به نشریات هفتگی و ماهانه و فصلی که گاه دفتری ندارند و خانه به دوشاند و نویسندگان آنها ممر درآمد دیگری دارند و به این نان تلخ دل نبستهاند، به چشم نشریات روزانه و خبرگزاری ها نگریسته نشود.
مهمتر این که اتفاقا مجلات وزین و ماهانۀ کاغذی به یارانه بیشتر نیاز دارند و اگر آنها هم نباشد کل کیوسکها را پفک و نوشابه و بیسکوییت تسخیر میکند.
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- مدیر کل مطبوعات و خبرگزاریهای داخلی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پرداخت یارانه به نشریات و خبرگزاریها را به ارایه و ثبت کد کارگاهی منوط کرده است.
میدانیم که مادۀ 46 قانون مطبوعات برحمایت از فعالان رسانهای تأکید دارد و مادۀ 31 آیین نامۀ اجرایی قانون، مصوب سال 1395 هیأت وزیران، شرط حمایت مادی و معنوی را «بیمه کردن» کارکنان دانسته است.
در نیت خیر مدیر کل محترم هم البته کمترین تردیدی نیست و خوش بختانه کاملا از جنس رسانه است. همچنین شکی نیست که کارکنان بیمه شده کمتر در معرض اخراج قرار دارند و در صورت بیکار شدن وقتی میتوانند از حقوق بیکاری برخوردار شوند که بیمه شده باشند مضافا به این که زیر چتر حمایتهای بعدی از جمله عضویت در صندوق هنر نیز قرار میگیرند. در این میان اما نکاتی مورد غفلت قرار گرفته است:
1. یارانه، وجهی است که از بودجۀ اختصاص یافته برای ارتقای سواد رسانهای مردم و کمک به اعتلای فرهنگ مطالعه اختصاص می یابد. ملاحظه میفرمایید که مخاطب واقعی، مردم و مصرف کنندگاناند نه اشتغال کارکنان رسانهها و متولی اشتغال، دیگری است.
2. نویسندۀ این سطور خود بیمۀ شدۀ همین پایگاه خبری – تحلیلی (تارنمای عصر ایران) است و خوشبختانه فهرست بلندبالایی از کارکنان در فهرست بیمه آن قرار دارند. پس این یادداشت را برای شانه خالی کردن و نفع این سایت نمینویسد و چه بسا برخی تعجب کنند چرا مطلب را با نام منتشر میکنم.
در طول سالیان متمادی فعالیت در نهاد صنفی نیز همواره پیگیر بیمۀ خبرنگاران و روزنامهنگاران بودهایم و یکی از کسانی که این شرط را برای حمایت لازم میدانستم اما نه همۀ رسانهها. چرا که یک هفتهنامه یا ماهنامه یا فصلنامه جز منشی و آبدارچی نیاز به نیرویی ندارد که 44 ساعت هفته برای آن کار کند تا بیمه شود.
مشکل این دستورالعمل نیز همین است. روزنامه و سایت و خبرگزاری را با هفتهنامه و ماهنامه و فصلنامه یکسان انگاشته است.
در یک هفتهنامه یا ماهنامه چه بسا غالب نویسندگان اساساً حقوقی دریافت نکنند تا بیمه بر آنان مترتب باشد. یا چه بسا در طول یک سال یک بار هم به دفتر نشریه پا نگذارند. در مورد خاص هفتهنامهای که ربع قرن در آن مسؤولیت و رکورد تحلیل هفتگی مستمر (1100 هفته/ 26 سال) را دارم با قاطعیت میتوانم گفت برخی از نویسندگان هیچ دریافتی ندارند یا بازنشستهاند؛ همه البته بیمهاند اما از جاهای دیگر.
چگونه میتوان انتظار داشت صاحبامتیاز، صفحهآرایی را که تنها 5 ساعت در هفته با نشریه همکاری دارد و در آستانۀ بازنشستگی از جای دیگری است بیمه کند؟
لابد گفته میشود نیروی اداری و خدماتی چه؟ بله، آنها هم بیمهاند. اما در دفتر سرمایهگذار. در واقع همه بیمهاند اما از جاهای دیگر و غالب افراد هیچ رابطۀ استخدامی ندارند.
