شوشان ـ محمد شریفی :
خوزستان، بیش از هر زمان، به صداقت نیاز دارد؛
به نخبگانی که نقش اشعث نخعی را تکرار نکنند.
به قول حافظ:
"زان یارِ دلنوازم، شُکری است با شکایت
گر نکتهدانِ عشقی، بشنو تو این حکایت
بیش از سی سال است که بیوقفه نوشتهام، فریاد زدهام، هشدار دادهام:
خوزستان، با آنهمه مواهب خدادادی ، نفت و گاز، بندر و پتروشیمی، زمین حاصلخیز و فرهنگی دیرپا ،چرا باید در قعر جدول توسعه دفن شود؟
اما این نوشتنها و گفتنها، نه زخم بیکاری را درمان کرده، نه چراغی در تاریکی توسعه افروخته، و نه مرهمی بر درد ناکارآمدی نهاده است.
اکنون، پس از سه دهه تجربه، بر این باورم که ریشهی این «ناترازی تاریخی» را نباید تنها در ساختارهای کلان و مرکزگرا جست؛ بخشی از آن را باید در رفتار نخبگان سیاسی استان دید.
نخبگانی که نه وکیل مردم، که واسطهی قدرت بودهاند؛
نه دغدغهمند حقیقت، که دلال منفعت.
آنان که ژست مردمی میگیرند، اما در پس پرده، با لابیگری و معامله، سود خویش را تضمین میکنند.
در رسانهها اشک میریزند، اما پس از یک پالودهخوری مفصل با اصحاب رانت و ثروت، از ته دل به ریش همگان میخندند.
خصومتهای پرهیاهو، بهمحض رسیدن به سهمی مشترک، به آشتی بدل میشود؛ و در این میان، تنها چیزی که بیپناه میماند،خوزستان محروم است.
چه خوش سرود سلیم تهرانی که گفت:
"در کوی بیوفایان، دانی سرشکِ من چیست؟
چون پیش اهلِ کوفه، تسبیحِ کربلایی
اما مردم؟
مردم، این نمایش را بهتر از هر سیاستپیشهای فهمیدهاند.
میدانند کدام لبخند، دروغ است؛ کدام وعده، صرفاً ابزاری انتخاباتیست؛ و پشت کدام نطق پرحرارت، چه معاملهای در جریان است.
خوزستان، امروز بیش از نفت، به صداقت نیاز دارد؛
به نخبگانی که اشعث نباشند؛
نخبگانی که دلشان برای این آب و خاک بسوزد؛
که ظاهر و باطنشان یکی باشد؛
که تنها درد مردم را در دل داشته باشند، نه سودای سهم و منصب را.
و در پایان، تأکید میکنم:
خطاب این نوشتار، تنها به برخی از نخبگان سیاسی است ـ نه همهی آنان.
نخبگان علمی و فرهنگی این دیار، همچنان شریفترین و امیدبخشترین سرمایههای خوزستاناند.