شوشان - رضا بختیاری اصل :
تصویری که " مهرداد بهار " از " کتک کاری " پدرش " ملک الشعرا" پس از قیچی کردن پرهای کبوترها ارائه داده ، نشان از شاعری دارد که مبارزات سیاسی، زندان ، تبعید اصفهان و مجادله های قلمی و خلاقیت شعری از او که مردی ذاتن مهربان بود؛شاعری کم حوصله و رنجور ساخته بود.( ن.ن : از اسطوره تا تاریخ ، مهرداد بهار )
در پی انقلاب مشروطیت ، لزوم تحول و تجدد در ادبیات نیز احساس می شد و گرچه عده یی از شاعران به بناهای کهن ادب فارسی حمله ور شده بودند اما پاره یی ادیبان و شعرا که تجددگرای افراطی نبودند در مجله ی " دانشکده "گرد آمدند.
مباحثات و مجادلات قلمی میان آنان و ادیبان تبریزی که سردمدار ایشان " نقی رفعت " بود؛ صورت گرفت. تفصیل آن را می توان در کتاب هایی مانند" از صبا تا نیما" ی " یحیی آرین پور " جویا شد.کردار و شعر " ملک الشعرا" سرشار از تناقض است.با آن که خواستار استقلال و مرکزگرایی است ( ن.ک: مشروطه ی ایرانی ، ماشاالله آجودانی ) اما در قصیده ی " دماوندیه " با نفرت از " ری" یا " تهران"یاد می کند:
ای مشت زمین بر آسمان شو
بر ری بنواز ضربتی چند
همان تهرانی که " رفعت " درباره اش نوشته بود:" ...توفانی در ته دوات دان نوجوانان تهران هنوز برنخاسته است."
در مستزادی که " ملک الشعرا" در جواب " صادق سرمد " می سراید، " میرزاده ی عشقی " و " عارف قزوینی " را عوام و بی سواد خطاب می کند و سبک " اشرف الدین گیلانی " را منتحل می نامد.در حالی که به راستی " سه تابلوی مریم " عشقی و " تصنیف " های عارف قزوینی و " طنز " اشرف الدین گیلانی ، جایگاهی به سزا در شعر مشروطه دارند.جالب این جاست که در واقعه ی ترور عشقی ،" ملک الشعرا" مطلبی را با ذکر جزئیات به نگارش در می آورد.می نویسد:" ...عشقی یک پارچه قریحه بود.عشقی در شاعری به قدری توانا بود که اگر داس بی رحم باغبان ، آن نهال فضائل را درو نکرده بود،یادگارهای زیادی از گل های ادب و شکوفه های با طراوت، طبع و قریحه ی شاعرانه اش برای ملت ایران بلکه برای دنیا باقی می گذاشت." ( ن.ک: کلیات مصور میرزاده عشقی )
در همان مستزاد می گوید :
نوترین سبکی که در دست شماست
بار اول از خیال بنده خاست
اما وقتی شعری از او می خوانی:
وین ابره ی ازرق مکوکب را
ز انصاف ، دو رویه آستر گیرم
و آن را با بیتی از " صائب تبریزی " مقایسه می کنی :
سنگین نمی شد این همه خواب ستمگران
گر می شد از شکستن دل ها صدا بلند
که " ملک الشعرا" شعر امثال او را ذیل نام " سبک هندی " ، " مبتذل " و " منحط " می خواند، رای به انحطاط کدام باید داد؟
بله باید شعر امثال " صائب تبریزی "را " منحط " خواند.آن هم از دید استادان خراسانی دانشکده ی ادبیات که " شفیعی کدکنی " با افتخار از " مستعرب " شدن یکی شان در پانزده - شانزده سالگی سخن می گوید:
" سناتور بدیع الزمان فروزانفر"
( ن.ک: با چراغ و آینه ، شفیعی کدکنی )
با تمام تناقضاتی که در کردار و شعر " ملک الشعرا بهار " وجود دارد - و در کار و کردار کدام آدمیزاد خاصه اندیشمند و شاعر نیست؟ - او را باید نماینده ی قصیده سرایی در عصر ما و شاعری ذوفنون در احیای سبک خراسانی جدید پنداشت که جایگاهش در شعر مشروطه تزلزل ناپذیر است.