شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۵۴۷۴
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۲۸ دی ۱۳۹۲ - ۱۵:۳۲
او مدتی است که درباره مفهومی به نام «شعر مدنی» مسائلی را مطرح کرده و بر این باور است که شعر مدنی تنها سیستم خوانشی است که شعر فارسی را به صورت تبارشناختی مورد بحث قرار می‌دهد
شوشان - محمد مهدی پور نوشت :
اشاره : کوروش کرم‌پور، شاعر، منقد و نظریه‌پرداز متولد 1355 در آبادان. دبیر ادبیات ساکن تهران و مدیرمسئول روزنامه «یادگاری» در استان خوزستان است. اولین کتاب شعر او با عنوان «ولد زن» در سال 1380 توسط نشر لاجورد منتشر شد که بازتاب متفاوتی در میان شاعران مطرح کشور داشت. «صادره از آبادان«دومین مجموعه شعر او بود که شعرهای نو با لهجه آبادانی را در بر می‌گرفت و ترکیب از بازیگری – شعر بود. او مدتی است که درباره مفهومی به نام «شعر مدنی» مسائلی را مطرح کرده و بر این باور است که شعر مدنی تنها سیستم خوانشی است که شعر فارسی را به صورت تبارشناختی مورد بحث قرار می‌دهد و در بسیاری موارد گره‌گشا خواهد بود. کرم‌پور چندین مجموعه شعر آماده چاپ دارد که از آن جمله می‌توان به کتابی با عنوان «بیماری ایرانی» اشاره کرد که دربردارنده شعر‌های 8 سال اخیر اوست. مفهوم «شعر مدنی» که کوروش کرم‌پور در پی تبیین آن است، ما را برآن داشت که با او به گفت‌وگو بنشینیم :
قسمت دوم گفتگو من با کوروش کرم پور درباره ی «شعر مدنی» امروز در روزنامه آرمان امروز منتشر شد/متن کامل گفتگو من با کرم پور که با متن دو قسمت چاپ شده حدود 2000 کلمه تفاوت دارد.

آقای کرم‌پور، اگر چه پیش از شما در جایی(در کتاب چشم انداز شعر معاصر ایران 1380-1301: درگفت‌وگو با منوچهر آتشی ،م. آزاد، مسعود احمدی.../ مهرنوش قربانعلی، نشر بازتاب نگار،1383، صفحه 118) سید علی صالحی ترکیب شعر مدنی را برساخته بود و به همین دلیل احمد شاملو را بنیانگذار شعر مدنی ما قلمداد کرده بود، با این حال شما خودتان را پدید آورنده «شعر مدنی» می‌دانید، بنابراین می‌خواهیم در مورد مولفه‌های این شعر برای ما بیشتر صحبت کنید.

اگر چه آقای سید علی صالحی گویا در کتابی که شما به آن اشاره کردید،ترکیب شعر مدنی را برای شعر احمد شاملو به کار برده است که این خود بیانگر تعریف و تبیین چیزی بوده است که بنده آن را تلاش کرده‌ام تئوریزه کنم همچون نیما که قبل از او حرکت‌های نوگرا بارقه‌ای داشته است. من تلاشی از جانب کسی برای تبیین مفهومی برای شعر مدنی ندیدم دلیلش واضح است. بنابراین حساسیتی براینکه این ترکیب از آن سیدعلی صالحی است یا من ندارم اما مدعی هستم که طرح موضوع به عنوان یک مساله با من بوده است. وگرنه سید آنقدر فرصت داشته است که در جریان مطرح کردن شعر گفتار به تبیین شعر مدنی بپردازد و نپرداخته است. اگر چه شعر مدنی می‌تواند مساله سید در حوزه سرودن بوده باشد اما یقینا در گستره تبیینی و گفتمان‌سازی مباحث شعری مدعی نبوده است. من مدعی هستم. ولی با این وجود من حتی خودم را هم یک شاعر کاملا مدنی نمی‌دانم..با این سیستم خوانش، خیلی از چیزها یی که در شعر معاصر تا حالا آدم ها را فصل بندی می کرده ، عقاید را فصل بندی می کرده ،شعر ها را فصل بندی می کرده ،اکنون به هم می ریزد و از نو ساخته می شود.

چگونه از نو ساخته می شود؟
من فکر می کنم تاریخ نویسی ادبیات شعر فارسی به ویژه شعرمعاصر ما، پشت سرش یک فهم تبار شناسی از این وضعیت نبوده.آقای محمد حقوقی در مقطع خودش تا آنجایی را که فهمیده به راحتی می نویسد.بعد از آن اتفاقات دیگری افتاد.آقای لنگرودی می آید تاسال 57 را کار می کند.یقینا بعد از او هم چهل سال دیگر یکی می آید و از دهه های دیگرمی نویسد .این شکل تاریخ نویسی یا این شکل فهمیدن تاریخ شعرمعاصر آدرس غلطی به ما می دهد.ما نیاز به هستی شناسی تاریخ شعر معاصر داریم .خوانش مدنی به ما کمک می کند که بعد هستی شناسی شعر معاصر را درک کنیم که از مشروطه به این سو را در بر می گیرد. این تنها دستگاه خوانشگری است که هم گذشته را می شود با آن خواند . هم زمان حال را با آن می شودخواند ، هم آینده را .

چگونه می شود زمان آینده را با آن خواند؟
چون افق هر جامعه دمکراتیک یک جامعه مدنی است.شعر مدنی با این حرکت تاریخی از مشروطه شروع می شود. دیگر اینکه شعر مدنی به دلیل ویژگی "شفاف بودن" بیان(شفاف بودن را یک شیوه بیانی می دانم) با "رک گویی" وشعار گویی های دهه 50(شعار های انقلابی،شعارهای اعتراضی) تفاوت دارد.شعر مدنی به تحقق جامعه مدنی کمک می کند.

