سید شکرخدا موسوی به نامه منتسب به جمعی از اساتید دانشگاه شهید چمران اهواز پاسخ داد
بسم الله الرحمن الرحیم
اَللّهُمَّ اِنّا نَرْغَبُ اِلَیْکَ فى دَوْلَهٍ کَریمَهٍ تُعِزُّ بِهَا الاِْسْلامَ وَاَهْلَهُ وَتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَاَهْلَهُ
خدایا ما با تضرع و زارى به درگاهت از تو دولتى گرامى خواستاریم که به وسیله آن اسلام و مسلمین را عزت بخشى و نفاق و منافقین را منکوب سازى.
امروز در پس معادلات و مجادلات سیاسی گویی آن چه کیمیاست رعایت اخلاق و انصاف و جوانمردی است.
آخر چرا رقبای سیاسی عناد و دشمنی خود را ماورای اتیکت های ظاهرصلاح و موجه پنهان کرده و بدون شناسنامه بی محابا می تازند.
اولا در پهنه ستبر سیاست آسیاب به نوبت است و روزی خواهد رسید که این دوستان نیز طعم تلخ تخریب و تحریف را خواهند چشید. این البته وعده تخلف ناپذیر الهی است که انتقام مظلومان را می ستاند.
دوم اینکه، طایفه اهل علم و دانش و فضل ، در این ملک و بوم اهورایی ، از جایگاه رفیع و مرجعیتی بدیع و بی بدیل برخوردارند. چرا برای تحمیق عقول و تهیج خطور از این فقره سواستفاده می شود؟ اگر قرار است سنگی پرتاب شود بهتر آن است که با شجاعت و شهامت پرتاب شود و چون دزدان ناغافل، سراسیمه و نقاب به چهره چگونه می توان مدافع حق و داعیه دار حقیقت بود.
آیا این تخریب بدون نام و نشان و نشانه ، حاکی از سستی استدلال و تهی بودن نیات تان نیست!
اما چه باک اگر مزد گفتن حقیقت، چنین باشد که رقبا آنقدر شجاعت ندارند و فاقد وجهه و اعتبارند که در پناه اساتید دانشگاه قرار می گیرند.
این بنده حقیر اما چه افتخاری بالاتر از تلمذ در محضر جامعه دانشگاهی دارد.
دانشگاه خانه علم است و علم میراث مردان عادل و فتوتمند.
بی گمان اگر چراغ برافروخته علم دانشگاهیان نباشد، شام جهالت بشر پایانی نگیرد.
من هیچ ندارم تا برای عرض ارادت و خشوع تقدیم جامعه دانشگاهی نمایم و شوربختانه حال که باید پاسخگوی تهمت پراکنی رقبای خود تحت عنوان نامه اساتید دانشگاه چمران باشم، تاکید می کنم که رجا واثق دارم این چنین ادبیات سخیفانه و کم ارزشی از کمترین نسبت ممکن با اهل علم و دانش برخوردار است و مخاطب این پاسخ نیز به طور قطع کسان دیگرند. گر چه ضمیر خود لاجرم بر جایگاه مرجع خواهد نشست.
خلاصه اما این که بنده در جایگاه عمل به رسالت نمایندگی خود و در راستای استیفای حقوق موکلینم از هیچ عملی در چارچوب قوانین و مقررات موضوعه کشور، امنیت ملی و مصالح عمومی فروگذار نیستم.
در این میان همواره پاسخگوی افکار عمومی و نمایندگان راستین جامعه یعنی رکن چهارم دموکراسی؛ اصحاب رسانه و فکر و تدبیر و خبر بوده ام.
چگونه است که مدافعان دروغین شعار دانستن حق مردم، ولی نعمتان ما یعنی مردم آگاه خوزستان را برای شنیدن سخنان نماینده آن ها محرم نمی دانند. آیا مردم و نمایندگان آن ها نا محرمند؟
آیا نماینده مردم حق اظهار نظر آزادانه را ندارد؟
حداقل بروید اصول 84 و 86 قانون اساسی را مطالعه کنید تا بدانید نمایندگان ملت آزدند در همه ی امورات داخلی و خارجی اظهار نظر نمایند.
اگر این گونه نیست پس چرا صدای دیگری را برنمی تابید!؟
اگر این گونه هست پس با صدای بلند از اعتقادات واقعی خود برای مردم پرده بردارید تا مردمی که بازیچه فریب و نفاق سیاسی شما هستند، چشم بگشایند و ببینند که توبه فرمایان خود توبه کمتر می کنند و راستی که رطب خورده کی منع رطب کند.
این تفکر آیا انحرافی و فاقد عقلانیت نیست که هر کس چون به نوع دیگری می اندیشد باید آن را ترد کرد و مگر ریشه چنین تفکر متکبرانه ای از استبدادی نهادینه شده در وجود آدمی نیست که می گوید هر که با ما نیست بر ماست.
حال باید ببینیم مدعیان دیالوگ که در آرمون تحمل نقد و شنیدن صدای مخالف مردود شده اند در برابر منطق حمایت و صیانت از منافع مردم چه خواهند کرد و راستی آیا این منطق جز سرپوشی بر منفعت طلبی باندی، حزبی و محفلی ایشان نبوده است.
اما مگر من چه گفتم.
تو گویی وقتی آب در خوابگه مورچگان روان می شود است که از هر سوی صدایی برمی آید که منافع شخصی خود را پاس می دارد.
من مگر چه گفتم؟
بنده از دخالت دست های مرکزنشینان مرفه خوزستانی گفتم. آن ها که گرد و خاک آزار دهنده خوزستانیان را نمی بینند.
آن ها که فریادهای العطش خوزستانیان را نمی شنوند.
آن ها که شرمساری دست ها و جیب های بیکاران خوزستانی را درک نمی کنند.
آن ها که پای بر گرده رای مردم استان نهادند و از رای صادقانه خوزستانیان، نردبان تامین منافع شخصی خود را برساختند و این روزها هم بر این گرده سوارند.
گفتم زحمت را کم کنید.
پدر خوانده ها در کار خدمتگذاران دخالت نکنند و اگر مرکز نشینیم یعنی زندگی در جای دیگر را به در کنار خوزستانیان زیستن ترجیح داده ایم پس با کدامین حق، هنوز در تعیین راهبرد خوزستان، در فرآیند مشخص نمودن اولویت های توسعه استان و در انتصابات مدیران استان دخالت غیر اصولی و بی جا می کنید؟
البته مشخص است که افرادی به واسطه عملکرد خیانت بارشان، خود را مخاطب این حرف ها دانسته و برمی آشوبند. خوب اگر این افشاگری ها باری از دوش خوزستانیان برمی دارد. اگر باعث کم شدن دخالت های منفعت طلبانه در راه توسعه استان می شود بگذار فحاشی کنند. بگذار دشنامم دهند. مگر آبروی بنده در برابر اشک های مردم خوزستان ارزشی دارد؟
روزگاری جان خود را برای دفاع از مرزهای شرف و ناموس این ملت در برابر دشمن بعثی نهادم و توفیق نبود که به جرگه شهیدان همیشه زنده بپیوندم حالا اما اگر این محرومیت ها و مظلومیت ها را بهایی به آبروی این قطره ناچیز از لطف مردم استان باشد. راستی از بذل آبرو آیا امساک، خیانت نیست؟
خیانت به مردم خوزستان سکوت در برابر سیاسیون فسیل شده افراطی است.
خیانت به خوزستان ندیدن دخالت های دایناسورهای منغرض شده سیاسی است.
امروز سکوت مصلحت طلبانه در برابر مظلومیت و محرومیت خوزستان عزیز خیانت است.
و راستی معتقدم خوزستان بیش از آن که در تیررس حمله اعتبارات ناچیز و کمبود امکانات باشد که البته هست از نارفیقی فرزندان ناصالح خود رنج می برد.
فرزندان خوزستان، خوزستان را می خورند و خوزستان در سکوتی دردناک، غریبانه درد می کشد و می فسرد.
آیا ایجاد تزلزل و بی ثباتی در فضای مدیریتی خوزستان، تولید مانع بر سر راه رشد و توسعه استان نیست؟
ببینید چه کسانی در پی تغییر مدیریت عالی بومی استان هستند؟ کاندیداهای آن ها برای جایگزینی مدیران بومی استان چه کسانی هستند و از چه سابقه ای برخوردارند؟
نتیجه و دود تنش هایی که درصدد است فضای استان را ملتهب و سیاست زده نماید به غیر از چشم مردم بی پناه ما نصیب چه کسانی می شود؟
آیا آن ها که در پی ماهی گیری از آب گل آلود شده استان هستند غیر از نویسندگان این نامه جعلی هستند؟
به هر روی آیا مواخذه بنده به این دلیل که مدافع استانداری خدوم، دست پاک و دلسوز و بومی هستم، رواست؟
این که من و استاندار عزیز در مناسبات سیاسی احیانا سلیقه سیاسی مشترکی نداریم آیا مانع از دفاع من از رویه منطقی و راه درست است؟
مگر در استان خوزستان هم برای رفع محرومیت و کار برای مردم باید اسیر دسته بندی های سیاسی و جناحی شد؟
اگر امروز خوزستان عزیز فاصله دردناکی با دیگر استان های هم تراز خود در دستیابی به شاخص های رفاه و توسعه و پیشرفت دارد آیا نتیجه این چنین نگاه دون سیاست زده ای نیست؟
من آنقدر مشکلات استانم را عمیق می پندارم که راهی جز وحدت همه ظرفیت ها و پتانسیل های استان از هر رنگ و جناح و قوم برای حرکت جهادی استان نمی بینم.
مگر در استان قحط الرجال و کمبود نیروی انسانی نخبه است که باید برای هر اقدام و تغییری از کوتوله های سیاسی خودباخته و استحاله شده استفاده کند.
نقد من متوجه چنین تفکری است.
تا زمانی که استان را به اهلش نسپاریم نمی توان شاهد تغییر وضعیت موجود بود.
تصمیمات استان باید در خوزستان و با مشارکت فکری نخبگان خوزی و خردجمعی خوزستانی اتخاذ شود، غیر این دیکتاتوری سیاسی است و انقلاب اسلامی آمده است تا طومار چنین تفکری را در هم پیچاند
والسلام
سید شکرخدا موسوی
نماینده مردم شریف اهواز ، باوی ، حمیدیه و کارون در مجلس شورای اسلامی
شما دایم دلسوزان خوزستان که در پایتخت مستقر هستند به نوعی خائنان به خوزستان قلمداد میکنید!!!
و شمای که الان سنگ بیکاری جوانان خوزستانی را به سینه میزنید بفرمایید چه کاری انجام دادید؟؟