امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
گاهی این موارد را خیلی بیرحمانه می دانم اما این موارد و مطالب در سایت ها و وبلاگ ها و جلسات و محافل و نشریات از چند منظر حائز اهمیت می باشند و می توان به فال نیک گرفت و آینده ای موفق و امیدوار را برای شورای جدید تصور نمود و چشم انداز روشنی از برنامه ها و اجرای آنها در شهر دید زیرا مطالب متعدد انتقادی را می توان حامل و حاوی چند پیام دانست که می توان گفت:
اول :مردم برخلاف گذشته نسبت به حقوق شهروندی اطلاعات کسب نموده اند
دوم:با پیشرفت رسانه و سرعت اطلاعات ،رویکرد رسانه ای را تغییر داده و به نحو مطلوب از فضای مجازی بهره می گیرند و زبان رسانه را گویاتر از هر رفتار اجتماعی می شمارند
سوم: روح مشارکت جویی در جامعه تزریق گردیده و نیاز به یک ساپورت فکری همراه با امید و اعتماد دارد
چهارم:بی تفاوتی از میان شهروندان رخت بربسته یا در حال بستن است
پنجم:وعده ها را به خوبی به یاددارند و از بدقولی بیزار شده اند.
ششم: ظرفیتها را شناخته اند و به هویت تاریخی و رفاه شهری می اندیشند و می توانند منابع جدیدبرای پیشرفت ایجاد نمایند.
هفتم: مطالبات را از طُرُق منطقی پیگیری می نمایند و تجربه های لازم را در این خصوص به دست آورده اند(هشتم:نگرانی و دغدغه های خود را در ابتدای راه بیان می کنند تا متهم به سکوت نشوند
اعضای محترم شورای شهر ضمن خوش بینی در برخورد با طیفهای مختلف شهری نه سیاسی ! با جمع بندی انتقادات و پیشنهادات سعی کنند با ادله اقناعی ،استمرار بیان نظرات را مراقبت و حفظ نمایندو چنین همراهی را از دست ندهند که می تواند یکی از بهترین راهکارها برای عمران و آبادانی و اهرم نظارتی بر عملکرد شهرداری باشد.انتقاد روح همگرایی و نیزماهیت دلسوزانه دارد همانگونه که داروی تلخ درمان درد و رفع بیماری برای چشیدن لذت شیرین زندگی است،باید از شتاب زدگی پرهیز شود و همه می دانند که اقدامات شهری بخصوص در حوزه فرهنگ نتایج دراز مدت دارد که این امر را بطور ظریف لازم است به درون جامعه انتقال داد تا موجب آرامش شود.بارها حکایتی را روایت کرده ام که به دلیل شرایط کنونی چینش نیروهای جدید در عرصه اجرایی و پارلمانی شهری آنرا مجدد نقل می کنم تا در قدرشناسی از منتقدین کوتاهی نشود:
می گویند روزی چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند.همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود، چرا که می توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببیند که انسان نمی دید.اما با وجود تمام شور و هیجان گروه، شکاری نکردند.چنگیزخان مایوس به اردو برگشت، اما برای آنکه ناکامی اش باعث تضعیف روحیه ی همراهانش نشود، از گروه جدا شد و تصمیم گرفت تنها قدم بزند.چون بیش از حد در جنگل مانده بودند نزدیک بود خان از خستگی و تشنگی از پا در بیاید. گرمای تابستان تمام جویبارها را خشکانده بود و آبی پیدا نمی کرد، تا اینکه چنگیز رگه ی آبی دید که از روی سنگی جلویش جاری بود. شاهین را از روی بازویش بر زمین گذاشت و جام نقره ی کوچکش راکه همیشه همراهش بود، برداشت. پرشدن جام مدت زیادی طول کشید،اما وقتی می خواست آن را به لبش نزدیک کند،شاهین بال زد و جام را از دست او انداخت.چنگیز خان خشمگین شد، اما شاهین حیوان محبوبش بود، شاید او هم تشنه اش بود. جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پرش کرد. اما جام تا نیمه پر نشده بود که شاهین دوباره آن را پرت کرد و آبش را بیرون ریخت.چنگیزحیوانش را دوست داشت، اما می دانست نباید بگذارد کسی به هیچ شکلی به او بی احترامی کند، چرا که اگر کسی از دور این صحنه را می دید، بعد به سربازانش می گفت که فاتح کبیر نمی تواند یک پرنده ی ساده را مهار کند.این بار شمشیر از غلاف بیرون کشید، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن آن. یک چشمش را به آب دوخته بود و دیگری را به شاهین. همین که جام پر شد و می خواست آن را بنوشد، شاهین دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد.