"شفافیت" در شعر مدنی چگونه یک ویژگی محسوب می شود؟
در این شفافیت بیشتر از آنکه اعتراض ببینیم انتقاد می بینیم .انتقاد مجوز شفافیتش در خودش است.اما اعتراض امکان دارد با سانسور رو به رو شود. امکان دارد با نیروی حاکمه رو در رویی کند.اما در بعد انتقادی دریچه های بیشتری وجود دارد ،که شاعر یا فعال اجتماعی بتواند در آن ورود کند.بنابراین ویژگی شفافیت که ویژگی جامعه مدنی است، ترجمانش در شعر می شود: شفافیت در بیان.شفافیت در بیان در حوزه انتقادی است،نه در حوزه اعتراضی. در شعر مدنی " اقلیت" یک امتیاز نیست،یک ویژگی است.در یک همچین نگاهی نمی شود اقلیت بودنتان را به عنوان یک "برند" مطرح کنید.معترض بودنت را به عنوان برند مطرح کنید.

چرا؟
چون این استیل های مبارزاتی ،این فیگورهای مبارزاتی،این ویترین های انقلابی،در یک اتاق شیشه ای قرار گرفته که از هر طرف دیده می شود.جلوی آن مبارزه است اما پشتش مبارزه نیست،جلوی آن شاعری انقلابی است ولی از آن طرف شیشه که نگاه می کنیم،شاعر انقلابی نیست.ما باید ساز و کار جامعه مدنی را در شعر مدنی با "بیانی شفاف" به "اجرا" بگذاریم،که به اجرا گذاشته شده است.من این رادر شعر فروغ ، در شعر محمد مختاری می بینم.مثلا به ویژگی "اضطراب" دقت کنید. شما درشعر شاعران انقلابی اضطراب نمی بینید.چون تکلیفش با خودش مشخص است؛من جانم را برای عقیده ام می گذارم.اما در شعر مدنی شاعر منتقد، جانش را نمی خواهد برسرعقیده اش بگذارد.بلکه متوجه حقوق شهروندی اش است.عقایدش را در ساز و کار حقوق شهروندی بیان می کند. بنابراین آن آرمانگرایی، آن تک ساحتی نگاه کردن به مفهوم حق که ظالم و مظلوم را می سازد،در شعر مدنی تبدیل می شودبه یک صدای شهروند ،تبدیل نمی شود به صدای یک قهرمان.من فکر می کنم هرچقدر شعر ما به سمت شیوه های مدنی مطالبات خودش حرکت بکند،ما می توانیم منتظر شکل های جدیدی از بیان باشیم که شکل بگیرد.

شما می توانید بگویید در شعر مدنی، " اقلیت" چه تعریفی دارد ؟ در این صورت تکلیف مفاهیمی چون "ادبیات زیرزمینی" و ... چه می شود؟
جامعه مدنی به عنوان مطالبه و "شعر مدنی" به عنوان شعری که من تشخیص دادم، از مشروطه به این ور شکل گرفته است.این ها به ما کمک می کند ،که به تعریف جدید این مفاهیم با جسارت بیشتری ورود کنیم.خوشبختانه وجود مدیاهای جدید، رسانه های متکثر در دوره جدید، دیگر نه ادبیات زیرِ زمین را می شناسد نه رویِ زمین.خوب این یک تناقض گویی است که بگوییم در دنیای کتاب های PDF و رسانه های دیجیتال ،چیزی به نام ادبیات زیر زمینی وجود دارد. من حتی به تقسیم بندی ادبیات رسمی و غیر رسمی هم اعتقاد ندارم. این ها تقسیم بندی هایی هست که در خوانش مدنی متزلزل می شود، کسی نمی تواند با این ها قیافه بگیرد. در دهه هشتاد یک عده تازه وارد با این مفاهیم موج سواری کردند.کسی نمی تواند به صرف معترض بودنش شاخص باشد. آنچه که شاخص می کند یک شاعر مدنی را ، "روشنگری" اش است. روشنگری برای ایجاد مسولیت شنیدن. به این معنا که خیلی از حرف ها را می زنند و در ظاهر روشنگری می کنند، ولی خودشان مسئول حرف خودشان نیستند. فاجعه ای که در سیاست ماهست در ادبیات ما هم وجود دارد. ساز و کار مسئول کردن آدم ها نسبت به حرف ها و رفتارها وجود ندارد.مثلا در یک فضای تک صدا که همه ما خبر داریم که تو این هشت سال چه وضعیتی بوده است، آقای شمس لنگرودی می آید بحث هایی را مطرح می کند که با واقعیت های اجتماعی ما نمی خواند. این ها بیش از آنکه واقعیت های اجتماعی ما باشد "واقعیت های رسانه ای" است.متاسفانه ژورنال های ادبی ما ( به جز معدودی ) دست آدمهایی است که هوش و صلاحیت لازم و کافی ندارند.خودشان درصدی از مرجعیت را ندارند و برای مشروعیت خود تن به هر کاری می دهند. 

