شوشان ـ محمد شریفی :
دلم گرفته از بخت نامراد این استان،از هوای غبار آلودِ بی قرار، از هجمه های تخریب بی امان،
به قول شاعر ترکابادی:
"دلم گرفته بیا بیبهانه گریه کنیم
به یاد خاطرهای عاشقانه گریه کنیم
میان جمع بخندیم از سر اجبار
به حال غربت خود مخفیانه گریه کنیم
زبان مشترک عاشقان اگر اشک است
به جای شعر، به جای ترانه، گریه کنیم
نه دست من به سر زلف او رسید نه تو
بیا رقیب! بیا شانه شانه گریه کنیم
نشستهام به عزای خودم، همان بهتر
که بر مزار بدون نشانه گریه کنیم"
فضای مجازی و شبکه های اجتماعی ابزارهای نیرومند و قدرتمندی هستند که اگر درست از آنها استفاده بشود،می توانند منشاء تعالی و تکامل و ترقی و پیشرفت را رقم بزنند، متاسفانه عده ای انگشت شمار و هدایت شده ،چنان فضای رسانه های اجتماعی را در استان مسموم و زهرآگین کرده اند و چنان بی محابا دست به تخریب و ترور شخصیت افراد می زنند و با وقاحت هرچه دلشان بخواهد یک کلاغ چهل کلاغ می کنند، چنانچه با همین حیلت کاسبکارانه توانستند، دلسوزان و منتقدان جدی را با هتاکی و انگ زدن ۔۔۔ به انزوا و سکوت بکشانند، حال خوزستان خوش نیست، در تمام شاخص های اقتصادی و آموزشی در انتهای جداول قرار دارد، بجای طرح معضلات و ارائه ی راه حل و کمک به حل مشکلات ، یک عده شمشیر را از رو بستند، بجای انتقاد و نقد سازنده ،آتش تخریب و افترا را شعله ور نمودند، بدون آنکه به موقعیت کشور در این بزنگاه سخت ،التفات و توجهی داشته باشند، در کدامین نقطه ی ایران ، اینگونه به سرمایه های اجتماعی شان با این شدت و حدت، تخریب می کنند؟ این معضل بزرگی است و مستلزم یک چاره اندیشی فوری است، در آخر یک حکایت بگویم و کلام را به آخر برسانم۔
می گویند درویشی بود شوریده حال ، به هر کوی و برزنی که می رسید، این شعر را میخواند:
"هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی"
زنی هتاک و سنگدل وقتی شعر درویش را شنید گفت: من پدر این درویش لاقبا را در میآورم تا برای دیگران عبرتی بشود و بساط اینگونه مزاحمت ها برچیده شود،زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک نان شیرینی لعابدار و خوش رنگ و آلوده به زهر پخت و با اخلاصی دروغین نان زهرآلود را به درویش داد و رفت،پسرکی آنطرف تر که نان را در دست درویش دید، نزد درویش آمد و گفت:من گرسنهام کمی نان به من بده، درویش هم سخاوتمندانه قرص نان را به کودک داد و گفت: "زنی برای ثواب این نان را برای من پخته است، بگیر و بخور فرزندم ! کودک نان را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت: این چه بود که به من دادی، سوختم؟ درویش فوری رفت و زن را خبر کرد.
زن دواندوان آمد و دید پسر خودش است! همانطور که توی سرش میزد و شیون میکرد، گفت: پسرم را با نان زهر آلود با دست خودم مسموم کردم ...
شک نکنید، دنیا دار مکافات است۔تخریب افراد و شخصیت های استان دودش به چشم همه می رود، چرا خوزستانی ها در کابینه ی دولت ها جایی ندارند؟ دلیلش متاثر از تخریب های ناروایی است که قبلا و الان به ناحق در حق آنها روا داشته ایم،۔۔۔۔
دیگر حرفی برای گفتن ندارم، خود دانید۔