شوشان - شهرام گراوندی:
دوم آذرماه روز شگفتی است! شگفت از آن رو که حداقل دو مناسبت متقارن و عجیب را در بطن خود دارد .
درگذشت غلامحسین ساعدی در چنین روزی در سال 1364 در پاریس . و تولد جلال آل احمد در همین روز در سال 1302 . دو رفیق . دو هم مسلک مرامی . دو آدم با جهان های شلوغ ذهنی و روحیه ی رهبری منحصر به فرد . و توان و کاریزمای شگفت در زمان حیات ( فی المثل برای تشکیل کانون نویسندگان و راه اندازی تشکیلات صنفی و انتشار نشریات یگانه در دهه ی سی و چهل و پنجاه ووو ) و حفظ و داشتن و استمرار این کاریزما حتا پس از مرگ .
اکنون که سالها از آن دهه های شگفت نوشتن و مبارزه و خلاقیت می گذرد ، و ما آدمیان این روزگار - محق و غیر محق - آدمیان آن روزگار و مرده گان را به قضاوت می نشینیم ، خیلی ها جلال را نفی می کنند و به او می تازند . من اما جلال را دوست می دارم . و تحسینش می کنم .
بخاطر اینکه خودش بود . با تمام آشفتگی ها و از این شاخه به آن شاخه پریدن های ایدئولوژیک و مسلکی حزبی .
چرا که اکنون بر این باورم مشکل ایران امروز ما ، مشکل ایدئولوژی نیست . و صدها روشنفکر و آدم جریان ساز مثل جلال و شریعتی از پس بحران های رفتاری اجتماعی فرهنگی ما بر نمی آیند .
همین جا هم البته باید یاد کنم از دکتر علی شریعتی که او نیز در چنین روزی به دنیا آمده ! دوم آذرماه 1312 . حیرت انگیز نیست؟! چرا هست !
او هم به یک طریقی سرنوشت جلال را پیدا کرده . و تازه ، خیلی بدتر و شدیدتر از جلال با او رفتار می شود . از همه سو و به خصوص از طرف افکار عمومی نفی و به سخره گرفته می شود .
عملی که گمان نمی کنم در هیچ فرهنگی و در هیچ کشور دیگری ، این قدر ظالمانه و زشت و در کمال بی شرمی با بزرگان اندیشه و فرهنگ شان مرتکب شوند .
حالا جلال آل احمد تا حدودی ، حکومت و حاکمیت جمهوری اسلامی و فضای پس از انقلاب را با خودش دارد . برایش فرهنگسرا و اتوبان و خیابان سند می زنند ووو. که البته این نکته هیچ اهمیتی ندارد . تا بوده همین بوده ... . کتاب های هر سه ی نام های یاد شده دارد بدون هیچ سانسوری چاپ و نشر می شود و کو کسی که کتاب بخواند؟ و یا دیگر سراغ این سه برود؟!
نظرتان را به نوشته ی دیگرم درباره ی جلال جلب می کنم که باز هم از همان متن پژوهشی " بیداری در ادبیات معاصر " نقل می شود که سابق بر این در جاهای مختلف بدون اجازه و با اجازه منتشر شده است!
" گلدسته ها و فلک " و جلال آل احمد
اگرچه معتقدم و در این اعتقاد بسیارانی هم بر این باورند که صادق هدایت بدون شک برترین داستان نویس معاصر ایران است ولی به زعم من، این جلال آل احمد است که جامه ی روشنفکری برازنده تری بر تن دارد و جامع الاطراف تر و بسیط تر حضور دارد.
جلال ، سارتر ایران است. نگاه فراگیر جلال به تمامی هنرها و حضور بی تابانه ی او در تمامی عرصه های هنر با نگاه موجز و منتقدانه اش را نمی توان در دیگر مولفان قبل و بعد او سراغ کرد.
در زمانه ای که تکنولوژی وارداتی و سیر توفنده ی مدرنیته در ایران ، آهنگی شتابناک گرفته بود و دغدغه ی اصلی بسیاری از روشنفکران، سیخونک زدن و انتقاد به این رشد مهارناپذیر بود و هر کسی از منظر چشم خود و یا مرام و مسلک اعتقادی حزبی خود در قصه ها و بیانیه های شخصی – حزبی به این مدرنیته ی وارداتی می پرداخت و خرده می گرفت، تنوع زیست جلال آل احمد و سیر فکری ادبی وی جای شگفتی و تامل دارد.
و اگرچه سالها از مرگ جلال می گذرد و ماحصل تلاش جمعی او و یاران متحد و پراکنده و نامتحدش در بهمن پنجاه و هفت با انقلاب اسلامی به بار نشست، ولی هنوز این پرسش ذهنی – و البته بی جواب – باقی مانده که هدف و غایت آرمان و مقصود واقعی کسی چون جلال چه بوده؟ وقتی به مجموعه ی کارها و آثار وی از " غربزده گی " و " در خدمت و خیانت روشنفکران " و " مدیر مدرسه " و اقلیم واره ها و دیگر آثارش نگاه می کنیم و از خلال آن نوشته ها می خواهیم رد فکری و ذهنی جلال و نگرش غایی مولف را کشف کنیم، در می بابیم که جلال مثل ماهی گریز باز هم ماهرانه و تا دم مرگ از کف ما گریخته و سوال ما را بی پاسخ گذارده.
نمونه اش همین " گلدسته ها و فلک " که به عنوان یکی از برجسته ترین داستان های ادبیات معاصر شناخته شده و به شمار می رود و مربوط به سال های آخر زندگی کوتاه اوست، ما را در طرح این پرسش بیشتر تشویق می کند که این سیر فکری و رشد ادبی فرهنگی جلال به کجا ختم شده و در آخر چه فرجامی یافته و با کدام باور از حیات زنده گان فاصله گرفته.
" گلدسته ها و فلک " اوج نگارش جلال بعنوان نویسنده است. و چنانکه از شواهد بر می آید او که تمام نحله ها و جریان ها را آزموده و به کناری نهاده ، به کودکی باطنی برگشته که در این قصه به نظاره ی آسمان آبی بر فراز گلدسته ها نشسته است و اگرچه شک غریبی هم در او مانده ولی فرجام راه را برای ما آشناتر از پرده بیرون انداخته است.
کودکی که از نظام آموزشی سوغاتی از غرب خسته است. همان باورهای نخستینی که در نخستین آثار جلال طرح شده بود و بشدت هم از آن استقبال شده بود.
حرکت ذهنی و فکری و عملی جلال از او، حاضر و آماده ترین روشنفکر و نخبه ترین آنها را در تمام تاریخ ادبیات معاصر و ادبیات دوره ی بیداری شکل بخشیده است.
شکل و نقشی که به طرز غریبی به پیراهن روشنفکری جامعه ی ایرانی بخیه شده و زدودنی نیست.