دكتر منوچهر دوايي پزشك امام خميني (ره) در سال ۶۸ جراح شهيد «دكتر مصطفي چمران» بود و من به همراه دكتر دوايي، شهيد چمران را به اتاق عمل برديم

"> ملاقات رهبري با چمران در بیمارستان اهواز
شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۳۱۸۵
تاریخ انتشار: ۰۴ تير ۱۳۹۱ - ۰۸:۳۴

دكتر منوچهر دوايي پزشك امام خميني (ره) در سال ۶۸ جراح شهيد «دكتر مصطفي چمران» بود و من به همراه دكتر دوايي، شهيد چمران را به اتاق عمل برديم

 

روزنامه تهران امروز نوشت: در يكي از روزها جهت پوشش خبري برنامه سمينار سراسري مراقبتهاي پرستاري در جراحي پلاستيك بايد به دانشگاه علوم پزشکی شهيد بهشتي می رفتم. روي صندلي مورد نظرم نشستم. سمينار با اجراي تلاوت قرآن و سرود ملي جمهوري اسلامي ايران آغاز شد، مجري برنامه اشعاري را خواند و در ادامه دبير سمينار را جهت معرفي و آشنايي بيشتر برنامه بر روي جايگاه دعوت كرد، هنوز در افكارم ناخودآگاهانه تمام هوش و حواسم به آن شخصيت نشسته بر روي صندلي‌هاي جلوي سالن سمينار بود تا اين كه مجري برنامه او را صدا كرد، بله؛ دكتر عبدالجليل كلانترهرمزي فوق تخصص جراحي پلاستيك و رئيس بيمارستان ۱۵ خرداد، ديگر لحظه فكر كردن نبود كاملا خودم را آماده كردم تا كشف كنم اين شخصيتي كه بسيار متواضعانه روي جايگاه مي‌رود ،كيست؟

خاكريزهاي جبهه؛ نيمكت دانشگاه ايثار و دانش

دكتر هرمزی سخنرانی کرد و براي من خبرنگار بسيار بي‌سابقه بود كه يك فوق تخصص پزشكي محيط جبهه و جنگ را دانشگاه علوم پزشكي بنامد و حتي اين دانشگاه را از بهترين دانشگاه‌هاي جهان برتر عنوان كند.

روزهاي بعد وقتي به بيمارستان ۱۵ خرداد رفتم اين بيمارستان را از ديگر مراكز پزشكي متمايز ديدم. وقتی وارد اتاق دكتر شدم مطابق شم خبرنگاري قلك موسسه خيريه‌اي را دیدم و روي صندلي دكترچفيه‌اي مي‌درخشيد، روي ديوار عكس آقا روح‌ الله و آقا سيدعلي كنار هم بود، دكتر اتاق ساده‌اي داشت. باب صحبت و مصاحبه را آغاز كردم و بيشتر به دنبال گمشده خودم مي‌گشتم، آري نغمه‌اي در گوشم زمزمه مي‌كرد كه دكتر بايد رابطه‌اي با مرد شمع و پشت پازن به تمام ماديات دنيوي و بسيجي نمونه يعني الگوي خودم شهيد دكتر مصطفي چمران داشته باشد.

درست حدس زده بودم دكتر عبدالجليل كلانتر هرمزي از نخستين گلوله جنگ تا آخرين گلوله در جبهه‌هاي دفاع مقدس حضوري بسيجي‌ وار داشته و در حوزه علوم و دانش نيز از جمله نخبگان پزشكي كشور و دنيا به حساب مي‌آيد. دكتر كلانتر هرمزي فوق تخصص جراحي پلاستيك و رئيس بيمارستان ۱۵ خرداد كه تاكنون بيش از صدها جراحي جمجمه جدا از عملهاي جراحي سر و صورت انجام داده است و به عنوان معدود جراحان پلاستيك در خاورميانه در زمينه جراحي جمجمه شناخته مي‌شود؛ وي از دفاع مقدس و حضور رهبر معظم انقلاب و شهيد مصطفي چمران خاطرات بكري دارد؛اين پزشك بسيجي در معرفي خود مي‌گويد: رامهرمزي‌ هستم، پزشكي خوانده‌ام، اسلحه جبهه‌هايم پنس و قيچي بود و حال سفيد پوش در خدمت هم‌ميهنانم درس عشق پس مي‌دهم.

عمل جراحي شهيد چمران بدون بيهوشي

دکتر كلانتر هرمزي با بيان چند خاطره از شهيد مصطفي چمران می‌گوید: آقاي دكتر منوچهر دوايي پزشك امام خميني (ره) در سال ۶۸ جراح شهيد «دكتر مصطفي چمران» بود و من به همراه دكتر دوايي، شهيد چمران را به اتاق عمل برديم، يك تركش نصف ران و انگشت پايش را مجروح كرده بود؛ ديديم همه تخت‌ها پُر است؛ بالاخره تختي پيدا كرديم و چون داروي بيهوشي وجود نداشت، شهيد چمران را بدون بيهوشي عمل كرديم. وي ادامه می‌دهد: يك دفعه دكتر دوايي به بنده گفت: «ببين دكتر چمران در چه وضعي است»، من سرم را برگرداندم و ديدم فكش تكان مي‌خورد؛ گفتم: «آقاي چمران درد كه نداريد؟» گفتند: «آقايان به كار خودشان مشغول باشند، بگذارند من هم به كار خودم مشغول باشم»، او با آن حالت در حال ذكر گفتن بود؛ اين ذكر خواندن دكتر چمران براي من هميشه يك درس و يادگار بود كه چطور دكتر با آن درد بسيار زياد عمل، هيچ ناله و آهي نمي‌كشيد و اين توانايي تنها از مردان بزرگ حق تعالي ميسر است.

مقام معظم رهبري در انتظار ملاقات با شهيد مصطفي چمران

دکتر كلانتر هرمزي می‌افزاید: بعد از عمل جراحی گفتند كه مقامي تقاضاي وقت ملاقات از دكتر چمران را دارند؛ من چون جوان بودم و احساس غرور مي‌كردم كه يك عضو مهم مملكت را دست من سپرده‌اند، خيلي در زمينه ملاقاتها سختگيري‌ مي‌كردم؛ آمدم ببينم چه كسي مي‌خواهد آقاي چمران را ملاقات كند كه ديدم حضرت آيت‌الله خامنه‌اي هستند؛ با اندامي بسيار لاغر، سر و صورت خاكي و يك چفيه دور گردن به ديوار تكيه كرده‌اند و با دوستان و يارانشان در حال گفت‌وگو هستند؛ ايشان را به ريكاوري راهنمايي كردم و رهبر معظم بعد از گفت‌وگوي ۵ دقيقه‌اي با شهيد چمران، بيمارستان را به طرف جبهه ترك كردند.

دكتر كلانتر هرمزي نيز مانند تمام انسان‌هاي پاکباخته غصه و دغدغه‌هايي دارد. او دوست دارد جوانان اين مرز و بوم خود را باور كنند و بتوانند با كسب علم و دانش گوي سبقت را از كشورهاي غربي بربايند. گفت‌وگو خیلی زود به پایان رسید. دكتر كارهاي زيادي داشت براي انجام دادن و وقت زيادي نداشت. همه او را صدا می زدند. وقتی از بیمارستان خارج شدم با خودم گفتم: اینجا مردی کار می کند که در سینه‌اش اسراری دارد که باید نسلهای آینده از آن با خبر شوند.

 


نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار