کوتاهنوشتی تحلیلی دربارهیِ نگرشِ اجتماعیِ سعدی
هرگاه سعدی میخوانم با خویش میاندیشم که انگار زبانِ فارسی برایِ او صرفاً مادهای از پیش فراهم شده و دردسترس نبوده، بلکه او ظرفیّتهایی فراوان را نیز خلق کرده و به آن افزوده است و به تعبیرِ شیرینِ محمّدعلیِ فروغی، سعدی نبوده که به زبانِ امروزِ ما سخن گفته، بلکه این ماییم که با زبانِ آموخته از سعدی، قرنهاست سخن میگوییم و کاممان شیرین میشود.
سعدی در میانهیِ قرنی میزیست که "جهان در هم افتاده چون مویِ زنگی" بود و جهان از "جغدِ جنگ و مرغوایِ او" در فغان. در این بین او با عصایِ معجزهیِ سخنِ خویش به تحلیل و بازسازیِ اجتماع در دو سطحِ حاکمان و مردمان ایستاد.
بوستان در نخستین بابِ خویش سخن از "عدل و تدبیر و رای" به میان میآورد. مخاطبِ او در این فراز حاکمِ مقتدری است که دستِ خویش را بر خلق، مطلق و گشوده میبیند و نزولِ هر امرِ ملوکانهاش را بر ایشان، حقّ مسلّمِ خویش. سعدی در پیِ "اصلاحِ وضعِ موجود" و "پیشبینیِ وضعیّتِ محتوم" لب به سخن میگشاید:
برو پاسِ درویشِ محتاج دار
که شاه از رعیّت بوَد تاجدار
رعیّت چو بیخاند و سلطان درخت
درخت ای پسر! باشد از بیخ سخت
مکُن تا توانی دلِ خلق ریش
وگر میکُنی میکَنی بیخِ خویش
سعدی بنیانِ حکومت و بقایِ آن را در مردم میجوید. او به حاکمِ زمانهیِ خویش و حکّامِ تمامِ زمانها نهیب میزند که "مشروعیّتِ درختِ رهبری" در "خاکِ مقبولیّتِ مردم" ریشه دارد. اگر این خاک شورهزار شود ریشهیِ آن درخت نیز سست خواهد شد و سرنگونیاش قطعی و محتوم خواهد بود:
فزونی در آن مرز و کشور مخواه
که دلتنگ بینی رعیّت ز شاه
خرابی کُند مردِ شمشیرزن
نه چندان که دودِ دلِ طفل و زن
چراغی که بیوهزنی برفروخت
بسی دیده باشی که شهری بسوخت
امروزه شواهد و قرائنِ فراوان در دست است که نشان میدهد اقداماتِ یک حکومت چه بسیار و گسترده بر نرخِ شادکامیِ شهروندان اثر میگذارد. یکی از روشنترین نمونهها در این زمینه وضعیّتِ کشورهایِ بلوک شوروی پس از فروپاشیِ دیوارِ برلین و پشتِ سر گذاشتنِ شرایطی وخیم بود که پس از استقرارِ دولتهایی قانونمند و باکیفیّتتر، شادکامیِ فزایندهای را در زندگیِ بهبودیافتهیِ خویش تجربه کردند.
همچنین پژوهشهایِ گسترده نشان داده که هرچه دموکراسی مستقیمتر باشد شادکامیِ شهروندان نیز افزونتر خواهد بود. این موضوع در قیاس میانِ کانتونهایِ مختلفِ سویس نشان داده شده است. همچنین اثبات شده است کشورهایی که از بالاترین سطوحِ شادکامی برخوردارند تقریباً همگی کشورهایی هستند که در طولانی مدّت از دموکراسیهایی باثبات بهرهمند بودهاند.
در مقابل پایینترین نرخهایِ شادکامی متعلّق به کشورهایی همچون زیمبابوه، هائیتی یا آنگولا است که بیثباتی، خشونت، ستم و سرکوب از سیاستهایِ هموارهیِ دولتهایِ ایشان است. (نک. سیاست شادکامی، درک باک، ترجمهی نرگس سلحشور، انتشارات نگاه معاصر: ۱۳۹۶)
سعدی نیز از چنین قلّهای به زمینه و موضوعِ رابطهیِ وضعیّتِ روانی و سیستمِ حکومتی مینگرد. او نیز بر آن است که وقوعِ توسعه در جامعهای دلزده از رهبران و زمامدارانش، ممتنع است و در چنان کشوری نباید آرزویِ فزونی و گشایش داشت.
او همچنین در تیزبینی و نکتهسنجیای کمنظیر نقشِ احوالِ روانیِ مردمان در وضعیّت و کیفیّتِ زیستِ فردی و جمعی را بیش از عواملِ بیرونی و عینی میداند.
سعدی بر آن است آهِ مظلومان و دادِ مردمانِ بیپناه از بیدادِ زمانه که در تشبیهِ "دودِ دلِ طفل و زن" و استعارهیِ "چراغِ تظلّمخواهیِ بیوهزن" متجلّی شده بسی هولناک و مخرّبتر از لشکرکشیِ دشمنانِ یک سرزمین است. او قرنها پیش به این حقیقت آگاهی یافته که یک حکومت نمیتواند در بلندمدّت بدونِ رضایتمندیِ مردمانش به بقایِ خویش ادامه دهد.
شیخِ اجل نیک آگاه است که "خرابی و بدنامی آید ز جور" و نازل شدنِ بلایِ خرابی و بدنامی را برای رهبرانِ ستمگرِ یک جامعه و کشورِ تحت سلطهیِ ایشان نتیجهیِ تأمّل و پیشبینیِ خردمندانهیِ خویش برمیشمرَد و به تصریح میگوید که "رسد پیشبین، این سخن را به غور".
او نه جادوگر است و نه رمّال و کفبین. بلکه کارشناسی اجتماعی است که با تدبیر و بهرهگیری از آموزههایِ گوناگون، آخرالأمرِ سیستمهایِ جبّار و تمامیّت خواه را انذار و هشدار میدهد.
اندرزِ سعدی را در پایانِ این فراز باید به جان خرید. او در گوشِ تاریخ زمزمه میکند:
ریاست به دستِ کسانی خطاست
که از دستشان دستها بر خداست
از دستهایِ دردمندانِ بیپناه که از شرّ بیدادگریِ جبّاران به آسمان بلند شده باید هراسید. ایّاکَ و الدِّماء...
پژوهشگر و فعّال حقوق شهروندی