شوشان- غلامرضا جعفری :
وزیر آموزش و پرورش کولاک کرده، نوآوری برتر از این که دانش آموزان به جای مطالعه و ... در کنار معلمان خوبشان به دستور وزیر، نشسته اند و فوتبال دیده اند و کلی کیفشان کوک شده! خوب حالا این نشاط و شادی، محصولی در پایان کار دانش آموزان خواهد داشت؟ البته هیچ کس مخالف با شادی نیست اما چرا باید ذهن دانش آموزان را مبتلا به امری کرد که ابزار دست پوپولیستهاست؟ چرا جناب وزیر به جای تشویق دانش آموزان و معلمان به دیدن فوتبال، اینان را تشویق به خواندن کتابی، رمانی و یا چیزی از این دست نمی کند؟ چرا متولیان امر در نه ماه تحصیل هر ساله دانش آموزان، حتی یک ساعت برای دیدن نمایشی و یا فیلمی در نظر نمی گیرند؟ چرا ساعت نمایش ندارند؟ چرا از هنر خبر ندارند، چرا با کتاب بیگانه هستند؟ سرانه مطالعه دانش آموزان،به جز کتابهای درسی، چقدر است؟
دانش آموزان در کنار معلمان شان به تماشای فوتبال نشسته اند؛ هورااااا و معلمان در برابر پرسشهای احتمالی دانش آموزان چه پاسخی خواهند داد؟! خاصه دانش آموزانی که ذهن و زبانی پردردسر دارند و به سادگی قانع نمی شوند، هر چند فضای مدارس به گونه ای است که چنین دانش آموزی را به شدت سرکوب میکند و بهترین نتیجه این است که چنین. انش آموزی مثل سایر هم سالانش برود درسش را بخواند و او را چه به این حرفها!!
بیاییم فرض کنیم دانش آموزی از معلمش بپرسد آقا وقتی وزیر می فرماید بیاییم به اتفاق شما فوتبال ببینیم، پس چرا مدرسه مان حتی یک تور پاره دروازه ندارد که اصلا دروازه ای ندارد؟ چرا زنگ ورزش بیشتر به درد استراحت برخی معلمان خسته از چندشغل بودن، می خورد و ما دانش آموزان بهترین تایم مرخصی از مدرسه مان همین زنگ و امثالهم از قبیل زنگ هنر و انشاء و ... است؟ آقا اصلا این بازیکنان چطوری حقوق میگیرند که با مدرک تحصیلی پایین تر از شما حقوق سی سالتان را در یک فصل میگیرند؟! مگر نه اینکه حقوق همه از چاه نفت و فروش نفت تهیه می شود پس چرا نفتهای آنها نفعشان بیشتر است؟
فوتبال در قامت امروزش، نان مشتی دلال و تیره ای پوپولیست را تهیه میکند، گروهی هم درون زمین توپ را به این طرف و آن طرف میزنند تا دروازه ای فتح شود، فتح نه چنانکه اسکندری جهان را و یا چنگیزی که اسب خانه اولش بود، فتح نه آنچنان که در هشت سال دفاع مقدس، کسانی قله قاف حب الله را فتح کردند؛ کسانی که در کنار قلبشان، عقلی بدای حفظ مرزهای وطن مشغول با حساب و کتاب بود و در این معامله به جز صله ای از عالم غیب، انتظاری از کسی نداشتند؛ فتح دروازه های زمین چمن شبیه هیچکدامش نیست اما زبان کژتابیهای خود را دارد، در این میان ای کاش وزیر نوآور آموزش و پرورس، دلش اندکی برای کتاب می سوخت و در طول یک سال تحصیلی، حداقل یک ساعت را به نام زنگ مطالعه بخشنامه میکرد، سالی یک ساعت! هر چند به انجام همین اندک نیز امیدی نداریم، چرا که کتاب، مایه ای برای معاملات پوپولیستی نیست، و به قول سعدی علیه الرحمه: ((ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز/کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
این مدعیان در طلبش بی خبرانند/کانرا که خبر شد خبری باز نیامد))