شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۰۹۳۵۵
تاریخ انتشار: ۲۰ مرداد ۱۴۰۱ - ۲۲:۱۹
مزامیر اهوازی
شوشان -  لهراسب زنگنه :
قضاوت، قضاوت، سخت ترین کار دنیا...چون همانا در نوبت به اسیاب هم نوبت تو فراخواهد رسید.و دیگرانی ازتو خواهند گفت و خواهند نوشت.
وعاقبت ازهنرمند ،انچه باقی به جا می ماند همان هنر واثراوست وبتعبیر براهنی انچه نقل محافل و مجالس ایندگان است نه گفتار
ورفتار شخصی و نه رفتار زشت و زیبای تو با سر وهمسر،بلکه همان
اثراست که شناسنامه ی تو خواهد شد.
ما امیزه ای از رذیلت و فضیلت ایم، درهم جوشی از دنائت و معرفت ایم و جمعی نامتجانس از خوب و بدیم ،،عشق وکینه ..و در  داوری نهایی که زمان غربال بدست می اید انچه از فردوسی برملا می شود شاهنامه ی اوست و حافظ را باغزل ها و مولوی را با عشق و عرفانیاتش قضاوت خواهند کرد. اگر لورکا هیچگاه ، عضویت درحزب کمونیست را نپذیرفت و از گرایشات هموسکشوئل او گفتند اما عاقبت او شاعر ملی اسپانیا هم شد.
اگر نصرت رحمانی روزی در کافه فیروز به هواداری از یک شاعر به روی براهنی چاقو کشید،اما امروز جزو پنج شاعر اول ماست وشاملو او را یگانه دانست.
محمدی،زیباترین است در گلها اما پر است ازخارها،وحافظ بودکه گفت : فکر معقول بفرما، گل بی خار کجاست؟....
و دانسته ایم که هر امری را حواله دهیم به زمان ومکان خودش ،پس انگاه ان را خوانش کنیم، اگر در دهه های ۲۰ و۳۰ که شور و شیدایی چپ در ایران بود،ناچار آن شور و شیدایی اثرخودش را بر ادبیات همان زمان و ادمهای همان زمان هم بجای گذاشت.
هر هنرمندی وهر هنرواثری در عصرافرینش خودش یک تاویل دارد و در نسل های بعدی که خواهند امد،،تفسیر و تاویلی دیگر خواهد داشت،.اینچنین که باشد قضاوت چگونه سرگذشتی خواهد داشت و ادمیان چگونه به داوری کشیده خواهندشد؟؟
من به مناسبت درگذشت شاعر گرانقدر اهنین جان،در پاسخ به جار و جنجال های پدیدامده نوشتم که اجازه دهیم زمان هم جلو بیاید و قضاوت کند، شتاب نکنیم.
امروز « سایه » شاعربزرگ ایران ما،روی در نقاب خاک کشید و طبق سنت داوری کردن ،برخی گفتند و نوشتند که هوشنگ‌ ابتهاج درزمانی که مدیریت برنامه گل های تازه را در دست داشت،با موسیقی دانان و خوانندگان برخورد ناروا و ناشایست داشت و برخوردهای او از منظر ایده ئولوژیک وحزبی، موجب شد هنرمندان عرفی در کوچه،همچون جلیل شهناز، گلپا، بدیعی، یاحقی،و ایرج در کارشان لطمه بخورند.وبرنامه ی گل ها به امری انحصارطلبانه تبدیل شود،حال انکه همین سایه در آن شرایط زندان ،سرود ای ایران را می شنود.وبااو چه کردند.
تاریخ ما لبریز است از همین  تقدیرها ی تراژیک،و درام هایی شگفت که مارا مجاب می کندکه چرخه های تاویل گونه ی نیچه ای رابیاد بیاوریم و مراقب داوری های خود باشیم.
مگر رستم و سهراب و اسفندیار، راه را گم نکردند؟ 
مگر خیل عظیم.خردمندان وبزرگان مان را بیاد نداریم که در بزنگاه های سخت،سرگردان شدند، روزگاری روزبه ستوان توپخانه درحزبش، تابوی نسل ان دهه های گذشته چه کرد؟ نماد قهرمانی بود که با ترور کردن محمدمسعودروزنامه نگار ازاد،هرچه ساخت ویران کردو خود نیز از صحنه حذف شد.
امرداد۱۴۰۱
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار