شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۸۹۲۷۰
تاریخ انتشار: ۱۳ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۷:۵۵
شوشان - غلامرضاجعفری

قدما گفته اند آرزو بر جوانان عیب نیست! اما چرا چنین گفته اند؟ میان جوانی و آرزو چه ارتباطی است که قدمای ما چنین گفته اند؟ چرا بر جوانان عیب نیست؟ حصر آرزو بر جوانان و دور کردن دوره های دیگر سنی از این سیاق فکری، چه معنایی دارد؟

گمان می کنم قدمای ما به امید پیش از هر چیزی بدبین بوده اند، تغییر را امری ناممکن می دیدند و شیفتگی به موضوعی نایاب را دور از خرد، و خرد را مفقوده دوران جوانی.

پاسخ انگار در حال شکل گرفتن است، از جانبی جوانی را داریم که مهمترین خصلتش به زعم قدما؛ نبود خرد است، از جانبی دیگر آرزو را می بینیم که مهمترین ویژگی‌اش باز هم به زعم قدمایی؛ همان فقدان و گم‌شدگی است، پس هر دو سوی موضوع خصلتی سلبی دارند و نبود خرد در کنار نبود امید، این حکمت قدمایی را شکل داده، اما به راستی ما باید مقهور چنین خردی باشیم؟آیا با انتساب این جمله به قدما، باید احساس ضعف کنیم و با چند سی سی آب نمک، فشار خون افتاده مان را راست و ریست کنیم؟ آیا قدما حق دارند آرزو را امری ناممکن جلوه دهند و بر جوانان حصر سازند؟ با چنین منطقی اگر کودکی تب کرد، باید به دست مرگ سپرده شود و یا پیری بیمار را پیش از نفس آخر به گور بسپاریم که آرزوی شفا برای غیر جوانان عیب است! که قدما آرزو را و امید را نشانه بی خردی میدانند و خرد، همان پذیرش مرگ  و تاب درد و تحمل رنج وبیچارگی و در نهايت پذیرش ظلم ظالم است!

از یک آرزوی زیر زبانی، به کجا رسیدیم؟! از ضرب المثلی، از انگاره حکمتی، به جایی رسیدیم که نهایتش یا مرگ است و یا پذیرش ظلم ظالم، اما این چگونه حکمتی است که ما را با مرگ و ظلم تنها می گذارد؟ ضرب المثلها آنگونه که گفته اند؛ تراکم حکمت در جمعی از کلمه است، حکمتی که به محک تجربه، از آزمایشهای مختلف،روسپید از میدان درآمده، و اگر غرض از این مثل، همانی است که گفته شد پس کار ما ساخته است! ما تمام شده هستیم و تقلایمان مثل تقلای مرغ بسمل می ماند، تقلایی بیهوده که دست قصاب را نمی لرزاند! اگر چنین معنایی را بپذیریم چگونه حرکت رو به پیشرفت سایر جوامع را تاویل کنیم؟ مگر آنجا آرزو نمی کنند، مگر جوان و کودک و پیر ندارند؟ مگر خرد مختص ماست؟ و بقیه از آن بی نصیبند؟! طبیعی است که پاسخ همه این ردیف پرسشها منفی باشد و جوامع مترقی هم آرزو دارند، هم جوان و هم کودک و هم پیر و مهمتر از همه؛ هم خردی پرسشگر و دینامیک، پس چرا در آن جوامع آرزو نه تنها عیب نیست، بلکه نداشتن آرزو به گونه ای بیماری روح و روان می ماند؟! در جامعه ای که آرزو، موتور محرکه اجتماعی است و توسعه مفهومی قریب به امید ، و همین است که می بینیم، در یک سو مثلی که آرزو داشتن را نوعی جنون و دیوانگی مربوط به دوره ای از زندگی بشر می داند؛ به دور از حکمت پیران، و از سویی دیگرانی که آرزو داشتن را برای همه، کودک و جوان و پیر آرزو می کنند و امید دارند، امیدی که قصد تدبیر معاشی بهتر برای مردم را دارد، امیدی که شاید برای سلبریتیها مفهوم نباشد، اما برای آنکه میداند بدون تدبیر؛ اکنون در ذیل بند هفتم منشور شومی نفس می کشیدیم مقبول است، قضاوتش با خواننده.
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار