شوشان - فاضل خمیسی:
تو بعضی از شهرهای بزرگ اسم کتفی بر آنها گذاشته اند، یعنی افرادی که کیسه یا گونی پر شده از زباله را روی کتف خود حمل میکنند، اما دلم نیامد این صفت را برای جواد ۱۱ ساله استفاده کنم، کلاس پنجم است، میگوید که روزها به مدرسه میرود و شب ها با کمک پدر و خواهرش از درون سطل های زباله؛ زباله گردی میکند، قدش از سنش کوتاهتر است، وقتی از او سوال میکنم پس کی به درس و مشقت میرسی با خنده جوابم میدهد که معلم با او کاری ندارد!!
از او میپرسم که وجدانأ جواد!روزی چقدر درآمد داری پاسخش نگران کننده است، با ناراحتی میگوید قبلا بیشتر بود اما الان اینهایی که دنبال زباله هستند خیلی زیادند!! و ادامه میدهد : تازه بعضی از آنها که وضعشان خوب است زباله های ماشین حمل زباله را کمپلت و توافقی با راننده میخرند. و به جاهایی مثل سیاحی یا برومی میبرند و پس از تخلیه زباله های بدرد بخور را جدا میکنند و...
از جواد خواستم آرزویش را بگوید، با لحن مردانه گفت آرزویم به چه درد تو میخوره؟ اصرار کردم، گفتم، حتما آرزو داری دکتر بشی! عحیب بود ، خوشحال نشد، نخندید اما گفت : دوتا آرزو داره : اول اینکه قدش بلند بشه و بعد ساکت شد... خوب دومی؟!
⁃ اگه قول بدی به شهرداری بگی دومی را هم میگم.
⁃ قول میدم.
⁃ دومی اینه که سطل زباله ها را شیشه ای بسازند. آخه من و خواهرم برای اینکه چیزی توی سطل پیدا کنیم باید تا آخر اونو بگردیم!! هفته پیش دست خواهرم ۱۰ تا بخیه خورد... نذاشت کمکش کنم با هم تو سطل بگردیم. لعنت به من! جواد همینطور که دور میشد،؛ داد زد،؛ عمو من نماز میخونم....