نویسنده «نیمدری» معتقد است: جهان امروز برای هر مقوله و پدیدهای تعریف تازهای دارد. در حقیقت بعد از عصر روشنگری و دوران مدرن و بعد از آن اندیشه حاکم بر جهان به سمت نسبیگرایی متمایل است و دیگر آن نگاه تکمحور و خدای گونه به جهان و هستی و پدیدهها را ندارد. بالطبع در ادبیات نیز این نگاه کلینگر دیگر قابل هضم و پذیرفتنی نیست.
غلامرضا رضایی گفت: نظریههای مرگ مولف و کثرتگرایی نیز بر همین پایه است که مطرح میشود و امروزه دیگر آن نگاه از بالا در یک محور نمیتواند پاسخگوی نیازهای جامعه باشد و برای دیگران تعیین تکلیف کند. تازه همان نگاه متکثر هم معلوم نیست قطعیت و تضمینی داشته باشد.
وی اظهار کرد: بر همین اساس ادبیات حکمی و پند و اندرز دیگر آن کارکرد را ندارد. این بیت سعدی به رغم همه استادیاش که میگوید: زن خوب و فرمانبر پارسا / کند مرد درویش را پادشاه امروزه آن وجاهت گذشته را ندارد که زن باید فرمانبر باشد و هیچ تأمل و تعامل مشارکتی در خانه یا اجتماع نداشته باشد و صرفا باید فرمانبر مرد باشد.
نویسنده «عاشقانه مارها» ادامه داد: در کل، به نظرم زیر پای همه تعاریف و مقولاتی که در گذشته به آنها جور دیگری نظر بوده است شده و ادبیات هم خارج از این حیطه نیست.
استاد ادبیات دانشگاه خاطرنشان کرد: اما این که ادبیات میتواند بر اخلاق یک جامعه تأثیرگذار باشد، به نظرم هنر و در این جا به خصوص ادبیات به دلیل آن که هر اثری ماحصل معرفت و تجربههای زیستی نویسنده یا هنرمند است شاید بتوان گفت از تکثر نوشتهها و آثار نویسندگان مختلف هر شخصی میتواند به نتایجی برسد و از این طریق تأثیرگذار باشد.