چند هفته ایی است که ریزگردها در استانهای غربی وجنوبی کشور و بخصوص خوزستان زندگی را بر مردم سیاه کردند. بیماریهای تنفسی، چشمی، تعطیلی ادارات و مراکزآموزشی چشم انداز ادامه زندگی در اهواز را به شدت تیره وتار کرده است تا جایی که مهاجرت از اهواز به موضوعی قابل تامل در میان مردم تبدیل شده است. اما آیا این موضوع ارتباطی به مدیریت فعلی دارد یا پدیدهای جهانی ومرتبط با تغییرات آب وهوایی جهان وگرمایش کره زمین است؟
واقعیت این است که نقشههای ماهوارهای از کره زمین، کشورهای اردن، سوریه وعراق را در مرکز خشکترین مناطق جهان در سه دهه آینده قرارمی دهد و بیشترین ریزگردهای مهاجم به استانهای ایران وبخصوص خوزستان از بیابانهای خشک و برهوت این کشورها سرچشمه میگیرد.
مطابق برخی گزارشها ۲۵ استان کشور با شدتهای مختلفی مورد هجوم ریزگردها قرار گرفتهاند. آیا آینده سایر استانهای ایران به وضعیت کنونی استان خوزستان شباهت خواهد داشت؟
اگر کمی به عقب باز گردیم، وجود ریز گردها در آسمان خوزستان پدیده ناآشنایی نیست. این ریزگردها را بخصوص در آبادان به صورت خاک سرخ میتوان بیاد آورد. مهمانهای ناخواندهای که از همین مسیر کنونی به سمت ایران میآمدند، در اولین منزلگاه خود چهره زندگی در آبادان زیبا را زشت وطاقت فرسا میکردند. اما در طی سال زودگذر وانگشت شمار بودند.
در طی این سالها چه اتفاقی افتاده است تا هجوم ریزگردها طولانیتر و متعددتر شدند؟
تردیدی نیست که گرمایش زمین بطور اجتناب پذیری در وقوع فاجعه ریز گردها تاثیر داشته است. اما سوال اساسی این است؛ آیا لازم بود تا ایران با مدیریت زیست محیطی دامنه این فاجعه را مهار وآنرا کنترل نماید؟
متاسفانه تمامی شواهد حاکی از این است که «بزرگترین فاجعه زیست محیطی مهندسی شده بشری پس از جنگلهای آمازون و دریاچه آرال» در این گوشه جهان در ایران و در خوزستان تاریخی در پیش چشم ما در حال وقوع است.
تاثیر سدسازی
«درطی ۴۰ سال گذشته ایران، عراق وترکیه ۳۲ سد بزرگ بر روی رودخانههای کرخه، کارون، دجله و فرات احداث کردهاند» که عمدهترین عامل انسانی بوجود آورنده فاجعه خوزستان هستند.
اولین تاثیر بلاواسطه سدهایی که در ایران ساخته شدهاند جلوگیری از جذب رطوبت به زمین و تبدیل سرزمینها به بیابانهای خشک است.
دومین تاثیر این گونه سدها خشکاندن منابع آبی زیر زمینی وبه ناچارعمیقتر کردن چاهها را درپی خواهد داشت. عمیقتر کردن چاهها نیزشوری آب را به همراه خواهد آورد وآبیاری زمینهای در معرض موجب افت کیفیت خاک، نابودی کشاورزی وتبدیل زمینها به بیابان خواهد شد.
سومین تاثیر اینگونه سدها محروم کردن زمینهای پایین دست از حق آبه طبیعی خواهد بود.
همین سه تاثیر کافیست تا پیامدهای مخرب آنرا درفاجعه ریز گردها در خطه خوزستان به عیان مشاهده کنیم.
این تاثیرات شاید کمترین پیامدهاییست که منجر به فعاجعه زیست محیطی شده است. از سوی دیگر ما در خوزستان مواجه با جانمائی غلط سدها وانتقال آب برخی از آنها به حوزههای دیگر– مانند قم - نیز هستیم.
همه این تاثیرات دست به دست یکدیگر دادهاند تا برزگترین تالابهای جلگه سرسبز خوزستان (قبلا خوزستان با این پیشوند خوانده میشد) خشک شوند و از عملکرد طبیعی حفظ تعادل زیست بومی باز ایستند (تالاب هورالعظیم، تالاب هورالهویزه، تالاب شادگان و تالابهای کوچک دیگر). عملکرد غلط دولتهای قبلی وسکوت سازمان محیط زیست موجب شده است تا جلگه خوزستان به کانون ریزگردها تبدیل شود.
این درست است که ترکیه وعراق نقشهای مهمی در خشکاندن هورالعظیم، تالابی که بین ایران وعراق مشترک است، داشتهاند اما تا آنجایی که به دولت ایران مربوط میگردد، «درسال ۱۳۸۰ بزرگترین سد روی رودخانه کرخه به بهره برداری رسید» و زمینهای پایین دستی و از جمله این تالاب از حق آبه خود محروم شدند.
