شوشان ـ ماهان محمدزاده: اگر انباشت و به کارگیری سرمایه را پیشران اصلی هر حرکت و تحول اقتصادی بدانیم، در می یابیم که رفتارشناسی سرمایه از جوامع ابتدایی تا جوامع کنونی میتواند تا حدود زیادی جهت و مسیر و نقشه راه این جوامع را روشن کند .
اما یکی از مشکلات دکترین اجرایی ما در ایران این است که درک درستی از مفهوم " سرمایه" نداریم و غالباً سرمایه را به وجه اقتصادی آن تقلیل می دهیم، در نتیجه وقتی صرفاً سرمایه را در وجه اقتصادی آن خلاصه کردیم، همه برنامه ریزی هایمان با این خیال خام همراه میشود که میتوان وجه اقتصادی را از همه وجوه دیگر جدا کرد و احتمالاً با چرتکه ای معیوببه رشد تصاعدی این اقتصاد فکر کرد.
اما اقتصاد صرفاً و منحصراً مقوله ای انتزاعی نیست ، بلکه اقتصاد میل عجیب و غریبی برای ترکیب شدن با همه مقولات دیگر دارد، به گونه ای که به روشن ترین شکل ممکن، ما همواره با نوعی اقتصادِ سیاسی سر و کار داریم و وجه سیاسیِ اقتصاد، یعنی پیوند اقتصاد با زندگی ، در واقع این زندگی و سیاستِ زیستن است که به اقتصاد محتوا می بخشد آن را مسئول میکند، و همین مسئولیت است که اقتصاد را در بند سیاستِ زیستن نگه می دارد و آن را از سروری سوداگرانه بر حذر می دارد.
پیر بوردیو جامعه شناس فقید فرانسوی با خوانشی انتقادی ازکارل مارکس و ماکس وبر،از مفهوم عام سرمایه اقتصادزدایی کرد و وجوه متکثر و متعدد سرمایه را صورتبندی کرد . از منظر بوردیو "سرمایه ها " صرفاً اقتصادی نیستند بلکه اشکال متعددی از سرمایه وجود دارند که می توانند با یکدیگر ترکیب شده ، و وضعیت ما را در طیف بندی اجتماعی مشخص کنند.
بنا به تقسیم بندی مشهور آن جامعه شناس فقید، سرمایه ها به چهار صورت مشخص تعریف شده ، که میتوانند با هم ترکیب های متعدد پدید آورده و منزلت و مرتبت اجتماعی ما را سامان دهند.( سرمایه اقتصادی ،سرمایه فرهنگی سرمایه اجتماعی و سرمایه نمادین) نام آن صورت هایی از سرمایه هستندکه فرماسیون اجتماعی گروه ها ،طبقات و سبک های زندگی اجتماعی را مشخص می کنند.
هر دسته ،گروه ،نهاد یا دولتی برای کسب هرنوع مرتبت و منزلتی به همه انواع این سرمایه ها نیاز دارد. تصور کنید سازمانی وجود دارد با کارکردی اجتماعی ، اما همین سازمان فاقد سرمایه اجتماعی مناسبی است یعنی مناسبات و روابط به سامانی با جامعه ندارد چنین سازمانی به زبان و بوردیو ، از حیث اجتماعی سازمانی فقیر است حتی اگر پولش از پارو بالا رود.
یک گزاره ساده ی تفسیری درباره ی توسعه همه جانبه هرکشوری این است که اگر راه ظهور و بروز و بلوغ این شقوق سرمایه ای به هر نحوی محدود ، بسته یا انحصاری شود توسعه رخ نخواهد داد.
رخ دادن توسعه یعنی فراهم آوردن زمینه مشارکت همه سرمایه هاو بکار گیری آنها، متکی بر روابط و مناسبات تولیدی و باز تولیدی متناسب با ظرفیت ها و پتانسیل های سرزمینی . و البته که چنین توسعه ای در هر مرحله از رشد خود نیاز به محافظان و نگهبانانی دارد که همواره با نقد مداوم آن، از انحراف و هرزرویی سرمایه ها جلوگیری کند.
پس میتوان به عبارتی بوردیویی وجه دیگری از سرمایه را طرح ریزی کرد و به سرمایه های چهارگانه بوردیو افزود این سرمایه را "سرمایه انتقادی" می نامیم ، سرمایه ای که نقشی مهم و کلیدی در حفاظت از جامعه و مجموعه منابع دارد .
در واقع هیچ دستاوردی را نمیتوان بدون نقادی مداوم حفظ و توسعه داد این نقادی مداوم را میتوان به عنوان یار پنجم صورتبندی سرمایههای بوردیویی در کنار سرمایه اقتصادی ،اجتماعی ، فرهنگی ، نمادین سرمایه انتقادی قلمداد کرد .در واقع میزان دارایی ، توانمندی و پتانسیل تحول افرینی هر نهادی وابسته به این پنج شکل سرمایه است.
اگر هر سیستم و ساختار و یا نهادی در جوار خود سرمایه انتقادی روزآمدی تدارک نبیند که از درون سیستم را بازسازی و اصلاح کند ، محکوم است که رو به فرسایش نهد.
اولریش بک جامعه شناس آلمانی در وصف جوامع معاصر، از عصر زیستن در جامعه ی خطر خیز سخن می گوید، از جامعه هایی که از لبه ها و حاشیه ها و حتی متن بحران ها گذر میکنند، بحران ها ، پیامد زیستن در جوامع معاصر اند و راهی نیست جز جدی گرفتن ،به حساب آوردن و آموختن چگونه زیستن با بحران ها. و همین حضور همیشگی بحران ها ،داشتن سرمایه انتقادی را به منزله ی نوعی سپرده گذاری انتقادی برای گذار از بحران ها لازم و ضروری می کند.
نهاد یا سازمانی که سرمایه انتقادی ندارد محکوم است که در عصر ظهور پی در پی بحران ها همیشه غافلگیر شود و خود را در بالاپوشی از بهانه ها پنهان کند .