زد و خوردی به سبک لاتهای قدیم و زورگیران تهخطی در انظار عمومی و توسط نوجوانانی که احتمالا از طبقات متوسط جامعه هستند یعنی نمیتوان گفت که از اقشار در معرض آسیب یا آسیب دیده هستند و طبیعتا رفتارشان در محیطی شکل گرفته که چنین رفتارهایی را میتوان انتظار داشت.
اگرچه چنین برخوردهایی میان نوجوانان پیشتر و در نسلهای قبل هم به وفور مشاهده شده است، اما قمهکشی توسط دختران نوجوان که اتفاقا به واسطه جنسیتشان بیشتر هم تحت فشار و سلطه قدرت حاکم هستند این زد و خورد را خاصتر میکرد. انتشار گسترده این ویدئو در فضای مجازی را میتوان شاهدی بر این مدعا دانست.
فارغ از جنسیت، این نوجوانان در واقع نسل سوم بعد از انقلاب بوده و هم خودشان و هم والدینشان در سایه آموزههای حاکم آموزش دیده و با انواع تضادهای اجتماعی در سایه تناقض میان خواستهها و اجبار به زندگی و عمل بر اساس خواست حاکمیت مواجه بودهاند.
حالا، اما این نسل سوم بهگونهای سر به عصیان برداشتهاند که نه تنها با شعارها و مطالبات دائمی حاکمیت از شهروندان در تضاد است که حتی بسیاری از نرمهای رفتاری معمول جهانی را نیز زیرپا میگذارد.
قطعا در هیچ کجای جهان قمهکشی امری قابل پذیرش نیست و اگر این حرکت توسط یک نوجوان انجام شود که بهتآورتر و تاسفبرانگیزتر هم هست.
با این حال این نسل عصیانگر و بهویژه دختران آن که به تبع تولد در دورهای دیگر خواستهها و نیازهای متفاوتی هم دارند همچنان مجبورند با فاصلهای عمیق و غیرقابل پذیرش نسبت به همسالان خود در سایر نقاط جهان زندگی کند.
این تفاوت عمیق، اما در سایه ارتباطات گسترده جهانی از چشم این نوجوانان پنهان نمیماند. چه بسا بروز چنین رفتارهایی در میان نوجوان در واقع نوعی ابراز خشم و سرخوردگی از نرسیدن به خواستهها و نیازهایشان باشد، خشمی که اینچنین در یک دعوای خیابانی قابل توجه خود را نشان میدهد.
در این رابطه با دکتر سمیه توحیدلو، جامعهشناس درباره چرایی بروز چنین رفتاری از سوی گروهی از نوجوانان نسل سوم بعد از انقلاب گفتگو کردیم.
نبود آزادی انتخاب در یک نسل، زمینهساز مقاومت در برابر سلطه در نسل بعد است
توحیدلو نظرات خود را اینگونه ابراز میکند: «اینکه ما شناخت کمتری نسبت به جوانان این دوره داریم مربوط به هویت نسلی است.
فضای مجازی هم این نسل را که متفاوت بوده و دغدغههای متفاوتی هم نسبت به نسلهای قبل از خود دارد، برجسته کرده است. به نظر میآید که هویت این نسل و ابژه آن شناخته شده نیست.
این نسل که در این ویدئو مشاهده کردیم فرزندان دهه ۵۰ و ۶۰ هستند یعنی نسلی که خود بعد از انقلاب متولد شده و تحت تاثیر یک ایدئولوژی خاص و هژمونی مسلط انقلاب رشد کردند، محدودیتهای آن را چشیدهاند و حتی محرومیتهای نسبی حاصل از بسیاری از اتفاقاتی که افتاده را درک کردهاند و توقعاتشان نسبت به زمانه بیشتر شده است.
والدین این بچهها با محدودیتهای بسیاری مواجه بودند و ناگهان در دوران جوانی و نوجوانی به شبکه جهانی و اینترنت متصل شدند و این محرومیتها و نداشتنها را بیشتر حس کردند.
در این نسل با والدینی مواجه هستیم که با ایدئولوژی بزرگ شدند، اما بعدها دچار تناقض شدند و این تناقضها در زندگیشان خودش را نشان داد.
حالا این والدین فرزندانی دارند که میخواهند از آنها در برابر بسیاری از مسائل و تناقضاتی که با آنها درگیر بودند و هستند محافظت کنند. این مساله باعث شده که نسل جدید و ابژه نسل بعد را در مقابل و نقد سلطهای که بر خودشان رفته است بنا کنند.
به بیان دیگر برخی از والدین یا همان متولدین دهه ۶۰ به این دلیل که تحت سلطه تربیت از بالا به پایین و غیردموکراتیک بوده است به این نتیجه رسیده است که باید فرزندان خود را آزاد بگذارند.
حتی در برخی مدارس سعی میشود که به دانشآموزان فشار نیاورند. در واقع از نظر پرورش نسل و آموزش اصول اخلاقی و انسانی و نه ایدئولوژیک فعالیت چندانی انجام نشده است.
از سوی دیگر ما در جامعهای زندگی میکنیم که همبستگی اجتماعی در آن به شدت کاهش یافته است؛ یعنی جامعهای فردگرا و خودخواه که خود را در تمام پیمایشهای اجتماعی نشان داده و مشخص شده است که اعتماد اجتماعی، سرمایه اجتماعی و همبستگی پایین آمده است.
خانوادهای که خودش گرفتار است نمیتواند به فرزندانش شکلگیری رابطه اجتماعی موثر در فضای حقیقی و غیرمجازی را آموزش بدهد.
در همه جهان بچهها یاد میگیرند همانطور که خودشان را در فضاهای علمی و ... میپرورانند، روابط اجتماعی، حضور در فعالیتهای مدنی، اثربخشی اجتماعی، مسئولیتپذیری اجتماعی و... را نیز یاد میگیرند. ریشه شکلگیری و ماندگاری چنین رفتارها و اصولی در همان کودکی و نوجوانی است.
ما از نسل جدید به این دلیل که در فضایی با همبستگی اجتماعی بسیار پایین رشد میکند، مسئولیت اجتماعی چندانی نمیبینیم، البته به جز در گروههای دوستی که هول لذت و بازنماییهای مرتبط به هویت نسلی در فضای مجازی خود را نشان میدهد.
البته این نسل بسیار کارآمد، خلاق، به روز، نزدیک به تکنولوژی و مرتبط با جهان است، اما تعامل بین نسلی شکل نگرفته است که یک بخش آن به دلیل آن است که در جاهایی که نباید مداخله میشد و مداخلات بیش از اندازه و خارج از رویه انجام شد.
همچنین نبود یکسری از آزادیهایی که نیازمند شکلگیری قدرت انتخاب در یک نسل دیگر بود خود را به شکل مقاومت در برابر سلطه در نسل بعد نشان میدهد. فکر میکنم بخشهایی از عملکردها را بتوان بر مبنای تفاوتها و تعارضات نسلی تحلیل کرد.»
قمه کشی دختر نوجوان کارکرد خشونت نداشت
(آیا بیرون آوردن قمه توسط یکی از این نوجوانان میتواند نشان دهنده افزایش خشونت در جامعه یا در میان نسل جوان باشد؟): «من این حرکت را که در فیلم دیدم نمیگویم خشونت است. این دختر نوجوان دقایقی کتک میخورد، اما در هیچیک از این لحظهها قمه را بیرون نمیآورد، بعد هم که قمه را بیرون میآورد از آن استفاده نمیکند.
این موضوع نشان میدهد که برای این نوجوان قمه ابزاری برای اعمال خشونت نیست بلکه ابزاری برای جلب توجه است چرا که اگر ابزار خشونت بود در لحظه استفاده میشد، اما این دختر علیه هیچکس از آن استفاده نکرد. این رفتار را من بازنمایی یک هویت میبینم.
شاید بتوان گفت که سبک لاتی حرف زدن و قلدربازی و پیروی از سبک افرادی مانند تتلو و ... برای نوجوانان جذاب است، این سبکها برای نسلهای قبلی متعارف نیست، اما این نسل کاملا از آن پیروی میکند.
این موضوع را باید در ابژه نسلی تعریف کرده و آگاه باشیم که این نسل علائق را با این تیپها بروز میدهد و به اینفلوئنسرهای اینستاگرام و ... علاقه نشان میدهد و خودنمایی لاتمنشانه رفتاری است که این نسل یاد میگیرد که بروز بدهد. لاتی حرف بزند، از ادبیات رکیک استفاده کند و این موارد را در محاورههای نسل بعدی شاهد هستیم.
این رفتارها هم نوعی خود را نشان دادن است؛ بنابراین قمه هرچند که ابزار خشونت است، اما در یک تحلیل نرم در این مورد خاص بیشتر بازنمایی هویت نسلی است تا بازنمایی خشونت و بیشتر «من هستم» را نشان میداد تا اینکه بخواهد به وسیله آن خشونت کرده یا خشونت طرف مقابل را دفع کند.»
(طرز صحبت لاتمنشانه و استفاده از الفاظ رکیک در محاورهها و حتی شوخیهای روزمره تنها مختص به نسل جدید نیست و در متولدین دهه ۶۰ هم دیده میشود؛ میتوان گفت که این سبک در حال گسترش در جامعه است، نهادینه شدن این نوع رفتار میتواند آینده جامعه را با آسیب مواجه کند؟): «در راستای همان صحبتهای قبلی میتوان گفت این نوع رفتارها نوعی ابزار مقاومت هستند.
وقتی هژمونی یک نوع تفکر، زیست، سبک زندگی در یک جامعهای تبلیغ شده و افراد به آن نوع رفتار اجبار شده و بر مبنای آن گزینش میشدند، ابزار مقاومت در برابر چنین شرایطی در بسیاری مواقع در نقطه مقابل خود را نشان میدهد که میتوانید آن را در نسلهای قبلتر هم مشاهده کنید و با اینکه عمومیت ندارد، اما در حال تبدیل شدن به چهره نسل جدید است.
شبکههای اجتماعی گاهی بازتولید خشونت میکنند، زیرا در فضای مجازی افراد شناخته شده نیستند و لزوما هویت واقعی ندارند، بنابراین به راحتی خطوط قرمزی را که شاید در جمعهای واقعی و نزدیک به کار برده نمیشوند، رد کنند؛ این فرم که برای برخی جذاب شده به تدریج از فضای مجازی به فضای واقعی زندگی و روابط حقیقی هم نشت میکند.
از سوی دیگر بسیاری از ما در عرصههای مختلف اقدامات نابهجای مداخلهگرانه فرهنگی میکنیم مانند سریالهای خانگی پرمخاطب که اتفاقا بخش بزرگی از جوانان و نوجوانان آنها را دنبال میکنند برای جذابیت بیشتر خشونت و فحش و استعمال مواد مخدر را به نمایش میگذارند و کارگردان هم میگوید من در حال بازنمایی شرایط جامعه هستم.
این رفتارها نشان میدهد که یکسری از قبحهای اجتماعی و نه ایدئولوژیک و دینی شکسته است؛ این فضا روی محصولات فرهنگی ما هم تاثیر داشته است. همچنین به صورت وسیعی روی جوانان هم تاثیر گذاشته است.
ما مجموعهای نداریم که با افق دید وسیعتر این را بررسی کند که به کدام سمت میرویم و اگر باید چیزی اصلاح شود چگونه باید انجام شود آیا با فشار، محدود کردن فضای مجازی، محدود کردن سبکهای زندگی انجام میشود یا با جایگزینهای درست و مناسبی باید انجام شود که جذابیتهای ویژه و خاص مورد نظر نسل جدید را داشته باشد.
وقتی از جایگزین مناسب برای مردم و جوانان میگوییم با فیلمها و عکسهای مرتبط با بعضی سبکهای زندگی مواجه میشویم که همیشه نمیتواند جایگزین مناسبی باشد، زیرا جایگزین باید با ذائقه مردم و نسل جدید هم بخواند؛ بنابراین باید کمی کار فرهنگی اصیل و واقعی بکنیم که در فرهنگ ما کم نیستند.
اما مشکلات جانبی باعث شده که افراد متخصص سکوت کرده و به حاشیه بروند. در این شرایط مردم تغذیه فرهنگی خود را از فضای مجازی یا بخشی از فرهنگ کشورهای بیگانه میگیرند که اتفاقا اصل فرهنگ آنها هم نیست بلکه فرهنگ حاشیهای این جوامع است و تبدیل به اصل و ماهیت اصلی زندگی ما میشود؛ بنابراین وقتی همه این موارد را کنار هم بگذاریم متوجه میشویم که ما کار فرهنگی درست، دقیق و براساس مطالعه نمیکنیم.
بلکه خارج از فضای ذهنی و قدرت انتخاب افراد اقدام میکنیم و این مساله باعث میشود که مرتب از یک طرف بام بیفتیم.»