شوشان - فاضل خمیسی :
محمدرضا شاه که در اوج تفرعن و خودخواهی بسر میبرد بر اثر نیش زنبوری راهی بیمارستان می شود ، در آنجا دکتر منوچهر اقبال بعنوان پزشکی حاذق و فارغ التحصیل از فرانسه با چاپلوسی هر چه تمامتر اقدام به درمان میکند و از آنجا که فضای استبداد ،خلوتگه و مرتع فرصت طلبان و مریدان بله قربان گوست ، مسیر پیشرفت برای این پزشک متخصص بیماریهای عفونی بعنوان وزیر کشور و نفوذ در دربار و حتی کسب وزارت فرهنگ و هنر آنزمان مهیا میگردد.
اینکه اینقدر شعار داده میشود حکومت شاه تکنوکرات و بر مبنای تخصص علمی سازماندهی شده ، دروغی بس بزرگ بوده که از بکارگیری یک پزشک فاقد معلومات هنری و ادبی برای اداره فرهنگ یک کشور میتوان پی برد که مشی استبدادی حکومت پهلوی شاید مجریان خوبی داشته اما فاقد استراتژیست های صاحب نظری بود که میتوانستند ، برنامه تدوین کنند و براساس اولویت بخشی ِ برنامه ها اصلاحات ماندگاری را رقم بزنند ،
برای منصب و جایگاهی از قبیل وزیر یا ریاست یک سازمان که متصدیان آن علاوه بر روحیه اجرا لازم است ، مبدع ، روشنفکر و در زمینه کاری خویش متخصص باشند ،اطاعت بی چون و چرا از فرامین و دستورات شاه یا رأس قدرت ، آنها را به درجه ای تنزیل میدهد ، که توان تصمیم سازی یا تصمیم گیری از آنها سلب شده و به کارگزاری فاقد اراده مبدل میشوند، هر چند برای کسانی ماننداقبال این رفتار پذرفتنی است ، لیکن باید قبول نمود ،جامعه و آینده آن است که تاون خفت شخصی افراد را تحت عنوان رئیس و وزیر اینچنینی را می پردازد.
در همین فضا شاهد هستیم ،برخی روشنفکر نماهای دولتی برای تطهیر خویش و نشان دادن چهره ی مردمی با صدور برخی دستورات میدانی و پوپولیستی یا ایراد سخنانی احساسی وغیر موثر در اجتماع هایی که هیچ اثر بخشی خاصی روی سیاست ها و برنامه های اجرایی ندارد سعی می نمایند وجهه ی مثبتی از خویش نشان دهند ، بقولی ؛ آنجا که لازم است حرف بزنند از ترس لال مونی میگیرند و آنجا که لازم است از دستاوردها و نتایج تصمیمات سخن بگویند ، شعارهای مطالبه گرایانه میدهند ، انگار نه انگار آنها هستند که دربالاترین سطح جلسات حضور اصلی را دارند . و میتوانند بر تصمیمات اثر بگذارند .
بر اساس اسناد و گفته های مستند تاریخی هر وقت دکتر منوچهر اقبال بعنوان وزیر قصد اعلام گزارشی را به شاه داشت ، چنانچه با انتقاد یا رنجشی از طرف شاه مواجه میشد ، رنگش پریده به لرزش افتاده و سپس در همان جلسه یا جمع غش میکرد!!
این موضوع دستمایه آن شد که اعلام گزارش به شاه را برعهده کارشناسان گذاشته شد و آقای دکتر در گوشه ای فقط به تماشا ایستاده و فقط پُز وزیر بودن را یدک بکشد، همین دکتر اقبال که تسلیم بی چون و چرای دربار بود در بیرون و در فضای عمومی دانشگاهی ،خویش را بعنوان یک نخبه و دلسوز مردم و شجاع در اعلام نقطه نظرات معرفی کرده و از این تبلیغات کذب برای خویش قبایی حتی در بین دانشجویان آنزمان دوخته بود ، این قبا دوزی تا آنجا پیش میرود که متاسفانه تاکنون نیز این افراد بعنوان چهره های روشنفکری برای برخی که پیشینه گذشته آنها را نمیدانند و فقط به ظواهر شخصیتی بسنده میکنند قابل استنادند...
هر چند رژیم مستبد و فاسد شاه غیر قابل دفاع است اما باید اذعان کرد که برخی نخبگان سیاسی و اجتماعی که به نوعی به دربار راه یافته و لازم بود براساس احساس مسئولیت ملی ،مانع گسترش خوی استبداد شاه شوند ، با سکوت و حتی همراهی مصلحت گونه که ناشی از ریشه در منافع فردی بود ، خود از تقویت کنندگان این نوع از رفتار حکومتی میشوند که جای بحثش به دراز خواهد کشید و فرصتی گران میطلبد .
در یک کنکاش مختصر اجتماعی و تاریخی شاهد آن هستیم که نخبگان علمی کشور بعنوان راه بلدان اصلی ترقی و توسعه کشور یا آنقدر در قدرت هضم میشوند که حتی فرمولهای استاندارد علمی را مطابق سلیقه قدرت !!تنظیم میکنند یا آنقدر زبون و ترسو میشوند که از اخم شاه به هراس افتاده و در جمع غشو میشوند .
درمقایسه ی تطبیقی دیگر شاهد آن هستیم همزمان در کشور ی دیگر بنام فرانسه ،که چارچوب نظام آموزشی ما در آن دوره از آن اخذ شده ، فردی بنام آندره مالرو وزیر فرهنگ است ، نویسنده ای که راه گذر به پایداری توسعه را فرهنگ دانسته و تخصصش فرهنگ و ادبیات است و سبک رمان نویسی و نظرات تربیتی اش کماکان در مدارس فرانسه جاری و مورد استفاده است ،
آندره مالرو که حتی مثل وزیر وقت فرهنگ ما عنوان پرطمطراق ؛دکتر؛ را یدک نمی کشد ، نه تنها عامل پایداری و توسعه فرهنگی فرانسه میشود بلکه با نهادینه نمودن و بسط مفهومِ دموکراسی فرهنگی علیرغم مخالفتهایی که میشود باعث میگردد ، همزیستی مسالمت آمیزی درتنوع فرهنگی انسانها در آن کشور جامه عمل بخود بگیرد .
مقایسه دو وزیر فرهنگ وقت در دو کشور ایران و فرانسه یعنی دکتر منوچهر اقبال با تخصص درمان بیماریهای عفونی با روحیه ی بله قربان گویی محض شاه در ایران و آندره مالروی فرانسه نظریه پرداز تربیتی و صاحب سبک مدیریت فرهنگی و هنری نشان دهنده اوج این تفاوت ها در اداره کشورها در دوره مذکور است ...