آقای کرمپور شما ذیل معرفه های شعر مدنی ،به مسئولیت اجتماعی مدنی اشاره کردید. از دیدگاه شما مسئولیت مدنی چیست؟
یعنی ما آنقدر شرافت داشته باشیم،که وقتی می خواهیم کسی را مخاطب دیالوگمان قرار دهیم فقط شرایط پایدار خودمان را لحاظ نکنییم. پای گفتن و شنیدن صدای دیگری در میان است.هنگامی که داریم حرفی می زنیم که می دانیم مخالفانی دارد، و می دانیم طرف مقابلمان در یک موقعیت با ثبات سیاسی و اجتماعی نیست، و اگر قرار باشد در مقابل عقاید ما موضع بگیرد، به یک جریان سیاسی در این مملکت بایدتاوانی بدهد،همه ی اینها را هم می دانیم ولی باز..............چون کسی نمی تواند به دلیل سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی شمارا به بحث بگیرد، کسی به چالش نمی گیرد ، این وضعیت تک صدایی در دهه هشتاد،خیانت به گفتمان شعری بود .چرا که طرف وضعیت نابسامان حریفان را می دانسته.شما ببینید شاعرانی که در دهه قبل و دهه های پیشین حضور فعالی دارند، در این هشت سال به گوشه نشینی رفتند.به انزوا رفتند.به خلوت خودشان رفتند.حالا اگر من قرار است در این فضا یک پارادایم ادبی را مطرح کنم،در شهر خالی قورباغه هفتیر کش شده است.به همین دلیل است که اینجا یک "هوش رسانه ای" باید وارد عمل شود. متاسفانه بسیاری از فعالان رسانه در حوزه شعر "سواد رسانه ای" ندارد و دامن زدند ،به چیزی که وجود خارجی ندارد . شما نگاه کنید که زبان در پیامک های مردم بر محور بازی های زبان می چرخد ، چرا که پیچش ها وخمش های این جامعه آن زبان را ورز داده و سادگی تعریف دیگری دارد.اگر فضا شفاف باشد،آدم ها برای حرف زدنشان مسئولیت به وجود می آید.مراقب خواهند بود که چه حرفی از دهانشان بیرون می آید.بدانند این حرف ها رصد می شود.من در شرایط پایدار گفت و گو با احترام کامل شنونده هستم .اما جایی که حتی قدرت شنیدن از من گرفته می شود.به طرف مقابل حق نمی دهم،که به خودش حق بدهد سخن بگوید. به همین دلیل سخن "دهه ی هشتاد"، سخن سخیفی بود.مسؤلیت زمانی شکل می گیرد که ما بدانیم،کی دارد چه کار می کند؟در این اوضاع معلوم نیست کی دارد چکار می کند!
من نشانه هایی دارم می بینم و موظفم که بگویم.

شما چه می بینید؟
آدم های با ثبات شعر فارسی کم شدند.باثبات به جهت اندیشه ،با ثبات به جهت عقیده،وخیلی چیزهای دیگر."شعر مدنی" تمام این دسیسه ها را رو می کند.شعر مدنی ساز و کاری مطرح می کند که کسی نمی تواند ادعای آنچه که نیست را بکند. " شفافیت" یکی از کلید واژگان محمد مختاری است.مدام از محمد مختاری حرف می زنند، اما کی جرات کرده به تبیین نظرات او در حوزه پراتیک و عمل گرایی جامعه ادبی بپردازد. بنده دارم این کار ها را می کنم.شفافیت یعنی این که کسی مسئول سخن وکلامش است.کانون نویسندگان در جریان 88 موضع می گیرد اثر ندارد.نویسندگان پای بیانیه ای را امضاء می کنند،اثر ندارد. این یک وجود "مخنث" است .

پس چه سنجه ای، چه معیاری وجود دارد که ما وجود داشته باشیم. آن معیار چیست؟ ما هرکاری که باید می کنیم ،اما آن کار اصلی را که باید بکنیم و نکردیم به عقیده شما چیست؟
مسئولیت یک واژه ی ویترینی نیست. کدام شاعر دردهه هشتاد هزینه داده است.اگر اعتراض برای گرین کارت است مرده شور این مبارزه را ببرد. لعنت به این مبارزه. اصلا مبارزه در قاموس روشنگری یعنی چه؟بزرگترین مبارزه در فضایی است که بر تو سخت می گذرد؛زندگی کردن است.بزرگترین مبارزه در وضعیت فعلی ،که برما گذشته ،سالم زندگی کردن است.باشرف زندگی کردن است. ادای مبارزه را در آوردن ضد روشنگری است.فضای غیر مسئولانه در ادبیات را یک فضای بیزینسی صرف می دانم. اگر چه بیزینس در ادبیات در موقعیت حرفه ای اش به عنوان یک ناشر ایرادی ندارد.اما در جا به جایی ها ، چیز هایی می بینی که خون آدم به کف دهانش می آید."جابه جایی" چیزها یعنی، ناشری که نقشش را داده به شاعر. ما با شاعران "بیزینس من" رو به رو می شویم. به این شکل است که تشخیص می دهند نیاز های شاعران چیست سپس با رفع نیاز جماعت شاعر آنها را وامدار خود می کنند.شاعرانی که به خاطر نیازشان تن به هر وضعیتی می دهند فردا باید جوابگوی شعر مدنی باشند. من هم دوست دارم کتابم چاپ شود.من هم دوست دارم کتابم توزیع شود، اما کجا ؟ به چه قیمتی ؟ در چه شرایطی ؟فرق ما با شاملویی که 20 سال سکوت کرد چیست؟ اگر 11 سال چاپ نشد بشود 20 سال.به جای 2000 مخاطب 5 ، مخاطب. اما 5 مخاطبی که منتظر هستند که ببینند شاعرشان دارد چکار می کند. اصلا چاپ به عنوان یک رسانه ،یکی از گزینه هاست.
مسئولیت همه اینها را در برمی گیرد. از یک شاعر - شهروند صحبت می کنیم ،یعنی تمامیت ماجرا بحث تعهد نیست که تو داشته باشی یا نداشته باشی. تو چون شهروندی، راهی به جز این نداری. وقتی می گوییم در شعر مدنی مفاهیم باید "دوباره خوانی" شوند یعنی همین.صحبت یک "تعهد اجتماعی" نیست که آن را به رخ تاریخ ادبیات اعتراضی بکشانیم، صحبت از الزامات یک شهروند –شاعر مدنی است که "نافرمانی های مدنی" نیز بخشی از وجه تمایز او با دیگر شکل های اعتراضی به وضع موجودش می تواند باشد.