اعتراض به محرومیت از حق آبه کار را به جایی را رساند تا از نزدیکترین سد به اندیمشک یعنی سد دز حدود ۳۰ کیلومتر «کانالی با دبی ۵۰ متر مکعب در ثانیه برای مشروب کردن زمینهای زیر دستی سد کرخه کشیده شد و با خشکیدن هورالعظیم در سال ۱۳۸۷ ۷۵۰۰هکتار از تالاب برای توسعه میدان نفتی آزادگان به وزارت نفت واگذار شد.»
خشکیدن تالابها و روان آبها که به وفور شاهد آن هستیم علاوه بر باز ماندن از عملکرد فلیترینگ و جذب گرد وغبار، موجب میشود ماسههای مانده بر بستر این اکوسیستمها خود به منابعای از ریزگردها تبدیل شوند.
سد گتوند را هنوز تمام نکرده بودند که تشت رسوایی جانمایی آن از بام فرو افتاد وکارنامه مهندسی سد سازی در ایران را با تجربهای غم انگیز برای کشاورزان حوالی سد روبرو کرد. گتوند یکی از مراکز کشاورزی نزدیک شوشتر با محصولات مرغوب وانبوه صیفی جات وکشاورزانی سخت کوش بود.
قبل از ورود آب سد گتوند به این منطقه دشتهای سرسبز آن زبان زد عام و خاص بود. هم اینک این منطقه با درد بیدرمان شوری آب مواجه است تا عده روز افزونی از کشاورزان را به این نتیجه برساند تا زمینهای کشاورزی که تا دیروز از آن خیار، گوجه، سبزیجات، کاهو، کلم، بادمجان و غیره برداشت میشد تغیییر کاربری دهند وبا قیمتهای هنگفت به خرید و فروش آن بپردازند. چرا؟
زیرا پس از ساخت سد بر مهندسین معلوم شد (شاید هم از قبل میدانستند) که مخزن سد درست برمعدن بزرگی از نمک ساخته شده است!. درخفا نقشه ریخته شد تا مخزن را خالی کرده وبه دور معدن دیواری بتونی بسازند تا نمک با آب تماسی نداشته باشد. اما مگر میشود؟ تا این زمینها به شورزار تبدیل شوند سالها میگذرد.
ودر صورت ادامه این روند شوشتر وگتوند سرسبز نیز به بیابان تبدیل خواهند شد. این سد بر یکی از شاخههای رودخانه کارون بنا شده است که لاجرم با پیوستن به کارون بزرگ در نزدیکی اهواز به شورتر کردن آن منتهی شده است. سدهای ۳، ۲، ۱ و۴ کارون نیز شامل همان تاثیرات سه گانه پیش گفته است که بیابان زایی وتولید شن زارها در کانون این تاثیرات قرار دارد.
در همین لحظه بسیاری از روستاهای ایذه اگر یک روز تانکر آب به آنها نرسد تشنگی وسوء بهداشت گریبان این مردم را خواهد گرفت زیرا بسیاری ازچاهها خشکیدهاند.
پس از ساخت این سدهای عظیم گفته میشد جانمایی آنها غلط است و با گسلهای زلزله فاصله چندانی ندارند. کسی هم تاکنون جوابگو نبوده است. در همان دورانی که فعالیت سدسازی در دوره موسوم به سازندگی شروع شده بودند کارشناسانی بودند که اعتقاد داشتند در ایران هزینه آبرسانی وکانال کشی به زمینهای کشاورزی چیزی حدود ۴ برابر هزینه ساخت سد است، پس بهتر است یک سد ساخته شود وتجربه آبرسانی وتوسعه کشاورزی به محک آزمایش گذاشته شود، تا در سدسازیهای بعدی تجربه آن در جلو چشم قرار داشته وجانمایی سدها با دقت بیشتری ترسیم گردند.
اما تب سد سازی شروع شده بود. وزارت نیرو وپیمانکاران آرام وقرار نداشتند و سدهایی که در بهترین حالت نمونهشان همین سدهای ساخته شده در خوزستان است به حدود ۶۰۰ بند رسید!
بالاترین تاثیر این سدها در زیست بوم ایران توسعه بیابانهای خشک ولم یزرع ایست که میتواند سرمنشاء بسیاری از طوفانهای شن در ایران باشد. طوفان شن در اطراف تهران در همین چند وقت پیش از جمله پیامدهای خشکیدن اراضی و فروکش کردن تراز آبهای زیر زمینی است، واحتمال وقوع مجدد آن در هر گوشهای از ایران قویا وجود دارد.
انتقال آب حوزه خوزستان به حوزه قم در فروکاستن ارتفاع آب سد دز تاثیر چشمگیری داشته است. کانالی که از رودخانه دز در بالادست دزفول تا قم کشیده شده است آنقدر بزرگ است که تریلر ۱۸ چرخ به راحتی در آن تردد میکند.
