شوشان - محمدسعید بهوندی :
بی شک مطالبه گری مطلوب، مستمر و فراگیر، نزد همه ی ملل آگاه و مترقّی جهان، همواره یکی از پایه های اساسی و تضمین کننده ی دموکراسی، ترقّی و توسعه ی پایدار و بالابرنده ی کیفیّتِ امنیّت عمومی بوده است. بنابراین باید گفت؛ لعنت بر بعضی از ضرب المثل هایی که به علت ناآگاهی و کاهلی عده ای از آدمها و اندیشه ها در زمانه و دوره ای از تاریخ کشور ما بوجود آمده و موجب گردیده اند تا اینکه برخی از مردم در مسیر مهم و حیاتی مسئولیّت و تعهّد اجتماعی شان روز به روز و متاسفانه همچنان بی رمق، بی تفاوت و کاهل باقی مانده و جامعه را دچارِ ضعف فرهنگ عمومی نمایند. مانند ضرب المثل؛ "با یه گل بهار نمیشه" در زبان پارسی و در افواه و موثر در سلوک اخلاقی و رفتاری برخی از ایرانیان که تاکنون چنین ثمر تلخی در کام ما داشته است. از بعضی از مردم حتی بعضاً قشر تحصیلکرده هرگاه می پرسی و می خواهی تا اینکه مطالبه گر شجاع و همیشگی حقوق عمومی و اجتماعی خود بوده و نسبت به حق خوری ها و بی نظمی ها و... توسط دیگران به هر علّت و به هر مقدار، مدعی و معترض باشند، اوّل نگاه عاقل اندر سفیهی سر تا پایت انداخته و بعد این ضرب المثل نامیمون را از آستین تفکرشان بیرون می آورند و پیروزمندانه! صحنه ی مسئولیت اجتماعی شان را بی هیچ اقدام مثبتی ترک می نمایند. ضرب المثلِ قدیمی نامبارک و ضدّ پیشرفت و توسعه ی فردی و اجتماعی که به نوعی می توان گفت؛ زیر سوال برنده ی تکالیف و توانمندی های خدادادی و ناسپاسی و ناشکری نسبت به عنایات و نعمت های او نیز محسوب می شود.
با یه گل بهار نمیشه، در حقیقت یعنی؛ تعطیل کردن یکی از اجتماعی ترین و موثّرترین فروع دین الهی(امر به معروف و نهی از منکر) که رابطه ی تنگاتنگ و مستقیمی با کلیه ی فعالیّت ها، اتفاقات و فرایندهای اجتماعی دارد.
با یه گل بهار نمیشه، در حقیقت یعنی؛ فرار و شانه خالی کردن آشکار از زیر بار بسیاری از تعهدهایی که رابطه ی مستقیمی با آسایش و آرامش ما دارند.
با یه گل بهار نمیشه، در حقیقت یعنی؛ من ناتوانم، کاری از من ساخته نیست، تسلیم هر اتفاقی هستم، پس می توانید حق مرا بخورید، نوش جانتان!