شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۹۶۷۳۹
تاریخ انتشار: ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۷:۱۶
به بهانه 12 اردیبهشت؛ روز معلم
شوشان - ارمغان بهداروند :
عصر جمعه‌ای بود و همان‌ها که هر جمعه به شنیدن شعرهای هم در کتابخانه‌ی عمومی شماره‌ی یک جمع می‌شدند؛ دور میزهای چوبی زرد رنگی به شعر سرگرم بودیم. نه به انجمن‌های پیش از آن و نه به انجمن‌های پس از آن شبیه نبودیم و یکسره، شعر حکومت می‌کرد.
یکی از جمعه‌ها که تابستان گرمی بود و کولرهای پنجره‌ای جان می‌کندند و این جان کندن از سر و صدای پنجره‌ها پیدا بود‌، در باز شد و هرمز علی‌پور- که همه‌ی آن سال‌ها فقط یک بار توانسته بودم صدایش را از پشت خطوط خش‌دار تلفن بشنوم- وارد شد و سلام کرد. سبیل سیاهی که ردپای سیگار را بر حاشیه داشت و پا که از پا برمی‌داشت چنان سبک قدم می‌زد که انگار روی آب راه می‌رود.


خوب در خاطرم مانده باشد، باید سال هفتاد و چهار باشد این قصه. آن وقت‌ها هم هرمز و هم همه‌ی ما بیشتر به زنده‌ها شباهت داشتیم. مثل همین روزها که حرف زدن برایش سخت‌ترین کار دنیاست، به زحمت چند کلمه از خودش گفت و به خنده‌ای که چشم‌هایش در آن غرق می‌شدند گفت: "من می‌تونم از همین حالا تا فردا صبح براتون شعر بخونم ولی انصافا نمی‌تونم‌ چهار کلمه سخنرانی کنم."
خداحافظی که می‌کرد صدایم کرد و به حال و احوال معلمی که هم دوست دارد شاگردش را نوازش کند و هم دوست ندارد پر رویش کند گفت: سطر "آه از نگاه که کلمه نمی‌شود" را دوست داشتم.
گفت: "من هرمزم. هرمز علی‌پور و سی سال است که معلمم و "بابا آب داد" درس می‌دهم به اهواز". خوب یادم هست، بعد، شروع به ورق زدن کتاب نارنجی و لاغر "نرگس و فردا" کرد و چند شعر به دستپاچگی خاص خودش خواند‌...
چه کم داشت برای معلمی که هم کلاس بود و هم کتاب بود و هم میز و صندلی و هم سکوتی که به لب وا کردن هرمز منتشر می‌شد. هرمز، معلم بود اما از آن روز تا به امروز معلم من هم شد و حالا به این ساعت دلم می‌خواهد بگویم: "آقا اجازه! روزت مبارک"
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار