شوشان - محمد جوروند:
از قبرستان برمیگردم ،از مراسم تشییع و تدفین مرحومه خانم بختیاری زاده .خیلی ها بودند از شهرام گراوندی تا نیک سرشت از حببیب الله بهرامی تا فلسفی و حسین نژاد ،از محمد مالی تا فوتبالیست ها که بنام سیاوش امده بودند و خبرنگارهای خانم و آقا ،من برگشتم در حالیکه خیلی های دیگه کنار این مرحومه موندن مثل مرحوم شیدا و مرحوم قناد و مرحوم آرا و خیلیای دیکه از فوتبالیست ها و ورزشکارها .قطعه نام اوران زیر باران شدید زمستان به سوگ نشسته بود یا نه من اینطور میدیدم به شهرام گفتم یک چیزی بنویس ،و مالی از اولین های این قطعه برام گفت .مرگ چیز شگفت انگیزی نیست مخصوصا مدتیه که همش احساس میکنم اونطرفها بیشتر آشنا دارم تا این طرف .پدرم ،برادرم و دو خواهرم و چه قدر دوست و رفیق از شهیدان دوران جنگ گرفته تا امروز .مرگ چیز شگفت انگیزی نه که چیز دلچسبی ست حتما و مدتی ست یقین دارم چه تجربه غریبی ست خصوصا با ادمهایی که از سر لطافت روح شان ،تن ناسوتی از تحمل شان شانه خالی کرده و مثل کبوتر نه مثل کبوترها کنار هم و با هم به پرواز در می ایند در اسمان بارانی .خواهرم هم به همین رنج سوزان بختیاری زاده کبوتری شد .وقتی به این فکر میکنم که دارم نفس میکشم و خیلی ها کنارم نیستند به مرگ لعنت میفرستم . و یقین دارم اهل اندیشه مثل همین سوزان بختیاری وقتی میمیرند با قلم محشور میشوند نمیشود عمری قلم زد و بعدش بمیری و محشور شوی بدون قلم و بدون تفکر .راستی در دنیای دیگرات از چه خواهی نوشت خواهر عزیزی که امروز به چنگ خاک سپرده شدی در زیر باران بهمن اهواز ؟
محمد جوروند