شوشان - مصطفی نظاری:
چندی پیش در خبرها آمده بود که شرکت ووهان چین ، پیمانکار اصلی پروژه اوره و امونیاک شرکت صنایع پتروشیمی مسجدسلیمان که اوایل مهرماه امسال در اقدامی خیرخواهانه ۱۰۰۰ عدد کیف و لوازم کامل تحریر به دانش آموزان نیازمند مسجدسلیمانی داده بود ، طی روزهای گذشته نیز در ادامه اقدامات خیرخواهانه خود ۲۰۰۰ جفت کفش مرغوب به دانش آموزان مدارس عشایری شهرستانهای اندیکا ، لالی و مسجدسلیمان اهدا کردند. همچنین ۲۵۰ جفت کفش هم با حضور نماینده های شرکت ووهان و مسئولین پتروشیمی مسجدسلیمان به دانش آموزان تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی (ره) شهرستان مسجدسلیمان اهداءشد. این در شرایطی است که وزارت نفت این خبر را در رسانه خود " نفت آنلاین" منتشر نموده و تا حد امکان آن را بولد کرده است. حتی کلیپی از مراسم اهدا تدوین نموده و در معرض دید عموم قرار داده است. حال اما امروز که در آستانه چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی ایران هستیم، فوران نفت باعث گردید قطعه ای دور افتاده از خوزستان شهر اولین ها باشد و شهرهای همجوارش را نیز با برکت خدادادی به رفاه برساند.
نفت نعمت بود یا نقمت، امید بود یا نا امیدی، خیر بود یا شر... همه اینها بماند برای بعد! اما تراژدی تلخ این ماجرا اینجاست که خیرین چینی در کشوری بیگانه که کمتر از دو سال است به این شهر سفر کرده اند باید پای برهنه یک خوزستانی، ذخیره انقلاب و فرزند ایران اسلامی را ببنند و مسئولین خوزی پس از 40 سال کشیدن شیره جان خوزستان از غول های آهنین حفاری پای برهنه آنان را نبیند!
مسئولین شرکت چینی نداشتن کتاب و دفتر دانش آموزان توابع مسجدسلیمان را دیدند و مسئولین خوزستانی این مهم را ندیدند.
نتیجه تضاد این دیدن ها و ندیدن ها این می شود که یک شرکت پیمانکار از بلاد کفر 2000 کفش اعلا(!) از آن سوی مرزها برای فرزند ما هدیه بفرستد و یک دولت با پشتوانه اقتصاد نفتی نخواهد یا نفهمد یا نتواند خنده بر لبان کودک عشایر بیاورد.
قرار بود نفت بر سر سفره های محرومان بیاید. قرار بود درصدی کم از فروش نفت به خوزستان اختصاص یابد، قرار بود وزارت نفت نگذارد خوزستانی طعم بیکاری و محرومیت را بچشد اما اینچنین نشد...
هر چند خدمت به انسان ها مرز جغرافیایی نمی شناسد و نیاز به کمی انسانیت دارد اما حرکت ارزشمند این شرکت چینی چند نکته را به ما یاد داد:
1) اینکه آنقدر در چرخیدن چرخ اقتصاد کشور و ارتباط با اروپای پوشالی غرق شده ایم که یادمان رفته بهترین کفش چرم تولید میهنمان را ساماندهی کنیم. وقتی تولید ملی را، خود نادیده می گیریم دیگران زیره شان را به کرمان ما می آورند. حتی اگر هیچ توجیهی برای این جمله نداشته باشیم که وقتی بهترین چرم و کفش با قدمتی دیرینه در کشور ما ساخته می شود چرا مردم ما پا برهنه اند؟
2) خنده کودکان عشایر از پوشیدن کفش نو در کلیپ مشهود است! چرا ما این خنده را بر لبان کودکانمان نیاوردیم. حال که خنده رضایت کودک سرزمین ما به بیگانه بود با غرور ملی مان چه کنیم؟
3) در این فیلم خیلی ها پا برهنه اند! خیلی ها با دمپایی پلاستیکی و عده ای با کفش های پاره شده از فرط استفاده! اما پا گذاشتن روی چمن های روئیده شاید نوید بهاری سرسبز بدهد. بهاری که گل و خار اگر چه کنار هم روئیده اند اما مهم نیست! کفش هست! پای کودکان دیگر زخمی نمی شوند...
4) لبخند آنان به دنیا می ارزد. سطح توقع و رضایتشان گران نیست، اندازه یک جفت کفش است. اما قهقهه از ته دل می زنند. فرصتی که از ما گرفته شد. نتوانستیم بخندانیمشان...
5) در فیلم مرد چینی که به اندیکا آمده بود هیچ چیز نخورد! حتی یک لیوان آب. روز گذشته اما تعدادی از مسئولین خوزستانی که نه به قصد کمک، که به بهانه بازدید به روستایی از توابع اندیمشک رفته و بر سر سفره ای رنگین از گوشت کباب نشستند تا بدانیم که در شرایطی که مردم ما با گرانی این خوراکی را از سبد معیشتی خود حذف کرده اند اما مسئولین خوزستانی بدون توجه به این مهم چنان سفره ای رنگین از گوشت گرم پهن می کنند که بویش نه آن بچه روستایی که من شهر نشین را آزار می دهد و انگار نه انگار که مردم این کشور برای تهیه گوشت با قیمتی مناسب تر جان خود را در هواپیمایی قدیمی از دست داده اند! کاش مسئولین ما از پیمانکار شرکت چینی یاد می گرفتند...
6) بی شک این حرکت خیر خواهانه پیامی پر واضح و رسا به تریبون بدستانی که با نادیده گرفتن مردم محروم و گرسنه فریاد وا اسفا به کسانی که آبادی و رفاه را برای مردم آن سوی مرزها می خواهند، داشت . ای کاش در نطق های آتشین، مصاحبه های جنجالی و دلسوزی های بر زبان آورده ، کمی به محرومان درون کشور می نگریستند! آنهایی که به گفته خودشان میان سوریه و خوزستان، سوریه را انتخاب می کنند امروز باید کمی تعقل کنند تا شاید به اندازه قسمتی کوچک از پارگی کفش فرزند روستایی خوزستان عذاب وجدان گیرند!