگویم ١٠نفر، ١٠نفر آدم اضافه شد. کلی میگویم. فیلم بدی هم نبود. درباره یک خانواده کُرد عراقی بود که دخترشان از دست داعش فرار کرد و گیر سعید آقاخانی افتاد!
شوخی میکنم. آقاخانی بازی بامزهای داشت و اگر نبود، شاید یک مقدار زیادی از ملاحت فیلم کم میشد. منتها این خانم ایزدی که از دست داعش گریخت، داخل آن کامیون خیلی این طرف، آنطرف رفت و کمی حوصلهسربر شد. هرچند که بههرحال ما هی دوست داشتیم ببینیم بالاخره این دختر شوهرش را پیدا میکند یا شوهره میت از آب درمیآید؟ چون ایرانیجماعت که خودم هم طبیعتا جزوتان هستم، همه دنبال این هستیم ببینیم بالاخره دختره با آقاخانی ازدواج میکند یا نه؟ ته فیلم را البته نمیگویم که خودتان بعدا بروید ببینید.
با سرش بیشتر مشکل دارم که خب بضاعت سینمای ایران همین است دیگر. وقتی میخواهی حمله عوامل داعش را نشان بدهی، مجبوری دوربین را ببری توی حلق داعشیها که زد و خورد آنها با مردم و به اسیریبردنشان، به خاطر خالیبودن فضا، زیاد مصنوعی از آب درنیاید، اما برخلاف معمول من واقعا تا پایان فیلم نشستم و دنبال این «کامیون» رفتم.
منتها فیلم بعدی «شاهفیل» واقعا مرا حیرتزده کرد. اول اینکه دستمریزاد به انیمیشن هموطنان که واقعا کارشان را در سطوح انیمیشنهای بزرگ بینالمللی ساخته بودند. دوم اینکه برادر من! یک نویسنده یا گروه نویسندگان استخدام کن و آنقدر قصه را این شاخه آن شاخه نپران. یعنی هرچقدر که از کیفیت فنی انیمیشن لذت بردم، به همان میزان روند قصه رفت به اعصابم. میدانید؟ وقتی بخواهید با یک دست هزار هندوانه بردارید، میشود قصه «شاهفیل». ضمن اینکه خب در شخصیتپردازی «شاهفیل» کمی هم رفقا ناخنک به «کونگفو پاندا» زده بودند که فکر نکنید نفهمیدیم.
البته همچنان زحمات عوامل این انیمیشن را نباید نادیده گرفت، چون بعضی صحنهها آدم را واقعا یاد انیمیشنهای هالیوود میاندازد. منتها اینهمه ضعف در روایت قصه و ضعف در شخصیتپردازی و دیالوگنویسی چرا؟ آقا کلا پدر این فیل یک جمله کلیشهای داشت که قرار بود موسیخکن تنمان باشد و از فرط تأثیر تکانتکانمان بدهد. آنهم این جمله بود که خدا هیچکسی را بیحکمت نیافریده. خب این را که خودمان میدانیم. کجای قصه فیلم شما مملو از این حکمت بود؟ این فیل چه کرد که آفرینشاش درنهایت بیحکمت نبود؟ فرار از مهلکه؟ راستش واقعیت تاریخی چیز دیگری میگوید.
در هرحال بد نیست شرکت مذکور مشاورانی هم برای موارد تاریخی و روایی استخدام کند، چون آنطور که بنده با دانش اندک خود خواندهام، سپاه ابرهه در کل نابود شدند، نه اینکه پیلانشان فرار کنند و فقط انسانها به سنگ پرندگان ابابیل دچار شوند. البته این جریان جای بحث دارد و ستون بنده دیگر جا ندارد، چون کل آن باید ٧٠٠ کلمه باشد که الان شد ٧١٣ کلمه؛ ١٣ کلمه بیشتر!