شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۳۳۰۰۰
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۰۵ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۳:۰۴

شوشان :

 جنوبم/

 آخرین نقطه ی

 زمین وزمان

 همان جاکه،

اشکم کارون می شود

وسرفه هایم گاز ونفت.

 

می گویند :

هفت هزار سال تاریخ

برچهره ام نشسته

ولی خود می دانم

که ژرفای وجودم

دیرینه ی دیگریست

 

پیشینه ای/

 به درازنای نفسِ

جنگل های بلوط،

وتنگه های /

پای افکنِ زاگرس.

 

گواهم شاخاب پارس

و نشانه هایم به کوچ

 وشب غارتی های

 رهزنان تاریخ ،

از موزه ای به موزه ای ،

خوانِ يغما. .

 

 

جنوبم /

خالیگری که خود

شکم به سنگ می بندد

تا چهره ی سوخته اش

به زردی نگراید.

 

سیمرغم

به قله ی منگشت

تا زال هایم/

به اندوهِ نوشينه های

فلات آزرده نشوند. .

 

سپرسینه ی/ مرزِمیهنم

در برگ برگِ رخدادهای

پنهان وآشکار ،

دلباخته ی پوران

و دُختانِ  مادرم ایران.

 

ترشی ی خاکم

چون عسلِ كُنار

به کامِ عرشه نشينانِ

دريا روانه ی ناکجایی ،

بنگاله ای دیگر /

از بَنگله هایم

که دکلِ وامانده اش

تا سالها/

بازیچه ی کودکانِ

معبدگاه برافروخته،

از نفسهای همین خاک بود،

بی آنکه بدانند گنجشان

با همین برج زهرماری

 تهی شد ورنجشان

 پابرجا وکوچِ

این ارمغان در راه 

تا  مسجدسلیمان ،

شهرِشعله وشقایقم

بی درنگ به هاشور در آمد

در جغرافیای جهان

و پس از/

 دلِ به دريا رفته اش

 پوسته ای بی قرار

 از آن ماند و

پیشانی افسرده ای

 که خاطرات

شیارش زدند و

اینگونه شد/

 که به پوشیدنِ چوقا و دبيت

در تورنتو دلخوش باشند.

 

جنوبم /

خاکسترِسرد

ِ به چاله نشسته سینه ام

زیر بارِ ساپورت های

 آهن وسیمان

و لوله های پیچ در پیچ

که دهلیزهای ژرف دلم را

به پمپاژ وتزریق

 واداشته اند و

ریشه ی جانم را،

به تفنگ وباروت آلوده اند،

گنجِ بی پایانی/

كه رنجِ بی پایان شد.

 

و برای ربودنش /جنگ ،

کینه ی جامانده به دل بود

از روزگارِ  نقشِ جنوبی ام.

 

 کرانه به کرانه

لنگر به لنگر

و امواجم/

 لایه به لایه

 نفتِ این سوی تر ،

اما نخل های بی سر،

نفر به نفر.

 

رصدگاهِ موشک وخمپاره ، کِشتزارهای سوخته

خاکِ مسموم

افق به افق جنازه 

سروهای سهی /

سهی تر از شیراز  و

سروِ کاشمر

صنوبرانِ سرخ  ،

لاله های واژگون

از شانه ای به شانه ای ،

خرّمی به خونینی

همانجاکه ،

کامِ دشمن به طمع‌ِ شكرش

تلخ شد و

با اروند

آنسوی تر و نخل های

سر از/ تن جدا ،

عروسِ ميهن و

 مهدِ ايمن /

نخستین گاهِ پالایش ،

باكرانه ای که

 خشم باران شد

 در فرودِ کینه ها،

و شهر به درد پیچیده ،

شورِ بندرگاه و

غرورِ لنگرگاه

 به دیربازیِ

نام پرآوازه اش نالان،

 آبادان...

تا دلوارِ و ريسعلی

و كازرون وبوشهر ،

خرابه های قلعه ی پرتقالی ها.

 

جنوبم /

در کنارِ دریا ها

ودر ميانِ رودخانه ها،

شعله های آتش ،

کشتزارها و نمک زار ها،

جنگل های بلوط ،

مُنگشت وآسماری و تاراز ،

کلار و دِلا ،

کاخ ها وسرستون ها ،

پاسارگاد و چغازنبیل و بَردنشانده ،

تا اشکَفتِ سَلمان

و مجلسِ آشتروک .

 

جنوبم/

تکیه بر زاگرس ،

با تنگه ها و قله های

دست نیافتنی ،

که حسرتِ پای نهادنِ

دشمنان را

 در دلِ تاريخ

به يادگار گذاشت.

 

جنوبم/

انباشته از

 خدا داده هایم

و بی بهره از

زاده هایم.

 

جنوبم/

 سردر گریبانِ تاریخی

 که بر من گذشت

و اکنون هم/

میزبانِ غباری نفسگیر

که ریز گردش می خوانند

تا چهره ی زردم

از خورشیدِ گرم و

همیشه تابانم

 پوشیده بماند..

 فروردین ۹۵

comment
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۱
انتشار یافته: ۱
comment
comment
اسدی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۰:۴۷ - ۱۳۹۵/۰۲/۱۵
comment
0
0
comment باسپاس از دست اندرکاران شوشان
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار