امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
سخنان مهندس پرویز فتّاح رییس بنیاد مستضعفان دربارۀ املاکی که در اختیار اشخاص حقیقی یا حقوقی است و اقداماتی که برای بازپس گرفتن آنها صورت پذیرفته یا با موانعی رو به رو شده، همچنان موضوع مورد بحث رسانههاست و واکنشهای متفاوتی هم ابراز شده است.
اشاره به کاخ مرمر به عنوان دفتر کار هاشمی رفسنجانی در دوران ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام و نام بردن از حداد عادل، سید محمد خاتمی و محمود احمدینژاد و املاکی که در اختیار ارتش و سپاه است و زور بنیاد به تخلیۀ آنها نرسیده این ماجرا را برای عموم جذاب کرده است.
هر چند که برخی مانند رییس جمهوری اسبق (خاتمی) دو سال است ملک را تخلیه کرده و گفتهاند اساساً از بیناد نگرفته بودند و رییس جمهوری سابق (احمدینژاد) نیز برای تحویل، اعلام آمادگی کرده و برادرِ هاشمی رفسنجانی هم گفته مادام که او در کاخ مرمر بوده استخر و سونا ندیده بود و اگر بعدتر ساخته شده خبر ندارد یا یک مقام ارتش هم گفته منطقۀ مورد نظر از پیش از انقلاب در اختیار ارتش بوده و مقام سپاه هم اعلام کرده سولهای در اختیار سپاه ولیّامر قرار گرفته بود و آنقدر این طرف و آن طرف واکنش نشان دادند که گویا ویدیوی این مصاحبه را صدا و سیما از روی سایت برنامه برداشته است.
کسانی هم سخنان آقای فتاح را شروع پروژۀ انتخاباتی دانسته و گفتهاند او گزینۀ مورد نظر اصولگرایان برای انتخابات 1400 است؛ همان کسی که قرار است حق مردم را بستاند. هر چند که پوشش کمرنگ سخنان او در صفحۀ اول روزنامۀ کیهان و واکنش منفی برخی اصولگرایان مانند بیژن مقدم در قطعیت این سناریو خدشه وارد میکند.
پرویز فتاح، در دولت اول محمود احمدینژاد وزیر (نیرو) بود ولی روشی متفاوت با دیگر اعضای دولت و حتی رییس خود در پیش گرفت. چنانکه هیچگاه از اسلاف خود بد نگفت و به عکس، آنچه را که از وزیر خاتمی (حبیبالله بیطرف) تحویل گرفته بود «آباد» توصیف کرد و به تخطئۀ گذشته نپرداخت.
شهرت او به سلامت مالی و اخلاقی و پرهیز از حاشیهها نیز از او شخصیت قابل احترامی ساخت و در دولت دوم و بعد از وقایع 88 هم ترجیح داد با احمدینژاد ادامه ندهد هر چند که یک روایت هم این است که چون زیر بار رحیممشایی نرفت، مورد غضب واقع شد.
در بنیاد تعاون سپاه و کمیتۀ امداد هم منشأ خدماتی بود و بیشتر در کمیتۀ امداد به خاطر فروش ساختمان مرکزی و استقرار در خیابان آزادی مورد توجه قرار گرفت هر چند منتقدانی این کارها را پوپولیستی دانستند و پرسیدند اگر واقعا بساط مؤتلفه را از کمیتۀ امداد برچیده چرا چهرههای اصلی آن همچون حمیدرضا ترقی هنوز در مصادر کلیدی کمیته باقی ماندند؟
نویسندۀ این سطور نیز از دو بار مواجهه با مهندس فتاح، خاطرۀ بد ندارد:
اول در ضیافت افطار وزارت نیرو که بدان سبب شرکت کردم تا سوء تفاهم بر سر یک گزارش در روزنامه را مرتفع کنم تا کار به شکایت نکشد و نیاز به توضیح زیاد هم نبود چون به اشارتی پرونده را بست.
