شوشان - محمد جوروند:
فروغ را فراتر از جنسیت دیده ام . و ازین است که مواجهه با او سخت و پیچیده است خاصه آنان که به چشم جنسیت به او نگریسته اند و بهمین سبب است که داوری پیرامون فروغگاه بسیار ستمگرایانه بوده است .فروغ را فقط باید در لابلای شعرهایش یافت و بر خلاف بسیاری که سه کتاب اسیر ،دیوار و عصیان اش را نمی پسندند و تنها به دو کتاب تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به اغاز فصل سرد او اکتفا کرده اند که این نیز نگاه ستمگرایانه دیگری به فروغ است ،فروغ همین اشعاری ست که گاه عاشقانه هایی زمینی و گاه بقول دوستی ،اشعاری ست نشان از کاهنه ای مرگ آگاه ، که بود و از خلال مصاحبه مادرش میتوان دریافت که حتی روز مرگ را به ایشان گفته بود و البته این نیز مهم نیست ،فروغ در مقطعی از زمان و در کنار پهلوانانی چون شاملو و اخوان و سهراب درخشید و بطور شگفت انگیزی اشعارش کهنگی را نمی پذیرند و شاعری برای تمام فصول و برای همیشه روزگار است .زبان شعری اش خاص خود اوست و حتی میتوان آن را سبک فروغ نامید و بعدها اگر دیگران تلاش کردند که چون او بسرایند و نتوانستند .فروغ ساده دل ترین شاعر روزگار ماست ومنظم تربن ذهن از آن او بود سادگی ،زلال بودن و ذهن منتظم اش باعث شد روان ترین اشعار را بسراید با معانی شکوهمند و سترگ و ازین است که نامش سپیده دمی ست .نگاه اجتماعی ،دردهای بزرگ ،سخنانی عارفانه (نه با تعریف معمول )عشق ،و دهها مقوله دیگر که حاصل روحی سرکش است و افسوس از آن دوشنبه ای که فروغ را گرفت در چهار راهی در شمیران و افسوس که هر وقت به قبرستان ظهیرالدوله میروم در قبرستان با سینه ای ستبر در برابرم می ایستد که برگرد فروغ سالهاست با کسی دیداری ندارد ،و ما دردالود دوره میکنیم شب را و روز را هنوز را