آقای کرمپور فرمودید که ما شاهد یک جا به جایی هستیم از طرف بعضی ناشرهای خاص . این ها در دهه گذشته (دهه هشتاد) یک "شعر محافظه کار" را ترویج می دادند.اما الان در یک چرخش 180 درجه ای به سراغ شاعران گذشته وپ یشرو رفتند و سعی در انتشار شعر های این ها دارند.این به نظر یک حرکت مشکوک و مزوّرانه است.در این مورد نظرتان چیست؟
طرف من ناشران نیستند.ناشرانی که طراحی کرده اند که کالا و محصولی را تولید کرده و به فروش برسانند. ناشر کارش این است. مساله ی من شاعران هستند.عرض کردم منم دوست دارم کتابم در یک فضای خوب چاپ شود.اما چه می دهیم وچه می گیریم.

آن شاعران امکان دارد به ما بگویند ما این گزینه را حذف می کنیم ،کرم پور تو چه پیشنهادی داری؟
من می گویم در دنیای رسانه ای امروزچرا احساس نیازکردی به همچین وضعیتی ؟ ماباید بدانیم آنچه که از دست می دهیم با آنچه که بدست می آوریم برابری می کند؟چرا وضعیتی را که خودمان می توانیم بسازیم دست به دامان دیگران شدیم .به همین دلیل من فکر می کنم مساله آن ناشران نیستند.مساله آن شاعران هستند. من شاعر را به ناشرش نمی شناسم .به شعرش می شناسم.اگر آن شعر در یک وضعیتی دچار تغییر رفتاری بشود ناشرش برای من مهم نیست.من فکر می کنم آقای "محمدی پور" شما حق دارید.این رفتار ما شاعران است که به واسطه نوع رفتار ما نشان داده می شود آن ناشر کارش درست بوده است. باید صورت مساله را عوض کرد. مشکل شاعران هستند نه ناشران.ناشر امکان دارد پیشنهاد های خیلی خوبی به من بدهد، اما من افق کاری ام را نگاه می کنم. آقای محمد ولی زاده در دهه هفتاد جریانی را تشخیص داد و آن را تقویت کرد.در مخیله اش این پرسش ها مطرح نشد.چون همه چیز طبیعی بود. اما آدم احساس می کند بعضی از رفتارهای شاعران با خودشان همخوانی ندارد . مشکل ناشر نیست.مشکل رفتار ما شاعران است.شاعری که میگوید برای من فرق نمی کند در چه روزنامه ای بنویسم چه در کیهان ،چه در روزنامه های دوم خرداد،تکلیفش مشخص است.این شاعر ممکن است با هر ناشری کار کند.این شاعران هستند که با رفتارشان خیلی چیزها را تعریف می کنند.من بر اساس رفع نیازم تعریف نمی شوم بلکه باید برآورده کننده نیازی باشم تا حضورم ضرورت بیابد. در واقع اینها همان کسانی هستند که من با عنوان "شاعران عصر احمدی نژاد" از آنها نام می برم.چون هیچ پارادایم ادبی ندارند بلکه براساس ناز و نیاز هایشان تعریف می شوند. نام و نانشان در "عصر احمدی نژاد" به هم گره خورد.

"شاعران عصر احمدی نژاد" ...جالب است. بگذریم. در گفته هایتان اشاره کردید که مفهوم اقلیت در خوانش شعر مدنی یک امتیاز نیست.یعنی چه؟
اقلیت یک ویژگی ،یک واقعیت ،یک گروه یا یک فرد میتواند باشد.این یک امتیاز نیست.یک پرچم نیست .من اکنون در حوزه تبار شناسی شعر معاصر جزو اقلیت ام .دارم " مدنی خوانی" می کنم .خیلی ها دنبال بیزینس در ادبیات هستند .الگوی من ضرر اقتصادی و معنوی برایشان داشته است. من جزو اقلیتم اما اقلیت بودنم را علم نمی کنم.من فکر می کنم در جامعه مدنی و در فهم مدنی اینکه من جزو بخش اقلیت هستم وتکلیف حقوق من چیست؟با ساز و کارهای بسیاری که در جهان امروز هست،منافذ پاسخگویی بسیاری وجود دارد.مثل گذشته نیست که مرجع پاسخگویی به این پرسش یک جا باشد.من اقلیتم اما حقم را از اکثریت مطالبه نمی کنم.ساز و کار هایی برای هدف فکری خودم دارم .چه از نظر مدیا چه ازنظر درآمد زایی و....و....و....اقلیت در جامعه مدنی به دلیل اینکه درعمل اجتماعی قابلیت بازگردانی و باز سازی دارد،یک پدیده ی برترنیست. "شعر زبان" اگردر اقلیت است به معنای برحق بودنش نیست.
اقلیت بودن مظلوم نمایی نباید کند.من پذیرفته ام شعرم اینگونه است و به جای 2 میلیون مخاطب 500نفز مخاطب دارد.من با این واقعیت زیست کردم .این اقلیت ایرادی ندارد.اما یک عده ادبیات اقلیت را در راستای مطالبه ی حقوق اقلیت مطرح می کنند. این ها را قاطی نکنیم.اقلیت به عنوان شهروند راهکار دیگری دارد.ادبیات به عنوان یک اقلیت راهکار دیگری دارد.مثل اینکه صادق هدایت باید می رفت و یقه ی خیلی ها را می گرفت که چرا داستان مرا نمی فهمید. او داستانش را گفت. وجوبش گفتن بود.بنابراین روشی که فهم مدنی ادبیات مطرح می کند این مفاهیم را در جایگاه حقوقی شان قرار می دهد.ما در شعر مدنی رفته رفته به ادبیات ناب نزدیک می شویم.مادست و پای آدم های دلال فرهنگی را می بندیم .با این واژه ها نمی شود برای منافع گروهی وفردی بهره برداری کرد.
جای دیگری هم گفته ام که خودم را به جای اینکه جزو اکثریت کنم با ساز و کار رسانه ای دوستان، من اقلیت های زیادی در کنار هم قرار می دهم.اینها شاعران مشترک المنافع اند .به محض اینکه منافع شان تامین شود هر کدامشان بقالی خودش را راه می اندازد.کارهای گروهی در ادبیات بدون علقه های ادبی مشکوک است.ما به جای اینکه همه اکثریت یک پارچه را انتظار داشته باشیم. باید اقلیت های متکثرداشته باشیم. ما اقلیت های زیادی هستیم .کسی که در وضعیت غیر مدنی بشود جزو اکثریت ،شعر مدنی به او مشکوک است.در جامعه مدنی هیچ کس مشکوک نیست.سازو کار مدنی تورا تبدیل کرده به اقلیت یا اکثریت.در یک فضای غیر مدنی (گفتمان ادبی) اقلیت واکثریت را رسانه ها به وجود می آورند.من به این رسانه ها مشکوکم.

از حرف های شما برمی آید ما در جامعه مان به جای اینکه به روشنفکر نیاز داشته باشیم، به "روشنگر" احتیاج داریم.تفاوت بین روشنفکری و روشنگری وجود دارد. بگویید چرا جامعه ما به سمت روشنفکر نما شدن و کافه نشینی وامثال اینها که یکی از نشانه ها ی جامعه خورده بورژاها است رفته اند.
ممنون از سئوال دغدغه برانگیزتان. من قبلا در نقد کتاب علی شاه مولوی در کافه کتاب لاله زار ، میان این دو مقوله تفاوتی قایل شدم که با استقبال دوستانی چون حافظ موسوی نیز مواجه شد. به قول کانت "روشنگری" شهامت به کارگیری اندیشه خویش است. کلمات "شهامت" و "به کارگیری "کلید واژه این گزاره زبانی است. روشنگری و روشنفکری؛ نیاز جامعه امروز ما چیست ؟ کسانی که دست به قتل محمد مختاری زدند تفاوت این دو مقوله راخیلی بهتر از کانون نویسندگان ایران می دانستند. آنها می دانستند روشنفکران مزاحم مدیریت آزادی نیستند.این روشنگران هستند که می توانند مزاحمت ایجاد کنند.اگر فصل روشنفکر از مردم عادی داشتن دانایی برمبنای حجمی از دیتاها و اطلاعات زمان خودش بدانیم اما روشنگری پردازنده و ارائه دهنده آنها به زمانه اش است. .مثلادر دهه پنجاه اهل کتاب داناتر از کسانی بودند که به کتاب دسترسی نداشتند.در دنیای رسانه امروز با گردش اطلاعات داشتن آگاهی به معنای داشتن دانایی نیست ، چرا که همه اطلاعاتی را که ما نیاز است داشته باشیم همه می دانند.همه می دانند اگر در سوریه چه اتفاقی بیافتد ،چه اتفاقی خواهد افتاد؟چه روشنفکر چه آدم عادی .این آگاهی برا اساس گردش اطلاعات ، فصل دانایی نیست که بگویم یک نفر روشنفکر است.از این منظر الان مردم روشنفکرند همه مردم دانایند.روشنفکر نقش لیدری ندارد اینجا . روشنفکر در تبیین این دانایی نقش دارد.در آنالیز کردن این دانایی نقش دارد.روشنگری هزینه براست.اما روشنفکری هزینه بر نیست.مردم از دانایان ما چیزی ندیدند که خودشان نداشته باشند.
محمد مختاری فراتر از دیتا هایش عمل می کند.نسل مرا آگاه می سازد. این روشنگریِ محمد مختاری است که نسل می سازد نه روشفکری او و گرنه خیلی ها در کانون نویسندگان یا جاهای دیگر به ظاهر از او هم روشنفکرتر بودند هم مشهورتر.پس عامل حذف او روشنگری اش بود نه روشنفکری اش.مختاری به سراغ آسیب شناسی ضرب المثل ها می رود.به سراغ چیز های می رود که اصلاح را از خود ما شروع می کند. در هیچ آموزه روشنفکری سنتی ایران برساخته های واژگانی روشنگرانه ای که از آن او بود اینقدر ساده و سخت نبودند" تفاوت بین واژه "شفافیت" و "رک گویی". بنابراین روشنگری در تارخ هزینه دارد. مردم در دهه هشتاد به این دلیل به روشنفکران اقتدا نکردند،چون روشنفکران هزینه روشنگریشان را نمی دادند. وکسانی که به نوعی هزینه افشاگری شان در نزاع های سیاسی را دادند با هزینه روشنگری نبایدخلط شود . مردم عصر گردش آزاد اطلاعات داناتر از آنچه هستند که دانایان فکر می کنند و مطالبه گرتر از آن چیزی که یک فعال یا گروه سیاسی بخواهد برایشان معلوم کند. نباید به چیزی افتخار کرد که دم دستی ترین چیزهای امروز انسان معاصر باشد. روشنفکری کاذب ، ریشه در سنت های غلط روشنفکری دارد.روشنفکری که فکر می کند دانا ترا ز مردم است تکلیفش را باخودش مشخص کرده است.او نمی داند که نمی داند.
پارا سیاتیس میشل فوکو ، شهروندی است که در دفاع از حقوق خودش روشنگری می کند نه افشاگری ،روشنگری می کند.ما همه دردی مشترک داریم اما ازکسی صدایی برنمی آید .چون کسی به دنبال تبیین آن درد نمی رود.همه دنبال این هستند که به این نسخه دارو بدهند .اما روشنگر دنبال دارو نیست.دنبال این است که ثابت کند ، این درد مشترک است.متاسفانه جامعه ایرانی متوجه این درد مشترک نیست.روشنفکر می آید از همان چیزی که همه می دانند صحبت می کند.روشنگرمی آید از آن چیزی که همه می خواهند صحبت می کند.

آقای کرمپور در ذیل گفت وگوهای شما سوالاتی پیش می آیدکه ناگزیر از پرسیدن هستم.شما از واژه " درد مشترک" صحبت کردید،من یاد شاملو افتادم.چرا جامعه ما نمی تواند شاملویی دیگر به چشم خود ببیند ؟کسی که پشت همه حرف های خودش ایستاد و به عزلت تن داد. همین چند وقت پیش یکی از دوستان مشهورم حرف جالبی زد.حرف های شما در ضمِّ این روشنفکران به آن اشخاص برمی گردد. از "اخماتوا" شاعر روسی حرفی زد که این شاعر در مدح استالین شعر گفت برای نجات پسرش .جالب اینجاست که این شخص این را به عنوان تجربه خوب بیان می کرد.ما شاعران باید جان خود را نجات بدهیم ودر حفظ جان خود وموقعیت خود بکوشیم. شما تحلیل تان از این آدم ها چیست و این حرف برای شما قابل قبول است؟
این حرف عین رذالت است و یک حرامزادگی محض است .این حرف از یک ذهن نامشروع متولد شده است .تاریخی که "عین القضات همدانی" را به سلاخی کشانده ، تاریخی که "حلاج" را پشت سر گذاشته .تاریخی که "سهروردی" را در خودش داشته ، بر این ذهنیت خط بطلان می کشد. اما من یک موضع دیگری را می خواهم مطرح کنم. من معتقدم انسان نباید به خاطر عقیده اش جانش را از دست بدهد .چرا که معتقدیم عقاید چیزهای پایداری نیستند.اما ساز و کارهای غلطی در جامعه ما برای دفاع از این اصل اتخاذ شده است .یک عده با این حرامزادگی ذهنی به سمت محافظه کاری های آلوده می روند.اما یک نفر در ساز و کار های مدنی خودش شفاف بیان می کند من آدمی قدسی نیستم. من قهرمان کسی نیستم.من شهروندم و پسرم الان برایش این اتفاق افتاده است .یک شهروند- شاعر . این شفافیت عین شرافت است.این آدم را به همین شکل که هست باید پذیرفت .نه اینکه همچنان بخواهیم قهرمانانه از خون پسرش بگذرد.او هم نباید خودش را در جایی فراتر از آنچه که هست قرار دهد.
دروغ در قالب محافظه کاری خشم یک شاعرمدنی را برمی انگیزد .ما پستی ها، رذالت ها وحقارت هارا پشت مفاهیم پنهان می کنیم.ما نیاز داریم از وضعیت آرمان گرایی بگذریم.جامعه ما به شاملو نیاز ندارد.اما ما بعد از شاملو باید چیزی را بگذاریم که ادامه ی شاملو باشد،نه برگشت به قبل از شاملو.اگر باید شاعران محافظه کار ما بعد از شاملو ، بشوند شاعران ملی ما ، این خیانت است به تاریخ وفرایند تاریخ.مجیز گویی و خنثی بودن مربوط یه دوران پیشا شاملویی است. بعد از اعتراض شاملو ، زمانه ی شعر مدنی فرا می رسد.پس از اعتراض، انتقاد.شعر مدنی خط موازی تاریخ و فرهنگ ماست و هر چیزی غیر از آن، این نقش را ندارد.اگر من می گویم نیاز به شاعر مدنی داریم،یعنی زحمات شاملو نتیجه داد.
یعنی ما از دوران قهرمان گرایی عبور کرده ایم و هزینه هایی که باید می دادیم، دادیم.من اگر قرار است شاملو را به نقد بکشم باید با نقدم جایگزینی که ادامه شاملو باشد، بیافرینم.شاملوشعرش شعر مدنی نیست، اما بستر ساز شعر مدنی است. یعنی شما نگاه می کنید خواهندگان جامعه مدنی شعر شاملو را در کف خیابان می خوانند.بنابراین من از یک طرف می گویم ما باید از شاملو عبور کنیم . این دستاویز یک عده حرام زاده ذهنی نباشد.کسی که قرار است جایگزین شاملو بشود، بایدادامه شاملو باشد.باید از شعر اعتراض به سمت شعر انتقادی برود.شاعر معترض بشود شاعر منتقد،شاعر شعر مدنی .بنابراین ادامه شعر پرخون رگهای معاصر در حوزه گفتمانی، شعر مدنی است نه چیز دیگر.

در دهه گذشته حتی اوایل دهه نود ،شاهد بولد(B) شدن آدم هایی هستیم که از لحاظ پیشینه ی ادبی در آن حد نبودند، ولی یک جریان مشکوک سعی در بولد شدن عده ای و به حاشیه بردن برخی دیگر داشته است.
این بولد(B) شدن با یک کنترل - زد ( ctrl +z) قابل برگشت است. خوانش مدنی آن کنترل- زد است. یعنی آندو .یعنی برگرداندن .خوانش مدنی شعر قول می دهد که دست آنها رو شود. دریک دیالوگ فرا ادبی . اما وضعیت منگنه ای وضعیت بدی است. بنده در شرایط منگنه ای دارم با شما صحبت میکنم .

منظورتان از شرایط منگنه ای چیست؟ 
اگرچه ماهیتم را در بحث می خواهم حفظ کنم ولی من و شما داریم در یک وضعیت منگنه ای صحبت می کنیم .رفتار شناسی شاعران معاصر رسوایی عظمایی پشت سرش دارد.من نمی دانم یک عده چطور بر می گردند و به قرن 4 نگاه می کنند.به چشمان عین القضات به چشمان احمد شاملو به چشمان فروغ.من نمی دانم اینها چطور می خواهند زل بزنندتوی چشم آنها.من نمیدانم چرا باید ما شعر بگوییم، وقتی میتوانستیم کار دیگری انجام دهیم. وقتی میتوانستیم یک سیاست مدار یک وکیل یا یک ناشر خوب باشیم و حالا که هستیم عقده شاعر نبودن و نشدنمان را با مرجعیت سازی خود و گروگان گیری شاعران بدبختی که تمام نیازشان چاپ آثارشان است باز نکنیم . جا به جایی چیزهایی که صحبتش را کردم همین است. چرا کسی که پژوهش گر خوبی است این را برند جایگاه شاعری اش می کند و در یک مهندسی معکوس با شمایل شاعر همه جا حاضر می شود و یا باعث غیبت شاعران دیگر می شود.دارد به شاعران سرویس می دهد بعددو تا شعر هم میگوید .که شاعران بگویند او شاعر خوب است .تف به ذات کسانی که آگاهانه در این خیمه شب بازی عروسک گردان شعر خود شده اند.بزرگترین قتل عام تاریخ ادبیات در شعر شکل گرفته است.مطمئن باشید من اگر ادای خودم را در بیاورم، اولین کسی که گردنم را می زند ، شعر خودم است.به کسی بزنم دست خودم را هم بریده. شعر چاقوی دولبه است.

آقای کرمپور ریشه های شعر مدنی را در کجا و چه چیزهایی می دانید؟
از زمان مشروطه که "آزادی" تبدیل به ماده ی قانونی شد، یک قدم رفتیم جلو. یعنی از وضعیت کلی و آرمان گرایی و مفهوم قدسی آزادی به یک مفهوم زمینی رسیدیم. آزادی یعنی اینکه حق شاه این است و حق ملت هم رای و انتخابات است.من این را یک اتفاق مدنی می دانم که حاصل مبارزات غیر مدنی شاعران مشروطه است.چرامی گوییم "مبارزات غیر مدنی" ، چون جامعه ما جامعه غیر مدنی بوده است. 
در یک جامعه غیر مدنی یک شاعر انقلابی شکل می گیرد.جامعه می رود به سمت مدنی شدن ، آزادی ماده قانونی می شود. مردم حق رای دارند.در قبل از انقلاب مشروطه حرکت انقلابی شاعران بستر ساز شعر مدنی شد.اما اگر همان حرکت های انقلابی اعتراضی ادامه پیدا کند بعد از دوره مشروطه، مارا برمی گرداند به قبل از دوره مشروطه.
یعنی اینکه جامعه ساز و کار های قانونی دارد و به سمت جامعه مدنی می رود. اما شاعران آرمان گرای ما تحت تاثیر تفکرات شوروی سابق طبقه کارگری و...قرار می گیرند.نوع اعتراضشان به اعتراض ما قبل مشروطه برمی گردد. آزادی به عنوان مفهوم آرمانی نه یک مفهوم حقوقی .عزیز جان همه احمد شاملو مدرن ترین شاعر زمانه، خودش مفهوم حقوقی آزادی را دوباره به شکل آرمانی می سراید .اینجا شاعر بزرگی به نام احمد شاملو یک عمل غیر هوشمندانه انجام می دهدو ما برگشتیم به قبل از مشروطه . من ریشه ها ی شعر مدنی را وقتی از مشروطه نگاه می کنم به موانعش فکر می کنم .رویکرد شاعرانی چون شاملو در اعتراض به نبود آزادی است نه شکل بودن آن .موانع شکل گیری جامعه مدنی را دیدم .
شما نگاه کنید در دهه 40 به دلیل درآمد بالای نفتی و غیره ...آزادی های اجتماعی خیلی وسیع تر از قبل می شود.مساله شاعران و نویسندگان آزادی بیان است.یعنی یک شکل از شکل های آزادی. با توجه به امتیازات قانونی که در طول مشروطه به این سو بود.ای کاش نخبگان و لیدرهای فرهنگی نه تحت تاثیر گفتمان چکش و داس، تحت تاثیر گفتمان دیگری به ساز و کار های حقوقی ماجرا برسند. این ها باید آسیب شناسی شود.منظورم بازتولید مفهوم آرمانی آزادی است.در نهایت ما نگاه می کنیم به شاعران دهه 70 که این آسیب را تشخیص می دهند و به باز خوانی این جریان می پردازد،مختاری مفاهیمی چون "شبان - رمگی" و "جامعه مدنی" را به بهانه " انسان در شعر معاصر" مطرح می کند. و در این اواخر صحبت های "مسعود احمدی" در "ضمیمه ادبی دیگران" نیز بی تاثیر نبودند در رویکردهای من به این دوباره خوانی ها. شعر " چهار دهان ویک نگاه" فلاح، نیز.