چنگیزخان با یک ضربه ی دقیق سینه ی شاهین را شکافت و بمرد.جریان آب خشک شده بود. چنگیزخان که مصمم بود به هر شکلی آب را بنوشد، از صخره بالا رفت تا سرچشمه را پیدا کند. اما در کمال تعجب متوجه شد که آن بالا برکه ی آب کوچکی است و وسط آن، یکی از سمی ترین مارهای منطقه مرده است. اگر از آب می خورد، دیگر در میان زندگان نبود. خان غمگینانه شاهین مرده اش را در آغوش گرفت و به اردوگاه برگشت.دستور داد مجسمه ی زرینی از این پرنده بسازند و روی یکی از بال هایش حک کنند:
یک دوست ،حتی وقتی کاری می کند که دوست ندارید ،هنوز دوست شماست .
و بر بال دیگرش نوشتند:
هرعمل از روی خشم ،محکوم به شکست است .
پندهایی که در حکایت ها نهفته است می توانند در تغییر رویکردها مؤثر افتند و تحول در روحیات مخاطبین بوجود آورند و با عبرت آموزی از بروز بسیاری از پیشامدها ی ناگوار جلوگیری کنند. در دوره های تاریخی که حکایت های بسیاری از آنان نقل می شود هرجا که حاکمان به گفتار مشفقانه و پندهای دلسوزانه اطرافیان وقعی ننهاده اند ،عاقبت و سرانجام خوبی نداشته وخساراتی را به بار آورده اند !
شاید بتوان مهمترین دلیل برای عدم تمکین از مواعظ و راهنماییهای دلسوزانه دیگران را بلند پروازی و عدم توجه به ظرفیت خویش و جامعه روبرو و همچنین برشمردن شأنی فراتر از خدمت به مردم برای خود متصور نمودن دانست که همین نگرش با فاصله های خود انگارانه ، تحول و توسعه فکری را مسدود می سازد،و عدم توسعه فکری حاکمان منجر به زایش پدیده شاهین کُشی می گردد!
آنچه باید ازمکتب شاهین کُشی آموخت روش لقمان حکیم در ادب آموزیست، تدبیر و تفکر بدون خشم و چاره اندیشی و اتخاذ تاکتیک برای نبرد و تجهیز جهت ورود به عرصه جدید است و در این فراگیری نحوه بهره مندی از مشاوران امین و نگهداشت دوستان دلسوز و غیر متملقی که با برنامه ها همسو و برای دوستی ها جان می دهند و به فردا می اندیشند آشکارمی گردد و بر کارآمدی و توانمندی می افزاید . با عبرت از سرنوشت حاکمان گذشته تاریخ، و توجه به احادیث و روایات متقن انساندوستانه و رهنمودهای بزرگان با آموزه های دینی که مصونیت اخلاقی را در خود دارند می توانیم تا نهایتی که تصور نمی شود به پرواز درآییم فقط باید پرواز را یاد بگیریم که بالها برای اوج،خود گشوده می شوند نایستیم تا شاهین کشی به فراگیری مان وابدارد و تندیس طلایی که در میادین خواهیم کاشت حکایت جهلی باشد که برماگذشت ، وقتی دستها به راندن دوست عادت کرد تندیسها نیز بر خشم ناظران می افزایند!هرچند راه دراز است و عمر کوتاه ولی عجله نباید کرد ،عاقل آن است که آهسته و پیوسته رود .یک پیشنهاد دارم که تصمیمات را در سردابهای نمور و تاریک خانه های قدیمی نگیرید که در پشت بام بهتر خواهد بود و از موهبت آب و هوای طبیعی بیشتر می توان استفاده کرد شاید هم باران بیاید که می دانیم :
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره زار خس