شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۰۸۳۵۵
تاریخ انتشار: ۱۸ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۲:۴۸
شوشان - مهری کیانوش راد: 

از روزی که خود را شناختم ، آینه بودم ، اَینه ی خود و دیگران.

دیگران نیز آینه بودند ، آینه ی خود و دیگران.

در دنیای اَینه ها ، هر تصویری هزار هزار می شود و تو سرگردان ، که کدام تصویر توست.
در آینه ی دیگران ، گاه زشت بودم ، گاه زیبا.

گاه آن گونه‌بیگانه که نمی شناختم ، خود را.

کدام بودم ؟ 

در اَینه ی خود ، زیبا بودم ،چون الهه ای که باید تقدیس می شدم .

گاه سنگی بر آینه ی من می خورد ، مخدوش   می شدم  و تصویر مرا جور دیگری نشان می داد.
روزها با خود سرگردان بودم ؛ که کدام تصویر من است؟

باید سنگی برمی داشتم ، به گونه ای که همه ی آینه ها خرد شوند،تا مجذوب آینه های دروغین نباشم.

روزی دانستم ، آن سنگ روی آوردن در آینه ی توست .

در آینه ی تو ، چگونه هستم؟ 

آزمونی بس دشوار است .

مرا به من بنمایان ، آن گونه که هستم .

پیرامون مرا به من بنمایان ، آن گونه که هستند.

من تشنه ی آموختن تو هستم.

و تشنگی بر تشنگی می آورم تا مرا بیاموزی.

این راز آموختن و شاگردی است.

این راز مهربانی با خود است .

آموختن ،دیدن و شدن.

برای دیدن خود ، باید به سوی کسی می رفتم ، که مرا به من بنمایاند ؛ آن گونه که بودم.

در اَینه ی او ، خلق همه ، گیاهان ، دریاها ، سنگ ها و ...همه به هم گره خورده بود.

تصویر شگفتی بود ، اَینه ی او.

نمی دانستم خود هستم یا دیگری .

گیاه هستم یا جماد.

اَب هستم یا سنگ.

برای دیدم خود باید همه را می دیدم .

برای عشق به خود، باید عاشق همه می شدم .

و من در این آیینه بود،که عشق را تجربه کردم.

عاشق شدم ، تا تو باشم ، گیاه باشم ، آب باشم.

تا آسمان باشم ، زمین باشم ، تا ...

و من نباشم.

در آینه ی او ، جزیی بودم که اگر جدا می شدم ، دیگر نبودم ،نه خود و نه دیگری.

و من 
آیین دیدن آموختم 
آیین پیوستن آموختم 
آیین آموختن آموختم 
و اینک ایستاده ام و به خود نگاه می کنم 
به سرزمین محبوبم 
به همه ی دریاها ، خشکی ها ، کوه ها 
به همه ی خنده ها ، گریه ها 
تا دوردست ها نگاه می کنم ، مرزی نمی بینم .
زمان و مکان درهم تنیده اند و من خود را نگاه می کنم.
اگر افسون نگاه تو نبود که زیر بارش آن ، هر روز تازه شوم، 
اگر روزنی را که به سویم گشوده ای ، بسته می ماند ، 
اگر مرا به سوی خود 

نمی خواندی ، من در خود می تنیدم و من ، من نبودم .

چه جفایی بر من بود ، اگر نامهربانانه خود را نمی دیدم و می رفتم.
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار