چشم انتظار شنیدن خبری خوش است. ٥سال از حادثه شومی که منجر به مرگ دوستش شد و او را راهی زندان کرد، میگذرد. در این سالها خانوادهاش خیلی تلاش کردند تا رضایت اولیای دم را بگیرند؛ حتی زمانی ٢ هزار نفر از مردم شهر نیز دست به کار شدند تا شاید کابوسهای شبانه مرد جوان پایان یابد اما هنوز این اتفاق رخ نداده و همچنان چشمها به خانواده مقتول دوخته شده است تا از خون فرزندشان بگذرند.
به گزارش شهروند، بیشتر مردم شهرستان روانسر در جریان ماجرایی که نیمهشب ١٢بهمن ماه سال ٨٧ برای امید و عادل دو دوست قدیمی رخ داده است، هستند. اتفاق شومی که جان یکی از آنها را گرفت و یکی دیگر را به جرم قتل راهی زندان کرد.
داستان دو دوست قدیمی
محمد از دوستان مشترک امید و عادل درباره آن نیمه شب شوم گفت: «آن شب من و امید همراه یکی دیگر از دوستانمان به نام فخرالدین در باشگاه مشغول ورزش بودیم. عادل چون مغازه کبابی داشت نمیتوانست شبها همراه ما باشد. ما چهار نفر با هم خیلی صمیمی بودیم و کمتر پیش میآمد که یک روز همدیگر را نبینیم. آن شب خانواده امید در خانه نبودند. امید پیشنهاد داد به مغازه کبابی عادل برویم. وقتی به مقابل مغازه رسیدیم، بسته بود.»
پسر جوان ادامه داد: «امید با موبایل عادل تماس گرفت و از او خواست در مغازهاش را باز کند. عادل هم که دوست نداشت روی امید را زمین بیندازد، چند دقیقه بعد خود را به ما رساند و در مغازه را باز کرد. من و فخرالدین روی صندلی نشسته بودیم و امید و عادل مشغول تهیه کباب بودند. عادل از داخل یخچال گوشت تازه بیرون آورد و مشغول خرد کردن گوشتها شد. امید هم سر به سرش میگذاشت و هر دو با هم میخندیدند. چند بار به امید گفتیم بگذارد عادل کارش را انجام دهد اما او گوشش به این حرفها بدهکار نبود. امید جارویی را که در گوشه مغازه بود برداشت و به شوخی ضربه خیلی آرامی به پشت عادل زد. پس از این اتفاق ناگهان عادل درحالیکه چاقو در دستش بود به سمت امید برگشت در همین زمان امید هم داشت به طرف عادل میآمد. همین ماجرا باعث شد که ناگهان نوک تیغه چاقو به سینه امید بخورد.»محمد ادامه داد: «چاقو خیلی تیز بود و با کوچکترین تماس به بدن امید فرو رفت. در یک چشم بر هم زدن تمام لباس امید غرق در خون شد. عادل با دیدن خون؛ امید را در آغوش گرفت. اما امید میخندید و میگفت: «چیزی نیست یک خراش کوچک است. برویم دکتر چند تا بخیه بزنیم درست میشود». عادل در مغازه ماند و ما سریع سوار ماشین او شدیم و امید را به درمانگاه شماره یک روانسر بردیم. پزشک درمانگاه دست به کار شد تا زخم چاقو را بخیه بزند. فکر میکردیم ماجرا با زدن چند بخیه تمام میشود و اصلا باورمان نمیشد که خونریزی شدید باشد. در سالن انتظار نشسته بودیم که پزشک درمانگاه ما را صدا زد و گفت: متاسفانه ضربه چاقو به قلب امید اصابت کرده و به همین خاطر او جانش را از دست داده است. وقتی این خبر را از پزشک شنیدیم هر دو نفرمان شوکه شدیم. باورمان نمیشد به همین راحتی امید جان باخته باشد.»