شما تاکید خاصی بر محمد مختاری دارید.چرا؟
محمد مختاری قبل از اینکه به قتل برسد برخی آثارش را خوانده بودم. "تمرین ومدارا"( بیست مقاله در حوزه فرهنگ ) و " انسان در شعر معاصر" .وقتی کشته شد ،خیلی ها پیراهن عثمان کردند محمد مختاری را .خیلی ها که نمی شناختندش ، علمش را بلند کردند.
محمد مختاری برای من یک هاله فرهنگی است .من هاله فرهنگ و تاریخ و تمدنم را در صحبت هایش دیدم. هاله ای که دور ماه شکل می گیرد، باعث زیبایی ماه می شود. محمد مختاری زیبایی فرهنگ ایران است . وقتی به آثار و عقاید اونگاه می کنید، اگر عقاید او اجرا بشود واگر نظرات او محقق بشود.
چقدر ایران و ایرانی زیباتر می شود. اینها را که می گویم هیچ ربطی به کانون نویسندگان در یکی دو دهه ی اخیر ندارد.من این زیبایی را در روشنگری او دیدم . محمد مختاری به زیبایی تمام روشنگری می کند . او به خاطر این زیبایی روشنگری اش هیچ حقی از کسی نمی خواهد.
برخلاف یک عده که درتاریخ سیاسی این مملکت دو تا سیلی خوردند ،حق عالم و آدم را از ایران و ایرانی ها می خواهند.به اندازه ای که محمد مختاری به مفاهیم کلیدی و افق ساز فرهنگ ما فکر کرده هیچ زندانی سیاسی هزینه نکرده .چون تلاش او فکر و زحمت او خیلی بیشتر از اسارت کشیدن و زندانی بود.زندانی ای که زندان می رود و زنده می ماند کجا ؟و کسی که به واسطه نوع هوشمندانه روشنگری اش برای آزادی به قتل می رسد کجا؟ او شهادت طلبانه اندیشید.محمد مختاری، ادای محمد مختاری نبود.
شعر مدنی خاستگاه و ریشه اش از یک شعر محمد مختاری، پشت جلد مجله ای که خاطرم نیست شروع می شود.داستان یک آدمی که می خواست برود خرید کند . نه اسطوره ای داشت نه تخیل عظیمی .آنچه که در شعر مرا اذیت می کرد " اضطرابی" بود که در جان ثانیه های این شعر بود.اومعتقد بود زنده به خانه نمی رسد .رفته است خرید کند ولی زنده به خانه نمی رسد."اضطراب" در یک شعر مدنی یعنی آن چیزی که دنبالش بودم .شاعر معترض و حماسی اضطراب ندارد. اصلا در حماسه اضطراب نمی بینید.ما می رویم و فلان می کنیم ومی شود.اما شاعر مدنی می گوید نکند نشود ،نکند اینجوری شود.نسبیت است دیگر. 

شمادر نظریات خودتان ،که ما با آنها اشنا هستیم، به شعر زنان بسیار پرداختید.در شعر امروز زنان ما شاهد سانتی مانتالیسم وحشتناک و یک تولید انبوه شبه شعر هایی رو به رو هستیم. شعری دروغین است که باز خورد زندگی ما نیست و زندگی ای که ترویج می کند ، زن ایرانی خودش را در آن شعر نمی بیند.در حوزه زنان پیرامون مولفه های شعر مدنی صحبت کنید.
کاش مایک عنوان دیگری به جای "فمینیسم" داشتیم .

چرا ؟
از بس غلط استفاده شده متاسفانه به ضد خودش تبدیل شده است . یک پیش فرض هایی را یک عده برایشان ساخته اند .معتقدم که شعر زنانه می تواند جبهه ی شعر مدنی را تقویت کند.در دهه ی هفتاد در شعر زنان این اتفاق به خوبی خودش را نشان می دهد.که قریب به اتفاق آنها خود را ومطالباتشان را در زبان به اجرا می گذاشتند.یک جور پنهان کردن یک امر پیدا.به قول مولوی پیدا و پنهان :پگاه احمدی، عاطفه چهارمحالیان، لیلی گله داران و شاعر مجموعه "فراوان کلمه بود" و این اواخر لیلا فرجامی. فمینیست البته شاخه های گوناگونی دارد.کارگری ،جنسی و... به نظر من آن اسمهایی که آوردم شروع خوبی داشته اند .اما "سکسوالیته زبانی" به این جریان ایرانی لطمه زد. یعنی برخی خانم های شاعر فکر کرده اند این می تواند برای آنها یک برند باشد، برای تاریخ نویسان مذکر. چون ما تاریخ نویس زن نداشته ایم. خیلی از مردها می توانند از این نوع شعرهای زنانه را بهتر از خود زنها بسرایند.شعرهایی که ظاهری زنانه دارند ، ولی جانی زنانه ندارد. من مفهوم زن را یک مفهوم تاریخی میدانم . از این منظر شعر جنسی را شعری زنانه تلقی نمی کنم.
comment
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
انتشار یافته: ۱
comment
comment
حسام
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۲:۴۹ - ۱۳۹۲/۱۱/۱۰
comment
0
0
comment گفتگوی خوبی بود .سپاسگزاریم
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار