شوشان ـ محمد نبهان :
ذائقه فرهنگی مردم کلانشهراهواز و به تبع آن مناطق دیگر استان خوزستان به میزان قابل توجهی به نسبت گذشته تغییر کرده است، این تغییر آنقدر ملموس است که در خوراک و پوشاک، موسیقی و حتی فرایند زبانی، در لهجه و نوع استفاده از واژگان با تغییرات عمدهای روبهرو شده است.
در این یادداشت در پی رد یا قبول این جنس تغییر ذائقهای، نیستیم، بلکه به دنبال فهم آن مَنشی هستیم که اکنون در جامعه ما در حال گسترش است. این که چرا دشداشههای چسبان و غیربومی جایگزین نمونه بومی و اهوازی آن شده است، چرا اخیراً از شیوه چفیه بستن عُمانی و یا خلیجی بیشتر استفاده میشود، چرا و چگونه است، عصاهای خلیجی که با بستر فرهنگی و اجتماعی ما کاملاً بی ارتباط است و هرگز از پیشینه تاریخی در این استان برخوردار نیست، به ناگاه مبدل به مُد میشود؟ چرا لباسهای زنانه اُردنی و خلیجی به جای لباسهای زنانه بومی اهوازی بیشتر مورد توجه قرار گرفته، چرا و چگونه میشود که پل هلالی به یکباره و بدون پیشینه تاریخی به محلی برای رقص و پایکوبی بندری جمعههای هر هفته مبدل میگردد، و یا چه میشود که در همه برنامهها ولو مذهبی پای رقص ویژه به سیاق بندریها به میان میآید و به عنوان یک سمبل عربی در برنامههای فرهنگی گُنجانده میشود که گویی از یک سبقه تاریخی بلند بالایی برخوردار است و ... این موارد بخشی از همان مَنش رفتاری است که امروزه به عنوان یک مساله بنیادین در سطح جامعه مطرح میشود! و این پرسش مطرح است که مَنش رفتاری این هویتسازی چگونه است؟
در بُعد دیگر، استان خوزستان به گونهای در سطح کشور معرفی شده است؛ که جز رقص بندری کنار #کارون و سرخوشی جمعی، فلافل خوری و دور دور کردنهای شبانه به چیز دیگری شناخته شده نیست !
این که بیشترین رسانههای استانی در فضای مجازی به بازتولید همین محتواهای بی ارزش و ترند کردن مسائل بی اهمیت، به شدت توجه دارند، تنها بخشی از مساله است که باید نخبگان و آگاهان جامعه در سطوح مختلف علمی به شدت به آن بپردازند؛ اما همه قضیه به این جا ختم نمیشود، بخش دیگر این نقص بیتوجهی عمومی در سطوح نخبگانی به محصولات و تولیدات علمی و هنری ماست، که در جامعه خود آنها را جدی نگرفتهایم، که اگر بگوییم آنها را به رسمیت نشناخته و نمیشناسیم کلامی گذاف بر زبان جاری نکردهایم. درحقیقت این تحقیر غیرعامدانه خویشتن خویش، بخشی از هویتی است که امروزه ما به بیرون مخابره میکنیم.