پس از حادثه
عادل پس از درجریان قرار گرفتن ماجرا وحشتزده مغازهاش را بست و به سمت مغازه برادرش که چند خیابان آنطرفتر بود به راه افتاد. داریوش، برادر عادل میگوید: «آن شب ساعت حدود ٣٠: ١٢ بود که عادل وارد مغازهام شد. او خیلی پریشان بود و هر چه خواستم سر از کارش در بیاورم نشد؛ تا اینکه متوجه شدم عادل از روی یخچال یکی از چاقوها را برداشت و قصد داشت رگش را بزند. خودم را به او رساندم تا چاقو را از دستش بگیرم. با هر زحمتی بود چاقو را از دستش گرفتم. حتی در این میان دستم نیز زخم عمیقی برداشت. با اینکه دستم خونریزی شدیدی داشت و احساس درد هم داشتم عادل را به خانه بردم. ساعت حدود ٣ صبح بود که وقتی دیدم عادل آرامتر شد از او خواستم تا ماجرا را تعریف کند. برادرم همانطور که گریه میکرد ماجرا را برایم تعریف کرد و گفت قصد دارد خودش را تسلیم کند و صبح روز بعد، همین کار را هم کرد.»
عادل با مراجعه به کلانتری ١١ روانسر خود را معرفی کرد. پرونده پسر جوان در اختیار کارآگاهان جنایی اداره آگاهی قرار گرفت و تحقیقات درخصوص این ماجرا آغاز شد. با شکایت خانواده مقتول، پسر جوان بازداشت شد و چند روز پس از حادثه، صحنه کشتهشدن دوستش را بازسازی کرد. پرونده قتل پسر جوان بعد از جمعآوری اطلاعات و ثبت اظهارات دو شاهد ماجرا به دادگاه فرستاده شد تا تصمیم نهایی گرفته شود.
برادر عادل میگوید: «برادرم در دادگاه گناهکار شناخته شد و قاضی دادگاه حکم قصاص او را صادر کرد. حتی دوستانش که در زمان حادثه حضور داشتند وقتی در دادگاه بهعنوان شاهد حضور یافتند گفتند که ماجرا یک شوخی دوستانه بوده و عادل قصد کشتن امید را نداشته است. اما میگفتند هر گونه شوخی با سلاح سرد اگر منجر به مرگ کسی شود قتل عمد حساب میشود و عامل اصلی قتل به قصاص محکوم خواهد شد. از طرفی با توجه به اینکه خواسته خانواده مقتول هم قصاص بود، این حکم صادر شد و بهرغم اعتراض ما، مدتی بعد در دیوانعالی کشور نیز تأیید شد.»
تلاش برای گرفتن رضایت
روزها پس از دیگری میگذشت و عادل پشت میلههای زندان در انتظار رسیدن روز سرنوشت بود.خانواده عادل از همان روزهای اول بیکار ننشستند و دست به کار شدند تا رضایت خانواده امید را بگیرند.
حرکتی خیرخواهانه
٥سال گذشت و تلاش خانواده عادل و ریشسفیدان شهر برای گرفتن رضایت از خانواده امید بینتیجه مانده بود تا اینکه شهریار ویسی عضو شورای اسلامی شهر برای گرفتن رضایت دست به کار شد و ایده جدیدی را به اجرا گذاشت. او دراینباره گفت: «من با برادر عادل دوست هستم و مطمئن بودم این اتفاق عمدی صورت نگرفته به همین خاطر روی یک کاغذ اعلامیهای نوشتم و از مردم دعوت کردم بر سر مزار امید جمع شوند و از آنجا به مقابل خانه اولیای دم برویم و التماس کنیم که از قصاص عادل گذشت کنند.»
روز موعود
٢ هزار نفر که در قبرستان شهر روانسر و بر سر مزار امید جمع شده بودند، به سمت خانه اولیای دم به راه افتادند. دراین میان حتی نماینده مردم روانسر و اورامانات در مجلس نیز به جمعیت پیوسته بودند. پدر امید با دیدن جمعیت، ریشسفیدان و بزرگان شهر را دعوت کرد تا به منزلش بروند و بعد از حدود ٤٠ دقیقه پدر امید اعلام کرد برای تصمیمگیری درخصوص سرنوشت عادل باید بیشتر فکر کند و به همین خاطر به زمان بیشتری احتیاج دارد. داریوش برادر عادل به «شهروند» گفت: «پرونده برادرم برای تأیید حکم نهایی به دیوان عالی کشور فرستاده شده است. ما به پدر و مادر امید حق میدهیم اما از آنها خواهش میکنیم عادل را ببخشند. عادل و امید مثل برادر بودند و همه میدانند که این حادثه تنها یک شوخی بوده است. حال و روز مادرم بهتر از مادر امید نیست. تا به امروز اولیای دم هیچ چیز نگفتهاند و ما منتظر هستیم تا آنها از اجرای حکم قصاص بگذرند. ما عزادار یک پسر جوان هستیم و دیگر نمیخواهیم عزادار جوان دیگری باشیم.»