سفر یک روزهی ما به چویبده نه از سرِ تفریج و سرگرمی و نه گشتوگذار و خرید میگو و ماهی و نه گزارشنویسی و ثناگویی برای سازمانی و ادارهای و یا حتی ...
شوشان - لفته منصوری:
(قسمت دوم)
سفر یک روزهی ما به چویبده نه از سرِ تفریج و سرگرمی و نه گشتوگذار و خرید میگو و ماهی و نه گزارشنویسی و ثناگویی برای سازمانی و ادارهای و یا حتی دولتی از دولتهای گذشته و حال است.
که اینان خود روابط عمومی دارند و دهانش گشاد است و بیانش بیلکنت است و محتوای پیامش آغشته به راست و دروغ است! و اگر اینطور نباشد چرا سایت میگوی چویبده تنها با ۱۵% ظرفیت، فعال است؟! و چرا بعد از ۳۳ سال از پایان جنگتحمیلی و ۲۸ سال از راهاندازی این مجتمع، هنوز فقیران چویبده بر سرِ سفرهی بهزیستی و کمیته امداد نشستهاند؟!
و چرا آرمانهایمان رخت بربسته و دعاهایمان آمین ندارد و تدبیرهایمان بر باد رفته است، که از خدا بخواهیم و توکل کنیم و کار کنیم که با این آب شیرین و شور و لبشور و این خاک شورهزار و لمیزرع و آن خاک حاصلخیز و پر برکت و این رودخانهها و خورها و کانالها و نهرها و این هوا و دما و این خورشید و ماه و این جزر و مد؛ نباید جوان بیکاری تا که پیر شود و یا که فقیری شرمنده و خجلتزده اهل و عیالش گردد!
بلکه ثروتمندترین مردمان این سرزمین، اهالی چویبده باید باشند و حق این است که آبادانی به این دیار بازگردد و نعمت فراوان شود و صادرات افزایش یابد و نان به کام کودکان زاده از والدین رنجکش خوش آید و مردمان در ناز و نعمت و آسایش و آرامش خدای خویش را عبادت کنند.
درست است که ما به بهانهی ویروس لکه سفید، توشهی سفر بربستیم و پا بر زمین چویبده نهادیم و اگر مهرداد محمدی دوست و داود احمد زاده و طرح نرسری (نوزادگاهی) این دو آبادانی با غیرت نبود، چی میدانستیم که: «ویروس لکه سفید میگو که باعث تلفات ۱۰۰ درصدی ذخیره استخرهای پرورشی طی ۷ تا ۱۰ روز میشود، موجب کاهش تولید و روند توسعه صنعت پرورش میگو در سراسر جهان شده است.
با بروز این بیماری در مزارع آبادان در سال ۱۳۸۱، هزینهای بالغ بر ۱۰۰ میلیون تومان[۱] برای ضد عفونی استخرها صرف شده است.
برآورد خسارت ناشی از این بیماریها طی سالهای ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۶ در دو استان خوزستان و بوشهر بالغ بر ۵۰ میلیارد تومان بوده است که با احتساب خسارت ناشی از همهگیری سال ۱۳۸۶ در منطقه چابهار این خسارت به ۱۰۰ میلیارد تومان میرسد.»[۲]
و محققان موسسه تحقیقات علوم شیلاتی کشور فریاد برنمیآوردند و نهیب نمیزدند که: «چنین بهنظر میرسد که نیمی از عمر این صنعت جوان [پرورش میگو] به درگیری با بیماریها و بهخصوص بیماری لاعلاج لکه سفید سپری شده است.»[۳]
و چطور ایدهی مهرداد محمدیدوست با پول داود احمدزاده و علی بحرانی بهثمر نشست و امر لاعلاج را معالجه کرد و بهمصداق «کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من» بهتنهایی کاری بزرگ و ستودنی انجام دادند و پرورشدهندگان میگوی سایت چویبده علیرغم هزینهی اولیه تأسیس نرسری (نوزادگاهی) از آن استقبال شایانی کنند؟! و از دولت خبری نباشد که کمکی کند و یا حداقل چوبی لای چرخ نگذارد!
چطور این دو آبادانی: یکی محقق و دیگری کارآفرین، توانستند با یکی از بزرگترین، مخربترین و خطرناکترین «ویروسهای جدا شده از میگو با قطر ۱۵۰ و طول ۳۵۰ نانومتر، تخممرغی شکل تا میلهای شکل و دارای دم در انتها و پوشش سه لایهای بهنام کپسول، که درون آن DNA دو رشتهای دارد و در رسوبات کف به مدت ۲۵ الی ۳۲ روز زنده میماند و از عوامل اصلی انتشار و شیوع بیماری [لکه سفید] در استخرهای تازه ذخیرهسازی شده باشد.»[۴] مبارزه کنند و پشت آن را به زمین بزنند.
آری «ویروس جدا شده از میگو» و چه راست گفت صائب تبریزی:
شیشه نزدیکتر از سنگ ندارد خویشی / هر شکستی که به هر کس برسد از خویش است.
اما محمدیدوست و احمدزاده ثابت کردند که این ویروس حتی بهحکم خویشاوندی و عناد و لجاجش با میگو را تا حدود زیادی لگام و مهار زنند و بهقول معروف با اتکا به تواناییها و امکانات خویش، عملاً ثابت کردند که:
گر نگهدار من آن است که من میدانم / شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
«آنها سازهی نرسری (نوزادگاهی) را در کنار استخرهای خاکی پرورشی ایجاد کردند تا میگو را بعد از تکثیر و تا قبل از شروع دوره پرورش در استخر خاکی، در نرسری نگه داشته و از آن مراقبت بهعمل آوردند و بعد از آنکه بچه میگو تا وزن ۲ الی ۳ گرم رسید آن را در استخرهای خاکی رهاسازی کنند.
آنها برای دستیابی به اهدافی نظیر افزایش وزن میگو جهت ذخیرهسازی بهمنظور کاهش طول دوره پرورش میگو در استخر خاکی؛ چراکه افزایش بازماندگی و افزایش تولید در واحد سطح را بههمراه دارد.
افزایش وزن بچه میگوهای ذخیرهسازی شده در نرسری موجب افزایش مقاومت در مقابل بیماریها میشود.
امکان افزایش تراکم ذخیرهسازی و افزایش تولید در واحد سطح فراهم میشود.
امکان افزایش تعداد دورههای پرورش با کاهش دوره و افزایش بهرهوری از استخر میشود و همچنین امکان افزایش ایمنی زیستی با ضد عفونی کردن آب ورودی و پوشش مخازن فراهم میشود که احتمال شیوع بیماریها کاهش مییابد.»[۵]
و ما در روز جمعه زنان اهل چویبده را چون فرشتههایی با روپوشهای سفید و رعایت حداکثر پروتکلهای بهداشتی در حال پاک کردن میگو در کارگاه حاج داود احمدزاده دیدیم.
و پای صحبتهای مهرداد و داود نشستیم. وجود آنها مالامال از آبادان است. پُر از خوزستان و لبریز از ایران است.
اگر لوحهای تقدیر داود احمدزاده را رویهم بچینیم از قدش بلندتر میشوند؛ از رئیس جمهور و وزیران مختلف و استانداران و فرمانداران و مدیرانکل و ... لوح دادند و زنجیر به پایش بستند و من هیچوقت نفهمیدم که برای چیست که لوح میدهند؟! و چرا در لوحها کلمهها و جملههای قشنگ مینویسند؟! و چرا همانان مانع میآفریند و چوب لای چرخ میگذارند؟!
و ایکاش داود احمدزاده را درک میکردند! ایکاش او را میشنیدند! او حرفهای زیادی برای گفتن دارد! حرفهایی بهقیمت زمین افتادنها و بهپا ایستادنهای مکرر او، به دست آمده است! حرفهایی که تجربه زیستهی اوست! حرفهایی که دانش تجاری اوست! او دکترای کسب و کارش را در شلاهی عریان چویبده گرفته و بعد دنبال PHD آکادمیکش رفته است!
ایکاش مهرداد محمدیدوست میتوانست ایدههایش را تدریس کند! ایکاش دانشگاههای ما مستقل بودند و به او کرسی استادی میدادند! ایکاش مدال مجاهدت بر سینهاش میآویختند! او نقشههای اجرایی ایده علمی – کاربردی خود را بدون هیچ چشمداشتی در اختیار پرورشدهندگان چویبده قرار میدهد! آخه مگه میشه؟! مگه داریم؟! آره بابا، آبادانیها خودشان اینطوریاند!!!
من از دوست عزیزم آقای کاظم مروانی که در شرکت کالهی نجف اشرف کار میکند، خواهش کردم که از قیمت میگوهای وارداتی ترکیه و دیگر کشورها در هایپرهای بزرگ شهر نجف اشرف عکس بگیرد و برایم بفرستد.
وقتیکه قیمتها و بستهبندی را میبینم، حق بدهید که سوگمند تدابیر اقتصادی مدیران استان و کشورم باشم.
آقای رئیس جمهور از وزیران و مدیرانتان بخواهید داود احمدزاده و مهرداد محمدیدوست را اگر نمیتواننددرک بکنند حتیالامکان بشنوند!