پس نگاه ایجابی، تاسیسی، دستوری و حتی دولتی و بخشنامه ای به مفهموم ژله ای و رویشی و تاریخی گفت و گو خود آنتی تز گفت و گوست.
محمد مالی
عالی ترین وجه تمایز انسانیت و حیوانیت، خاصیت گفت و گوست.
آیینی که در دنیای امروز کیمیاست و دیپلماسی صلح چون کیمیاگرانِ عصر پیش در پی این حیاتبخش بی بدیل است.
به معنایی دیگر، دنیای امروز تشنه گفت و گوست و اگر بگوییم پیچیده ترین و صعب ترین کلاف های خود را با سرانگشت گفت و گو گشوده همان میزان درست است که تلخ ترین و خطرناک ترین چالش های بشری را ناشی از نبود امکان گفت و گو بدانیم.
گفت و گو میان قدرت ها، ادیان، مذاهب، تمدن ها، رنگ ها، فرهنگ ها، مکتب ها، سنت ها، نحله ها، نسل ها، طبقات، شمال و جنوب، بالا و پایین و هر آن چه هست و نیست.
گفت و گو؛ امکانی که صبوری می آموزد، رواداری می تراود، به بسط عقلانیت، شعور عمومی و مسئولیت اجتماعی می انجامد و اگر همین یک نتیجه را در پی داشته باشد که گفت و گوگران می پذیرند همه حقیقت نیستند، مطلق انگاری را کناری نهاده و نسبی گرایانه از موضعی برابرانه معاشرت می نمایند، باید بگوییم که نیمی از راه توسعه طی شده است و نیست غایت توسعه جز همین.
پس نگاه ایجابی، تاسیسی، دستوری و حتی دولتی و بخشنامه ای به مفهموم ژله ای و رویشی و تاریخی گفت و گو خود آنتی تز گفت و گوست.
این بستر جامعه است که باید زاینده گفت و گو باشد، یعنی گفت و گو از پایین، قاعده، سطح و ریشه باید بالا گیرد، نُزج یابد و آوندیسمانه و مویرگی خود را به همه ارکان جامعه تحمیل سازد.
گفت و گو خود باید متولی و مولد گفت و گو باشد.
باری، اگر دیروز میز گفت و گو، میادین شهرها، اماکن اجتماع بشری و پاتوق ها بود؛ امروز، رودخانه جاری اجتماع است که از طریق ظرفیت شبکه های اجتماعی و ابزارهای همبسته ساز، در هم می تند و موج می گیرد و به پیش می راند.
بنابراین؛ اگر کارگزاران اجرایی سازی خواست استاندار که به قاعده، هیات امنای تالار گفت و گوی شهروندان هستند، ساخت مهندسی و فیزیکال جدیدی را به بافت قدرت و نهاد دولت در جامعه خوزستانی بیفزایند، شوربختانه باید گفت، پوستین وارونه ای دوخته ایم و شیپور را از سر گشادش نواخته ایم و هیهات! که این همان نگاه خود حقیر انگارِ یونانیزه ساز در جامعه ایرانی است که با دست سیستم، کالبد سیستم را می درد. آن قدر نهاد موازی، تولید و بازتولید می کند که فربه گی دولت، این سازۀ مجری را به شیب پوپولیسم غلتانیده و آن حکایت را ماند که شخصی چاله ای کنده و شخصی دیگر، چاله را پُر می کرد.
نگاه سخت افزاری، آیین گفت و گو را مخدوش و تصویری کاریکاتوری به دست می دهد که در گنجه حافظه شفاهی جامعه ایرانی، آلبومی متراکم از این تصاویر مضحک به سازندگی و کارگردانی دولت گذشته وجود دارد!
صف های طویل ملاقات های عمومی، گونی های پُر از خالی نامه های مردمی، درهای باز اتاق مسئولین و وعده پوچ پیچاندن گوش مدیران در دولت گذشته نه از حجم مشکلات عمیق مردم کاست، نه فاصله مردم و شهروندان از نهاد قدرت را فروکاهید، نه از فساد و تدلیس و دروغ و دزدی و ارتشاء و فریب و اختلاس پرده برداشت و اگر نگوییم شوربختانه هیزم به آتش این همه! ریزاند، باید بگوییم؛ تنها اعتماد مردم به دستگاه اجرایی را که سرمایه اجتماعی سترگ و سنگینی بود را چوب تاراج زد.
پس باید مراقب تکرار تاریخ بود! آن هم در جامعه ای کلنگی، آن هم در جامعه ای که با گذشت دو دهه از سیاست ورزی کنش گرانش، راست در قالب چپ رخ می نماید و چپ به جامه راست در می آید. نومحافظه کاری از منتها الیه راست و نئولیبرال ها از بطن چپ پا به عرصه جامعه می گذارند، پس، حُکماً نمی توان منتقد یک روش بود و خود بر همان روش رفت.
از این منظر، تالار گفت گوی خوزستانیان غیر ملموس و فرهنگی است.
(نویسنده البته از آرزوهای خویش می گوید و این کلاف را می بافد.)
می خواهد الزامات آیین گفت و گو را آموزانده و تحمل، مدارا و بردباری را به اشتراک گذارد. این تالار، گرمای جغرافیایی و اقلیمی خوزستان را در عرصه روابط انسانی و اجتماعی خوزی می پراکند، مهربانی را گسترانده و از عصبیت های ابن خلدونی! می کاهد. این تالار شعله های امیدی را بر می آورد که می خواهد از دامنه آتش برخی منازعات خونین این جا و آن جای خوزستانِ رنجورِ نجیب بکاهد.
پس باید چراغ تالار گفت و گوی شهروندی را در گوشه گوشه اقلیم خوز برافروخت و محدودِ دروازه های اهواز و آن ذوذنقه پُرماجرا نشد.
امیدواریم منصوبین استانداری که از روستای شهرویی گرفته تا خزینه سلامات و پتک جلالی را برای تامین امنیت و استقرار آرامش در می نوردد، از یاد نبرند خوزستان تنها اهواز و چند شهر عمده آن نیست...