شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۳۹۸۲
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۲۴ آذر ۱۳۹۲ - ۱۹:۴۶
دل نوشته های یک مهندس تهرانی بر خرمشهر قهرمان
مگر ما مديون خون شهدا نيستيم ؟ تا بحال چه کرده ايم چرا شهر هنوز چهره جنگ زده دارد. آيا براستي نبايد براي اين سستي و کوتاهي خود مان شرمنده باشيم ؟
شوشان: سازمان نظام مهندسی ساختمان خوزستان چهارشنبه 13/آذر ماه /92 میزبان شورای هماهنگی روابط عمومی نظام مهندسی ساختمان کشور بود. اعضای این شورا پس از برگزاری جلسات از شهرهای آبادان و خرمشهر و منطقه عملیاتی شلمچه بازدید نمود.

آنچه در ادامه می آید دل نوشته های داریوش کاووسی مشاور رسانه ای سازمان نظام مهندسی ساختمان استان تهران در مورد وضعیت امروز این دو شهر حماسه ساز و خاطره انگیز است.



جلسه شوراي هماهنگي روابط عمومي هاي سازمان نظام مهندسي کشور به ميزباني اهواز و با هدايت مدير روابط عمومي، آقاي کيواني آغازشد و به پيگيري مصوبات قبلي پرداخت، تبادل نظر در خصوص چگونگي استفاده بهينه از ابزارهاي رسانه اي در کارکردهاي روابط عمومي و بررسي ايده ها و طرح هايي که در آينده اجرا خواهد شد . نقطه عطف جلسه حضور جناب آقاي مهندس شيخ الاسلامي رييس سازمان نظام مهندسي ساختمان استان خوزستان بود که نقش روابط عمومي را بسيار پر اهميت خواند و از اعضاي جلسه خواسته شد تلاش بيشتري در شناساندن سازمان نظام مهندسي در افکار عمومي نمايند و سخنان کوتاه جناب آقاي درويش مديرکل روابط عمومي استانداري خوزستان که براي آشنايي بيشتر اعضاي جلسه با استان خوزستان دعوت کرد از مناطق ديدني استان بازديد شود. جلسه شورا با چندين مصوبه مانند تمامي جلسات اداري مشابه پايان پذيرفت و ماجراي اصلي سفر از زماني آغاز شد که ميزبان اعلام کرد براي بازديد راهي خرمشهر و شلمچه خواهيم شد.

در مسير حرکت فرصت مناسبي بود که خاطرات خود را در خصوص سالهاي جنگ تحميلي در خوزستان مرور کنيم، روزهاي تفاهم و همدلي يک ملت، رشادت ها و از خودگذشتگي هاي جواناني که با شهادت خود شرف و آبرو را به ملت ايران هديه کردند تا بتواند در جهان امروز حرفي براي جهانيان داشته باشند و از پايمردي شهيدان خود با افتخار ياد کنند.

ساعت 14 به خرمشهر وارد شديم و مورد استقبال رييس و اعضاي دفتر نمايندگي نظام مهندسي ساختمان خرمشهر قرار گرفتيم. با رويي گشاده همه ميهمانان را به نهار دعوت کردند بر طبق رسم همه ايراني ها خصوصا مردمان خونگرم جنوب به رستوراني در کناراروندرود که در روزگاري رونق بسياري داشته است و فضايي براي شادي و لذت بردن از صرف غذاي لذيذ بوده است. آن ها مي خواستند خاطرات قبل از جنگ و ميهمان نوازي هاي مثال زدني مردم اين شهر را زنده کنند و نگذارند به ميهمانان سخت بگذرد آن ها بر لبانشان لبخند بود و چشمانشان چيز ديگري مي گفت، حرف هاي بسياري که ناگفته مانده است.

آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا ؟ نازنين حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟

چهره مشتريان رستوران حاکي از آن است که صرفا براي خوردن غذا آمده اند وظيفه اي که انسان براي زنده ماندن انجام مي دهد نه براي زندگي کردن. در مسير رفتن به دفتر نمايندگي فرصتي بود براي بهتر ديدن شهر. هرچه نگاه کرديم چيزي ازبازسازی و توسعه شهر نيافتيم.

چشم ها را باید شست ، جور ديگر بايد ديد

در دفتر نمايندگي خرمشهر مهندس جودکي وظيفه ارائه گزارش را بر عهده داشت و اعضاي ديگر با همه وجود از ميهمانان پذيرايي مي کردند. چهره ها خندان بود اما چشمانشان چيز ديگري مي گفت و غمي که نمي شود پنهان کرد . ایکاش ما را غریبه ندانند وبرایمان بگویند اینجا چه خبر است .

مهندس جودکي دوستاني هم خانواده و مورد اعتماد را يافته است تا دردل کند. او با عشق و علاقه و خاطراتي از دوران جنگ تحميلي درباره وضع موجود شهر مي گويد کارهاي زمين مانده بسيار و انتظارات مردم خرمشهر که ادا نشده است و تاسف از اينکه سازمان توان زيادي ندارد اما تلاش فراواني دارد تا خدمت کند. او مانند يک رزمنده دوران دفاع مقدس و با حرارت بسيار از پتانسيل هاي بالقوه اي مي گفت که در بطن اين سرزمين وجود دارد و براي شکوفا شدن نياز به همدلي، همراهي و مساعدت همه ي آن هايي دارد که وقتي خونين شهر آزاد شد خود را در اين آزادي سهيم دانستند چرا که از سراسر کشور نقش پشتيباني داشتند و به آن افتخار مي کنند. کتاب فارسي دوران دبستان يادتان هست.

دست در دست هم دهيم به مهر ميهن خويش را کنيم آباد

با سووالات فراوان درذهن اما بدون پاسخ از دفتر نمايندگي خارج شديم. حالا ديگر شهر را با نگاه کنجکاوانه مي نگريستيم. به موزه خاطرات جنگ تحمیلی رفتيم. شخصي در موزه مسووليت راهنمايي بازدید کنندگان را بر عهده دارد که خود از رزمندگان و حاضران روزهاي مقاومت خرمشهر بوده است. با علاقه و احساس فراوان از خاطراتي مي گويد که با جزئيات در ذهنش نقش بسته است و بخشي از آن را تجربه کرده است. از جانفشاني جوانان و مردم شهر که با دست خالي از خونين شهر دفاع کردند می گوید . اينبار ديگر سووالي نداريم و فقط شرمنده شديم که چرا اينقدر دير به ديدن خرمشهر آمده ايم شهري که وقتي از قهرماني هايش مي شنويم احساس غرور و افتخار مي کنيم.

با ديدن تصاويري از سقوط خونين شهر تا آزادي خرم شهر به همت جوانان اين سرزمين اشک در چشمانمان حلقه زد راهنما چنان از آن دوران مي گويد که گويي مي بيند و براي کساني نقل مي کند که فقط مي شنوند.

جماعت یه دنيا فرق بين ديدن و شنيدن بريد از آنها بپرسيد که شنيده ها را ديدن

در محوطه موزه نمازخانه اي هست که با قبور سه شهيد گمنام، فضاي عطر آگيني دارد نماز ظهر را خوانديم در رکعت پاياني ناخودآگاه به پهناي صورتم اشک مي ريزم حال عجیبی است نمیدانم شاید همنشيني با شهداي گمنام است يا براي خاطرات جواناني رزمنده شهيدي است که روحشانرا در فضاي شهر حس مي کني و يا از شرم و خجالت اينکه چرا اينقدر دير آمده ايم تا تن زخمي و خونين شهر را درمان کنيم تا خرم شهر شود.

آيا مگر ما مديون خون شهدا نيستيم ؟ تا بحال چه کرده ايم چرا شهر هنوز چهره جنگ زده دارد. آيا در پيشگاه ارواح پاک شهدا که هنوز در شهر حضور دارند و نگران بزرگي و سرافرازي شهري هستند که آنها برايش جان داده اند. آيا براستي نبايد براي اين سستي و کوتاهي خود مان شرمنده باشيم ؟

در کنار گمرگ خرمشهر رود کارون به اروند مي پيوندند و در اين مکان قايق هايي هستند که صاحبانش ساعت ها در انتظار مي نشينند تا گردشگري را روي آب بگردانند و از اين راه ناني براي خانواده خود ببرند.

در فاصله نه چندان دور جزيره ای متعلق به عراق ديده مي شود که به نظر سبز و خرم مي نمايد. بعنوان يک ايراني از نگاه مردمي که از آن جزيره به خرمشهر مي نگرند شرمنده شدم . چرا نبايد آنها خرمشهري ايستاده و آباد را ببينند و به زندگي مردم خرمشهر رشک بورزند و شرمنده روزگاري باشند که حکومت بعثي عراق حمله ناجوا نمردانه ای به اين سرزمين انجام داد تا خرمشهر را محمره بخواند . زهي خیال با طل

براستي چرا خرمشهر، سر پا و ايستاده نيست ، حتي نشسته هم نيست و نياز دارد دستش را بگيري و با احترام بنشاني اش و از بزرگي هايش بگويي و اور ا تيمار کني و انگيزه اي مضاعف براي سر پا ايستادن به شهر بدهي . چرا که خرمشهر سرزمين افتخارات ملت ايران است .

اي ايران اي مرز پر گهر اي خاکت ، سرچشمه هنر

دور از تو انديشه بدان پاينده ماني ، تو جاودان

چيزي به غروب آفتاب نمانده بود که بطرف شلمچه حرکت کرديم با بانگ اذان مغرب به دشت شلمچه وارد مي شويم چه تقارن معنوي تأثير گذاري که روح را تلطيف مي کند .

مهندس جودکي قدم به قدم خاطره اي را بازگو مي کند و از موانع ايذايي دشمن گرفته تا بمباران شيميايي در جنگي نابرابر و ناجوانمردانه مي گويد که جوانان بسياري مظلومانه به شهادت رسيدند اما مردانه مبارزه کردند.

شلمچه دشتي وسيع که واقعه کربلا را تداعي مي کند در آن روزها جوانان اين سرزمين با اراده و ايماني قوي و درسی که از حق طلبي امام حسين (ع) و جانفشاني حضرت ابوالفضل(ع) آموخته بودند با دستی خالي وقلبي پر از عشق به مردم سرزمين شان و با غرور و شرف خود چه حماسه ها آفريدند.

آنان که رفتند کاري حسيني کردند و آنان که ماندند بايد کاري زينبي کنند والا يزيدي اند.

آيا براستي ما چه وظيفه اي داريم چگونه پيام رشادت ها و از خود گذشتگي هاي مردمان اين سرزمين را به گوش جهانيان برسانيم و آيا رساندن پيام کافي است .

ما در اين راه مسؤليت و جداني داريم تا دين خود را به شهدايمان ادا کنيم و آن وظيفه جز باز زنده سازي خرمشهر عزيز نيست تا ايستاده و سرافراز يکبار ديگر باعث غرور و افتخارمان شود.


comment
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
انتشار یافته: ۱
comment
comment
علیرضا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۳۱ - ۱۳۹۲/۰۹/۲۵
comment
0
1
comment خرمشهر فقط سوم خرداد شهری از ایران محسوب میشود.و باقی مانده سال به فراموشی میرود.امدواریم دولت تدبیر و امید فکری عاجل به این شهر هنوز جنگزده داشته باشد.انشاالله
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار