شوشان ـ محمد نبهان :
برای پاسخ به این سئوال باید به چند نکته اساسی توجه کرد، اول آن که آیا میشود بدون حضور طرفهای دیگر (کنشگران با نگرشهای متفاوت و بعضاً مخالف) در جامعه به وفاق حداکثری رسید، و آیا بدون وفاق امکان توسعه فراهم خواهد آمد! آیا میتوان بدون گفتگو، بدون #گفتمان حداکثری در خصوص مولفهها و شاخصهای توسعه در بستر و میدان جامعه به سمت و سوی پیادهسازی برنامههای #توسعه حرکت کرد؟
دوم، چگونه میتوان خواستههای متکثری که (با منشاء و تعریف قدرت) توسط سیاسیون -و نه متخصصین حوزههای مدیریت، اقتصاد و توسعه- با روکش سیاسی به مساله مبدل شدهاند را مورد بررسی و آن را از دیکدینگ خارج کرد، تا در تصمیمسازی استان بیش از آن که « #مسالهمحور» بودن فضای سیاسی به خود بگیرد، اساساً چهره « #توسعهمحوری» سرتا پای راهبرد نهادهای مسئول را در استان شکل دهد. این نگرش بیش از آن که به استان خدمت کند، توان بالقوه یک موتور اقتصادی عظیم را برای ایران روشن خواهد کرد.
سوم، نقش عوام در جوامع سنتی در برابر جریانهای توسعه عموماً به عنوان موانع غیر قابل اغماض محسوب و برای همراه کردن آن بخش از جامعه، مساله وفاق در مدیریت استان ضرورتاً کارایی خود را نخواهد داشت، لذا میتوان با مسالهمحور کردن استراتژی مدیریت کلان استان و بهرهمندی از یک «ترکیب تلفیقی» در توزیع مناصب سیاسی استان با یک «پارادایم شیفت سیاسی» مبتنی بر توسعهمحوری جریان گذار به شرایط پایدار توسعه را در استان فراهم آورد.
دست آخر در چنین شرایطی این که سه راس قدرت یعنی #مردم، #سرمایههایانسانی و #نهادهایمسئول بتوانند به عنوان یک سیستم یکپارچه (وفاق یا تلفیق) شرایط پیچیده را بر مبنای « #حلمساله» در یک فرآیند از پیش، پیشبینیشده (برنامهریزی علمی) به جلو ببرند، دور از ذهن نخواهد بود.. !
پینوشت: در این یادداشت نام استانی ذکر نشد، به این سبب که آفت اصلی ما در مباحث توسعه خیلی از استانها، سیاسی شدن مسائل عموما اقتصادی، عمرانی، ... و خدماتی ست که موضوعیت دعوا یعنی «حل مساله» جای خود را به رقابت قدرت گروههای مختلف با ابزار مناصب سیاسی و ماهیت اهداف روبنایی داده است.