نوبت دوم هم که جمعی از روزنامهنگاران را برای هماندیشی به کمیتۀ امداد دعوت کرده بود، برای نخستین بار پا به این نهاد گذاشتم و این نیز به قصد شرح فعالیتهای یکی از انجمنهای خیریه بود که بدون اخد ریالی کمک دولتی به یتیمان ایدز خدمات میدهد و قرار شد پیگیری کنم تا بازدید کند و اگر کمک معنوی میسر بود انجام دهد چون این انجمن بنا ندارد خود را به کمکهای دولتی وابسته سازد.
البته چون پیگپری نکردم بازدیدی هم صورت نپذیرفت و او هم از کمیتۀ امداد به بیناد مستضعفان رفت.
جدای این مقدمۀ طولانی میتوان دربارۀ مواردی که آقای فتاح مطرح کرد این نکات را یادآور شد:
1. چون معمولا دربارۀ ارتش و سپاه در تلویزیون نقدی وارد نمی شود این بخش که املاکی در اختیار این دو نهاد است متفاوت در نظر آمد. اما واقعاً برای مردم چه تفاوتی دارد که این ملک در اختیار نهاد نظامی باشد یا بنیاد؟ تازه مگر به قول عباس عبدی فرماندهان برای خودشان برداشتهاند؟ مگر این که بنیاد قصد داشته باشد به جای کاربری نظامی، مثلا مرکز تفریحی یا شهربازی یا بیمارستان بسازد اما اگر قرار باشد از فلان نهاد بگیرند و در اختیار خودشان باشد برای مردم این بحث چه جذابیتی دارد؟
2. این که دو رییس جمهور که جمعا 16 سال عالیترین مقام رسمی پس از رهبری و صدها میلیارد دلار در اختیار آنها بوده دو تا ساختمان بنیاد را به عنوان دفتر کار در اختیار داشته باشند واقعا موضوع خیلی بغرنجی است یا هدف این بوده که دو نام مورد توجه - خاتمی و احمدینژاد - را بیاورند؟
تازه رییس سابق بنیاد (سعیدیکیا) که همان اواخر ساختمان یاسر را از خاتمی گرفته بود و جالب این که وزیر او هم بوده است. ضمن این که خاتمی از مؤسسه حفظ و نشر آثار امام گرفته بود نه از بنیاد و در واقع از مؤسسه بازپس گرفتند و ربطی به رییس جمهوری پیشین ایران نداشت. احمدی نژاد هم گفته آمادۀ تحویل است.
حفظ اعتبار و جایگاه رییسان جمهوری سابق میتواند به این گزاره پایان دهد که مقامات سابق یا باید همراهی و همزبانی کنند یا محکوم به انزوا هستند. حال اما اختصاص دو دفتر کار به دو رییس جمهوری هم محل مناقشه قرار گرفته است.
3. آقای فتاح به املاکی که متعلق به بنیاد است ولی در اختیار یا تحت اجارۀ دیگران، اشاره کرده اما کاش میگفتند املاکی که افراد با بهای اندک تصاحب کردند یا فروختند چه داستانی دارد؟ این داستان قطعا برای مردم جذابتر است.
4. آیا این که بنیاد، جایی را به یک مرکز مطالعاتی و فرهنگی بدهد این همه سر و صدا نیاز دارد؟ مگر شهیندخت مولاوردی برای خودش برداشته بود؟ با این منطق روزنامه های کیهان و اطلاعات را هم لابد باید پس بگیرند.
5. این که کدام نهادها حالا املاکی از بنیاد را در اختیار دارند آن قدر مهم نیست که فهرست اموال منقول و غیر منقول فروش رفته بنیاد در گذشته مهم است. آیا در این باره هم اطلاع رسانی خواهد شد؟
انتظار این است که بنیاد، گزارشی از تمام داراییها، درآمدها و واگذاری ها منتشر کند. مردم همچنین دوست دارند بدانند مقدار و میزان اموال مصادره شده چقدر بوده و چه تعداد را مالکان با شکایت داخلی یا خارجی توانسته اند پس بگیرند یا نتوانستهاند؟
6. یکی از بستگان نزدیک میگفت اوایل انقلاب، خانهای مصادرهای در خیابان کریمخان تهران به او پیشنهاد شد و نپذیرفت با این استدلال: یا مصادره ناحق بوده که در آن خانه نماز هم نمیتوان گزارد یا بر حق بوده که چرا در اختیار شخص حقیقی قرار گیرد و مدرسه و بیمارستان و کتابخانه نشود؟
7. به نظر میرسد نوع اداره و اطلاع رسانی در بنیاد تابع روحیات و خُلقیات رییس آن است نه ساز و کار مشخص. مثلا دو رییس پیشین بنیاد (فروزنده و سعیدی کیا) چندان اهل گفت و گوی رسانهای نبودند.
قبل از این دو محسن رفیقدوست به شیوۀ بازاریان عمل میکرد یا چندان که در برخی پاسخها آمده گفته میشود مثلا با خود آقای مهندس سعیدیکیا هماهنگ شده است. انگار بنیاد، بیش از آن که از ضوابط و قواعد مشخص تبعیت کند مطابق دأب و شیوه یا سلیقۀ رییس وقت آن پیش میرود. رفیقدوست به یک روش، سعیدی کیا به شکلی، فروزنده در سکوت و حالا فتاح هم به این شیوه.
درست است که همه جا مدیران هر یک ابتکار خاص خود را دارند، اما سازمانها را باید مجموعهای از مقررات و ضوابط و قابل نظارت اداره کند نه سلایق شخصی. کما این که اگر آقای فتاح حساسیتی در قبال این املاک نداشت و اشاره نمی کرد، چه بسا این بحثها هم در نمیگرفت.
8. در میانۀ دهۀ 70 خورشیدی روزنامۀ «سلام» گفت و گویی با محسن رفیقدوست رییس وقت بنیاد ترتیب داد. نخستین پرسش این بود: «اقتصاد ایران در قانون اساسی به سه بخش تقسیم و تفکیک میشود: دولتی، خصوصی و تعاونی. بنیاد اما دولتی نیست چون ذیل قوۀ مجریه نیست. خصوصی هم نیست چون به شخص تعلق ندارد و تعاونی هم نیست. بنا بر این، ذیل کدام بخش قرار میگیرد؟» او پاسخ داد: هیچ یک! بخش عمومی.
اکنون اما اصطلاح بخش عمومی به شهرداری ها اطلاق میشود و میتوان همان پرسش را با آقای فتاح هم در میان نهاد تا پاسخ را از زبان ایشان هم بشنویم.
9. اگر قرار است رویکرد بنیاد در دورۀ جدید بیشتر «حمایتی» باشد تا سرمایهگذاری و انتفاعی و دلیل انتقال آقای فتاح از کمیتۀ امداد به بنیاد نیز همین بوده است چرا نهادها و دستگاههای مختلف با مأموریت کاهش فقر و کمک به فقرا را در هم تجمیع و ادغام نمیکنند تا این همه هزینه و انرژی هدر نرود و دوبارهکاری نشود؟
در دولت، وزارت رفاه و سازمان تعاون و در بیرون دولت کمیتۀ امداد و بنیاد مستضعفان و مانند آن تا انقلابی که به نام حمایت از مستضعفان برپا شد و ساختاری که اکنون گرفتار یکی از افسارگسیخته ترین انواع سرمایه داری شده ناگزیر نباشد هر روز یک گونی برنج را در کنار روغن و چای بسته بندی شده و گاه جمعا به ارزش 200 تا 300 هزار تومان به عنوان نماد کمک در تلویزیون به نمایش بگذارد.
10. سرانجام این که بنیادها در دنیا تعریف مشخصی دارند. مثلا وقتی می گوییم بنیاد راکفلر یعنی در خدمت اهداف خاصی است و مانند شرکت در پی سود متعارف نیست. بنیاد مستضعفان هم باید اهداف خاصی را تعریف کند و با کوچک و چابک سازی به همان اهداف دست یابد. نه آن که با تمرکزصرف بر روی املاک استیجاری و با توجه به هزار برابر شدن قیمت ملک در طول این 4 دهه بسیاری از زیان ها یا سوء عملکردها پوشش داده شود.