انتقال این آب حجم روان آب رودخانه دز که به کارون میریزد را نیز کاسته است و در نتیجه رطوبت سابق را دیگر در هوای خوزستان ایجاد نمیکند تا فلیترینگ هوا انجام شده وبا پیوستن آب شیرین آن به کارون مرحمی بر زخم شوری آن باشد.
دخالت در اکوسیستمهای طبیعی موجب فجایع زیست محیطی وانسانی فراوان میشود و این نکته را هر دانش آموخته تازه فارغ التحصیل رشته محیط زیست میداند! اما بسیاری از مسئولان از این مسئله غافل هستند.
تجربه سد ۱۵ خرداد قم
سد ۱۵ خرداد در نزدیکی قم یکی از اولین سدهای بود که بعد از انقلاب با هزینه بسیار بالا برای تامین آب شرب وکشاورزی قم ساخته شد. مهندسی وجانمایی غلط این سد باعث شد تا کارایی لازم را نداشته باشد ولاجرم انتقال آب از رودخانه دز را علیرغم مسافت طولانی جایگزین آن کنند. مخزن سد نشتی دارد وآب جمع نمیشود. توسعه باغداری از جمله نیازهای است که آب دز را به قم کشانده است.
مزیتهای نسبی هر منطقه در نظر گرفته نمیشود
ایران به دلیل کمبود منابع آبی کشوری کشاورزی نیست. مجموعه آبهای استحصالی در ایران کفاف جمعیتی دست بالا ۴۰ میلیون نفر را میدهد. استراتژی بزرگ همه دولتها بعد از انقلاب توسعه بیحد و حصر کشاورزی بوده است واین از بنیاد غلط است. ما حتی اگر هم وزن هر هلوی صادراتی طلا هم دریافت کنیم با توجه به نابودی محیط زیستمان معامله ارزانی کردهایم!
این به معنای نابودی وتعطیل کردن کشاورزی نیست. ایران با تنوع آب وهوایی بینظیری که دارد باید به کشت محصولاتی بپردازد که در هر منطقه مزیت نسبی دارد. برنج ربطی به خطه کویری ونیمه کویری اصفهان ندارد. قم ربطی به پسته ندارد و فارس ربطی به کشت زعفران خطه خراسان ندارد و...
مدیریت ناکارآمد
فاجعه ریزگردها در خوزستان در محدوده این استان نخواهد ماند و به سایر استانها کشیده خواهد شد و این فجایع ناشی از عملکرد نادرست دولت در زمینه مسائل زیست محیطی در کل ایران وبویژه سیاست سد سازی خواهد بود. برای مقابله با این ریز گردها راه حلی کوتاه مدت جوابگو نیست و درمان آن مانند آسپرین نیست که به التیام درد بپردازد.
با بارشهای چند روز اخیر وفروکش کردن موقتی گرد وغبار علت این فجایع فروکش نخواهند کرد. یادمان باشد آنها را باید درمان کرد. بیش از همه سازمان لرزان و بدون اختیار محیط زیست باید جوابگو با شد.
«۱۴سال قبل در گزارش مستند برنامه محیط زیست سازمان ملل متحد (UNEP) با عنوان تالابهای بین النهرین مرگ یک اکوسیستم بروز فاجعه زیست محیطی در جنوب ایران را پیش بینی و دراین خصوص هشدار داده بود.» اما همزمان سوالات زیر پیش میآید که مسئولان دولتی باید در مورد آنها پاسخگو باشند:
سازمان محیط زیست چرا به وظایف تعریف شده خود عمل نکرده است؟
چرا اطلاع رسانی نکرده است؟
چرا درخواست اختیارات بیشتر برای انجام مسئولیتهایش نکرده است؟
چرا از احداث ۲۵۰ حلقه چاه نفت در هورالعظیم جلوگیری نکرده است؟
چرا اخبار سد گتوند را به اطلاع عموم نرسانده است؟
و چراهای دیگر ...
ما در ایران به سبب حساسیت واهمیت مسائل زیست محیطی نه به یک سازمان غیر مسئول که به وزارت خانهای مسئولیت پذیر و پاسخگو نیاز داریم. یک بام و دو هوا بیمعنا است! از این رو به باور نگارنده دولت یازدهم به سرعت باید این مسئله را حل کند و لایحه تبدیل سازمان محیط زیست به وزارت محیط زیست را به مجلس ببرد.
تخریب محیط زیست در ایران شرایط عمومی زندگی عادی را از بین برده است. عقب ماندگی ایران امروز، هم تحت تاثیر مناسبات طبقاتی و نابرابریهای گسترده است وهم تحت تاثیر اینگونه تخریبها.
تخریب محیط زیست به عنوان چالشی نوین در فرآیند تحقق خواستههای سنتی مردم ایران قرار دارد. اینگونه تخریبها اگر چه ناشی از دیدگاه ارزشی سرمایه داری دلال وغیر تولیدی است ودر زیر مجموعه آن قرار میگیرند اما به دلیل تاثیر مستقیم آن بر زندگی اجتماعی مردم میتواند در زمره خواستههای ملی مردم قرار گیرد.