امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
امید حلالی : تنظیم مسافرتی. با این عبارت بر سر در تعمیرگاه های خودرو حتمن آشنایی دارید. وقتی قرار است به جاده بزنید و از فراز و نشیب فلات بگذرید و راهی طولانی تر غیر از راه هر روزه را طی کنید. تنظیم فرمان که به چپ و راست نزند، باد لاستیک ها و بالانس چرخ ها با کوبیدن تکه سرب در لنگ زدن خفیف ، بازدید و احیانن تعویض تسمه ها و ...
جامعه نیز که آحاد شکل دهنده و طی طریق متکثر دارد بدین سان و حساس تر و هماره نیاز به تنظیم و رگلاژ دارد. نیاز به عیب یابی و آسیب شناسی و نقد و ترمیم. شاید صدا و سیما به عنوان کلان ابزار ارتباط جمعی و رسانه ها و نخبگان که راهبر آنهایند وظیفه «بشیر و نذیری»، بیان«عیب و علت و ارائه راهکار رفع آنها» و ترسیم عینی ضعف و قوت جامعه را بر عهده دارند و تلاش برای تطبیق ذهنیت مدیران با عینیت موجود جامعه و آنچه در کنش و واکنش های سطوح مختلف آن می گذرد.
بر این اساس آنچه می توان در رفتار شناسی صدا و سیما ارزیابی کرد و در آن به دیده آسیبی نگریست که جامعه را از تنظیم در تطبیق عینیت و ذهنیت خارج می سازد هر آیینه و همانا پخش آثاری ست که در برخی زمینه ها اعم از شور و حماسه و افسانه سرایی و حادثه و اکشن و حتا در سطح روابط خانوادگی «غلو شده» و غالی گرایانه هستند.
در سریال افسانه جومونگ ساخته کره جنوبی که سریالی کاملن غالی و اغراق آمیز در تاریخ کره است، سازندگان در کره جنوبی پیام های واضحی را در قالب اغراق و اغوا در توانایی های انسانی همچون پرواز در هوا هنگام شمشیر زنی و مبارزه و ... مخابره می کنند. پیام های سیاسی این سریال را می توان در پالس دادن به مردم کره اعم از اتباع دو نظام متخاصم کره شمالی و جنوبی و نیز در سطحی دیگر چین ستیزی - حامی سیاسی کره شمالی در رقابت های نظام بین الملل و یادآوری سابقه استعماری آنها - در قالب نفی استعمار چینی ها بر سرزمین کره ارزیابی کرد. در کنار محتوای سیاسی سریال، سازندگان تا آنجا که توانسته اند درآمد خوبی داشته اند به نحوی که : « حق پخش تلویزیونی این سریال به قیمت ۸ میلیون دلار در مارس ۲۰۰۶ به شبکههای محلی در ژاپن، تایوان، هنگ کنگ، ویتنام، تایلند، سنگاپور، فیلیپین، مالزی و برونئی فروخته شد... همچنین جومونگ علاوه بر اینها از طریق اجاره دادن استفاده از نام تجاریاش به سازندگان مشروبات الکلی، لوازم آرایشی و حتی نوعی برنج تا مارس ۲۰۰۷ ۳۰۰ میلیون وون (حدود ۳۳۰ هزار دلار) به دست آورد». در ایران هم یکی از کمپانی های فعال در حوزه لوازم صوتی و تصویری کرهای یعنی LG - به نمایندگی گلدیران - که از احساسات ایرانی ها نسبت به این بازیگر با خبر بوده وی را در سفری لابد تجاری! به ایران می آورد و ...
غلو در احساسات و کنش ها همچون سریال های آسیای شرقی که میلی مفرط در اغراق در صحنه های اکشن - با شمشیر و رسته سریال های تاریخی افسانه ای دارند - سریال های جذاب و ملودرام های هندی - که عواطف و ستیز خیر و شر را به شکل حاد نمایش می دهند، فیلم و سریال های پلیسی و جنایی غربی که اصالت را به حادثه و خشونت می دهند و ... متاسفانه صدا و سیمای ما مشتری پر وپا قرص آنهاست، شخصیت های فیلم و سریال های خود را چنان اغراق شده نشان می دهند که بیننده عادی را توان همذات پنداری با قهرمانان نیست و چنانچه بخواهد این تطبیق از دنیای مجازی تلویزیون و ماهواره با عینیت اجتماع صورت گیرد نتیجه غیر از فاجعه چیز دیگری نخواهد بود.
اغراق در فراز و نشیب روابط خانوادگی یا اختلال شخصیتی نیز نکته ای است اغراق آمیز که برخی فیلم سازان ایرانی از روی دست بدیل های خود در هند و شرق آسیا و غرب ساخته اند. فیلم هایی نظیر «فراموشی به کارگردانی عباس زريچي»/ فیلم های قرمز و من مادر هستم فریدون جیرانی/ سعادت آباد و ... که در ژانر خیانت خانوادگی و چند زنی و توهم و اختلال شخصیت و روانپریشی سر می کنند اصراری عبث دارند که جامعه را چنان نشان دهند که انگار کاملن از رگلاژ و تنظیم خارج شده و شرایطی تیمارستانی و مختل پیدا کرده است همان طور که در «فراموشی» بازیگر اول زن یعنی مستانه که به بیماری فراموشی دچار است در آخر تصمیم می گیرد که از کارهای متعددی که از طریق نیازمندی ها می یابد مثل کار در آزمایشگاه و سفره عقد و ... دست بکشد و متقاضی کار یا بستری در آسایشگاه اعصاب و روان شود!
وارد شدن آثاری نازل مثل فراموشی در شبکه خانگی یا بازپخش آثار حماسی آسیای شرقی و هند و اکشن های غربی از صدا و سیما نتیجه ای مشخص دارد که شرح آن رفت.
این رسته فیلم و سریال های وطنی و خریداری شده خارجی را از منظری دیگر می توان به مثابه گل به جامعه خودی یا اسب تروایی دانست که منجر به اختلال شخصیت، شکاکیت و از انطباق خارج کردن ذهنیت و عینیت جامعه از یکدیگر می شود.
و در این میان چه خالی ست جای فیلم و سریال هایی با پیام انسانی و انسان ساز همچون باشو غریبه ای کوچک، گل پامچال، یا مقایسه کنید مطالب پیش گفته را با فیلم ارجمندی همچون «نینوا» ساخته رسول ملاقلی پور - تولید سال62 که در آن «رزمنده نوجواني به نام ابوالفضل مأمور مي شود تا مجروحي را به پشت جبهه برساند. او در مسير خود با غلام حسين، كه راننده لودر بوده و در جبهه بر اثر تركش انفجار نابينا شده است، آشنا مي شود. آن ها در بين راه با عده اي سرباز عراقي درگير مي شوند. ابوالفضل از ناحيه پا به شدت مجروح مي شود و غلام حسين او را به دوش مي كشد. آن ها مجدداً با گروهي ديگر از نيروهاي دشمن، كه قصد پيشروي دارند، درگير مي شوند و تا رسيدن نيروهاي خودي دشمن را از پيشروي باز مي دارند»
جوانی با پاهایی مجروح بر دوش پیری نابینا در گذر از میدان مین محاربه و جدال برای پیروزی و زندگی، پیامی انسانی در بطن و متن جنگی خانمانسوز مبنی بر همگرایی و هم افزایی بین نسلی در تکمیل ظرفیت های یکدیگر که شاید اگر به پیام های این فیلم توجه می شد و خصایص انسانی اش به عنوان مبنایی برای جامعه قرار می گرفت بسیاری از تعارض های سه دهه بعد جامعه ایرانی تبدیل به رفاقت و هم افزایی می گردید.
در عصر پخش چند باره جومونگ و ندیدن قهرمانان بدیل وطنی اما دریغا آریو برزن بی فیلم و سریالی که مجسمه اش از میدان شهر پایین کشیده می شود و دریغا نینوای ناشناخته / دریغا رسول و ابوالفضل و غلام حسین ... یا عباس (ع)