در هفتهنامۀ ما تحلیلگر اقتصادی نام آشنایی طی 15 سال همکاری بدون اغراق یک ریال هم نگرفته و گاه آمادۀ کمک هم بوده است!. او را چگونه باید بیمه کرد؟ چرا تصور می شود نشریه مثل کارگاه تولید جوراب یک کارفرما دارد با چند کارگر؟
نکته همین است: داستان هفتهنامه و ماهنامه و فصلنامه از روزنامه و سایت روزانه و خبرگزاری بالکل جداست چون ممکن است تمام مطالب یک هفتهنامه را نویسندگانی بیرون مجموعه تأمین کنند و غالبا حقوقی دریافت نکنند یا در حد حقالتحریر باشد.
مثال حی و حاضر همین قلم که بیش از 25 سال است سردبیر یا مدیر تحریریه یا نویسنده و مسؤول در روزنامه ها و نشریات مختلف بوده و هم زمان در حال مدیریت وسردبیری یک هفتهنامه و میدانم همتایان کم نیستند اگر باقی مانده باشند.
اگر وزارت کار بخواهد یارانه بدهد، بله باید به اشتغال و استخدام منوط کند. اگر ستاد اقامۀ نماز بخواهد کمک کند، بله باید ببیند همه اهل نماز هستند یا نه. اگر بنیاد شهید بخواهد حمایت کند، بله طبعا بررسی میکند چقدر به موضوع شهدا پرداخته شده است. اگر وزارت اطلاعات بخواهد کمک کند بله ببینند چقدر در افشای توطئهها نقش داشته اند. اما وزارت ارشاد یارانه می دهد تا امکان ادامۀ حیات نشریه و عرضه به قیمت کمتر فراهم باشد.
تا رمقی بماند و همین نسخه های باقی مانده را دست کم ملت خریداری کنند و در واقع کمک به انتشار و نرخ مطالعه است نه اشتغال و کارآفرینی تا منوط به کد بیمه باشد و معیار هم میتواند عرضۀ واقعی باشد که با استعلام از چاپخانه و توزیع و بازدید میدانی از دکهها میسر است.
وقتی شخص رییس جمهور بازدید میدانی میکند چه اشکالی دارد مدیر کل محترم که جوان و پرانرژی است از همان دکۀ سر خیابان هشتم قائم مقام فراهانی (که خوشبختانه خیابان زنده یاد احمد بورقانی نام گرفته) بپرسد کدام نشریات هر هفته و هر ماه میآیند؟ کافی است فهرست بلندبالای نشریات یارانه بگیر را با عرضۀ واقعی قیاس کنند. می دانم نتیجه تکان دهنده خواهد بود اما همین صوری ها چه بسا مشکلی در ارایۀ کد کارگاهی نداشته باشند!
درست است که برخی بدون هیچ دفتر و دستک و صوری نشریه منتشر میکنند و در واقع منتشر نمیکنند و تنها ادای انتشار درمیآورند و چند نسخۀ محدود را میفرستند و میخواهند یارانه بگیرند، درست است که سایت و روزنامۀ واقعی باید پرسنل واقعی داشته و باید بیمه شده باشند اما هفتهنامه و ماهنامه و فصلنامه های امتحان پس داده می توانند مستثنا شوند.
مثال روشن، بخارای علی دهباشی است. همۀ کارها را یک تنه انجام میدهد و مطالب آن را استادان و نویسندگان تأمین میکنند. نمیدانم کد کارگاهی دارد یا نه اما کمک به فرهنگ و ادب میکند یا نه؟ یک تنه به اندازه همه بنیادهای بودجه خوار فرهنگی ثمر میدهد یا نه؟ به انتشار آن باید کمک کرد یا به اشتغال نیروی خدماتی در آن؟
برخی البته از اساس با یارانه مخالفاند و معتقدند نشریۀ خوب مشتری دارد و پول خود را از آگهی و مشتری درمیآورد و یارانه نمک گیر و ایجاد توقع می کند. نظر این نویسنده هم در شرایط ایدهآل همین است که هیچ یک نگیرند مگر نشریات کاملا خاص مثلا حمایت از معلولان که نباید چشم به بازار داشته باشند و نهایتا به جای آن بنگاههایی چون بانک ها موظف به آگهی شوند.
اما وقتی بازار کاغذ چنین است و شبکه های اجتماعی و شایعات مجالی برای مطبوعات چاپی نگذاشته و دکه ها پر شده از تنقلات و دخانیات و مایعات همین نفس آخر را هم باید گرفت؟ وقتی نرخ مطالعه پایین است حذف یارانه جز به افزایش قیمت به چه میانجامد؟
پس، پیشنهاد مشخص این است که در آییننامۀ اجرایی برای غیر روزانهها (مثل هفتهنامهها و ماهنامهها و فصلنامهها) به جای الزام به «بیمه کردن» شرط «بیمه بودن» بیاید.
صریحتر این که به نشریات هفتگی و ماهانه و فصلی که گاه دفتری ندارند و خانه به دوشاند و نویسندگان آنها ممر درآمد دیگری دارند و به این نان تلخ دل نبستهاند، به چشم نشریات روزانه و خبرگزاری ها نگریسته نشود.
مهمتر این که اتفاقا مجلات وزین و ماهانۀ کاغذی به یارانه بیشتر نیاز دارند و اگر آنها هم نباشد کل کیوسکها را پفک و نوشابه و بیسکوییت تسخیر میکند.
یارانۀ مطبوعات؛ کمک به انتشار و مطالعه یا به کار و اشتغال؟
درست است که به رغم رشد 9 درصدی بودجه فرهنگ در لایحۀ 1401 شاهد کاهش 40 درصدی بودجۀ معاونت مطبوعاتی هستیم ولی چرا نشریات واقعی غیر روزانه - بر غیر روزانه تأکید دارم - که بیمه نکردهاند اما کارکنانشان بیمهاند و برخی از نویسندگان آنها اساسا حقوقی دریافت نمیکنند و این یارانه را به بخشی از زخمِ بدهی به چاپخانه و کاغذفروش میزنند، چوب بخورند؟
کم لطفی است اگر این نوشته به دغدغه های شخصی نسبت داده شود که « روزی مقدر است». به حساب این بگذارید که سردبیر یکی از بهترین مجلات کشور که صاحب قلم و اندیشه است در سرمقالۀ دو شماره پیش خود از مشکلات مالی و مطالبۀ مالیات به رغم معافیت مطبوعات، مینالید و هنوز هم شمارۀ تازه آن روی دکه نیامده، به حساب ضرورت ادامۀ حیات نشریات چاپی غیر روزانه بگذارید که از سایتها ارتزاق نمیکنند و تمام مطالب آنها تولیدی است.
نکتۀ پایانی هم این که در سالهای اخیر ناشرانی حمایت میکنند و الزاماً صاحبامتیاز سرمایهگذاری نکرده مثل روند تولید فیلم در سینما که «کارگردان و تهیهکننده و سرمایهگذار» سه ضلعاند در نشریه هم «صاحب امتیاز و سرمایهگذار و سردبیر» میتوانند سه ضلع باشند. در این حالت کارفرمای اصلی کارکنان اداری را تحت پوشش بیمه قرار داده اما زیر نام دیگری.
مدیر کل جدید میتواند کمیتهای از استادان شناخته شده ارتباطات را که همه قبول دارند انتخاب کند تا آنها تعیین کنند یارانه به کدام نشریات تعلق بگیرد. درست است که در دوران قبل سازوکاری تعیین شد ولی در همان سازوکار اگر به شکل صوری نشریه را ارایه کنی و اعلام وصول شود و روی دکه غایب باشد انتشار آن منظم تلقی میشود اما اگر ماهنامهای به خاطر حفظ کیفیت، استاندارد خود را زیر پا نگذارد و یک ماه منتشر نشود نامنظم است.
از مخاطب گرامی که از این نویسنده انتظار مطلب تاریخی و سیاسی و فرهنگی داشته ولی با نوشتۀ صنفی روبه رو شده و بر خلاف اغلب نوشتهها ضمیر متکلم به کار رفته پوزش میخواهم اما میپرسم آیا تبدیل دکههای مطبوعات به کیوسک تنقلات و دخانیات و مایعات آزارنده نیست؟
آیا دل مدیر کل جدید رضایت میدهد اندک نشریات واقعی باقیمانده به خاطر کد کارگاهی از پا بیفتند؟ اگر قبل یا بعد از حضور در دفتر خیابان هشتم، لَختی کنار دکۀ سر خیابان بایستید و هم تعداد نشریات باقیمانده را ببینید و هم نسبت فروش مطبوعات به دخانیات و تنقلات و مایعات، روشن میشود به مطالعه و بقا باید کمک کرد یا دغدغۀ دیگری داشت.